خصوصيات اخلاقي شهيد اسماعيل دقايقي فرمانده لشكر 9 بدر از زبان مسئول طرح و عمليات لشكر

کد خبر: ۱۱۱۹۲۰
تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۳۸۵ - ۱۳:۳۲ - 11January 2007

من‌المؤمنين رجال صدقوا ماعاهدوالله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلاً
صحبت كردن از برادر دقايقي در اين شرايط بسيار مشكل است. چون كسي بايد از اين شهيد بزرگوار صحبت كند كه خوب وي را شناخته باشد و شهيد دقايقي از ميان ما ناشناخته رفت. اگر كسي از برادران خصوصيات آن شهيد را ترسيم نمايد فقط قطره‌اي از درياي بيكران وجود او را مي‌تواند توصيف كند.
شهيد دقايقي مثل مولاي خودش حضرت علي(ع) مصداق بارز آيه‌اي است كه در ابتداي كلام قرائت شد و لذا به عهدي كه با خداي خود بسته بود وفا كرد و به جوار حق شتافت.
اين حقير متأسفانه زمان آشنايي‌ام با اين شهيد بزرگوار يك زمان كوتاهي است كه از سال 62 كه در واقع توفيق داشتم در آموزش عالي مالك اشتر شركت كنم با اين سردار بزرگ آشنا شدم و از همان لحظات اوليه برخورد،‌ مجذوب اخلاق و رفتار وي شدم. طوري كه اوقات فراغت را به خدمت ايشان مي‌رسيديم و از نصايح و درد دل‌هاي وي كه درباره مسائل جنگ اطلاع داشتند و صاحب‌نظر بودند استفاده مي‌كرديم.
بعد از اين‌ كه دوره آموزش را با هم گذرانديم، ايشان در يك قسمت و من هم در يگان ديگري مشغول خدمت شديم و در عمليات قدس 4 بود كه شهيد در تماسي كه با من گرفتند فرمودند تا خدمت ايشان برسم و پابه‌پاي ايشان در امور تيپ فعاليت نمايم.
شهيد دقايقي داراي يك شرح صدر و سينه فراخي بود، به طوري كه هر كسي كه اولين‌ برخورد را با وي داشت مجذوب اخلاقش مي‌گشت.
و لذا ديگر نتوانستم به دعوت ايشان جواب منفي بدهم و از تابستان سال 63 در كنار هم خدمت مي‌كرديم. ‌
اگر كسي بخواهد شهيد دقايقي را با آن خصوصيات روحي بشناسد بايد راه و روش حركت وي را بشناسد. تيپ بدر كه بعدها تبديل به لشكر بدر شد، با يگان‌هاي ايراني ديگر كاملاً متفاوت است زيرا هدايت و فرماندهي اين يگان با يگان‌هاي ديگر بسيار فرق مي‌كند. به اين دليل كه در يگان‌هاي ديگر سپاه همه نيروها از يك سپاه و يك شهر و با يك فرهنگ و رسوم خاصي در يگان جمع شده‌اند، ولي تيپ بدر نيروهايش متشكل از كليه اقوام و عشاير عراقي است به طوري كه از مجاهد عراقي سني كرد گرفته تامجاهد عشاير جنوب عراق تركيب اين تيپ را به وجود آورده است و شما بهتر مي‌دانيد كه جمع كردن اين‌ها و هدايت و فرماندهي آنان از مشكلات عمده مسئولين تيپ است.
اما به لحاظ خصوصيت بارزي كه شهيد دقايقي داشت، هيچ زماني از تشكيلات، فرماندهي نمي‌كرد بلكه، آن بزرگوار فقط بر قلوب افراد فرماندهي مي‌نمود، به‌طوري‌كه همه افراد علاقه وافري به ايشان داشتند و احترام خاصي براي اين شهيد بزرگوار قائل بودند و اين به خاطر همان سعه صدري بود كه داشتند؛ به‌گونه‌اي‌كه وقتي پيرمرد عشايري را مي‌ديد مثل پدر خودشان احترام و اكرام مي‌كردند و با زبان خاص خودشان با آن عشاير به گفت‌و‌گو مي‌نشستند. به‌طوري‌كه آن فرد عشايري كه تمام عمرش را در «حور»‌ گذرانده و از آن خصلت‌هاي شهري به دور است كاملاً احساس مي‌كرد كه با فرزند خودش صحبت مي‌كند.
شهيد دقايقي از معدود مسئوليني بود كه حسن‌ظن عجيبي نسبت به عراقي‌ها داشت. بعضي‌ها معتقد بودند كه عراقي‌ها نفرين‌شده حضرت علي (ع) هستند. و بعضي مي‌گفتند اين‌ها قوم كوفه هستند. بعضي معتقد بودند كه اين عراقي‌ها نفرين‌شده حضرت زينب‌(س) مي‌باشند ولي ايشان به اين اقوال اصلاً‌ معتقد نبودند.
شهيد دقايقي آشنايي خوبي نسبت به انقلاب اسلامي عراق به خصوص انقلاب 1920 و انقلاب‌هاي بعد از آن داشت،‌ به ‌طوري‌كه عليرغم نظرات ديگران به فعال بودن و انقلابي بودن نيروهاي عراقي و مجاهديني كه در درون تيپ هستند معتقد بود. نكته بارزي كه قابل ذكر مي‌باشد اعتقاد ايشان نسبت به كار توابين عراقي است كه در عمليات‌ها به اسارت گرفته شده بودند و دائم تقاضاي شركت در جنگ مي‌كردند. شهيد بزرگوار به اين‌ها اعتقاد زيادي داشت و هميشه درصدد بود كه اين نيروها هرچه سريع‌تر به كار گرفته شوند، لذا تلاش زيادي كرد كه اين سازمان‌هاي رزمي گردان‌هاي حمزه را كه در حال حاضر تبديل به تيپ حمزه شده پيگيري نمايد و حتي در سال گذشته بيشتر از لشكر بدر،‌ وقت براي همين گردان حمزه گذاشت و الحمدلله با ثمري كه در عمليات كربلاي 2 از اين نفرات ديده شد بيشتر به اين امر معتقد شدند كه هر چه سريع‌تر برادران تواب عراقي به جبهه اعزام شوند و در جهت خدمت به اسلام و ولي‌فقيه گام بردارند.
شهيد دقايقي به اين نكته كه جنگ بين حق و باطل است نه جنگ قوم ايراني و قوم عراقي اعتقاد داشت. به همين دليل معتقد بود كه مجاهد عراقي بايد در صحنه جنگ حضور فعال داشته باشد تا اين امر به تمام جهان ثابت شود كه اين جنگ، جنگ ايران و عراق و يا جنگ قوم عرب و فارس نيست بلكه، جنگ بين حق و باطل است؛‌ چراكه خود عراقي‌ها از تمام فرقه‌ها و گروه‌ها عليه صدام در حال مبارزه و نبرد مي‌باشند.
شهيد دقايقي ارتش عراق را خوب مي‌شناخت و به اين امر معتقد بود كه مردم مظلوم عراق زير فشار حزب بعث مي‌باشند و مي‌گفت بايد اين حكومت نظامي را شكست تا اين مردم از زير ظلم رژيم بعثي عراق آزاد شوند و سربازان عراقي را كه از قشر پايين جامعه خويشند و به زور به جبهه اعزام شده‌اند بايد نجات داد. و معتقد بود كه اين‌ها بنا به خواسته خودشان نمي‌آيند و اگر اين‌ها بياييند و پناهنده شوند ما اين‌ها را به كار مي‌گيريم تا بتوانيم يك ارتش منسجمي از نيروهاي عراقي تشكيل دهيم و لذا اساس و پايه تشكيل تيپ حمزه سيدالشهدا هم، همين تشكيل ارتش اسلامي عراقي بود كه الحمدلله از مجاهدين عراقي اين‌جا حضور دارند و مقدمات و شيرازه تشكيل اين ارتش را فراهم آورده‌اند.
در مورد خصوصيات شهيد دقايقي هر چه بگوييم كم گفته‌ايم اما آن خصوصياتي كه بارز بود و همه شاهد آن بودند،‌ احترام ايشان به نظرات و رأي ديگران بود. اين‌طور نبود كه تك‌روي داشته باشد،‌ زيرا در تمام زمينه‌ها با برادران مشورت مي‌كرد و بعد تصميم مي‌گرفت و الحمدلله تصميم‌هايي كه مي‌گرفتند بهترين انتخاب در روش را دارا بود و اين خصوصيت باعث رشد خيلي از برادران در اين يگان شد.
يكي ديگر از خصوصيات بارز ايشان مسئله توكل بر خدا نمودن در امور بود. ما در عمليات كربلاي 2 با توجه به اين‌ كه 15 روز قبل از عمليات نسبت به منطقه توجيه شديم،‌ با توجه به اين‌كه تمام امكانات در‌نظرگرفته‌شده‌بود اگر آن شهيد بزرگوار را تكه مي‌كردي، تمام سلول‌هاي بدن مباركش اين جمله را تكرار مي‌كرد: «خدايا ما تمام تلاش و كوشش خود را به كار بستيم،‌ خدايا معتقديم اگر پيروز شديم، اين پيروزي از ما نيست، زيرا ما براي اداي تكليف اين حمله را آغاز مي‌كنيم و بنابر فرمايش حضرت امام كه امسال سال پيروزي است، جلو مي‌‌رويم و هيچ اطميناني از خود نداريم الا اراده و مشيت الهي كه اگر پيروز شديم از توست و اگر شكست خورديم از جانب خودمان است.» و لذا تنها محوري كه در عمليات كربلاي 2 موفق شد، محور تيپ بدر بود كه برادران توانستند با اسارت درآوردن بيش از 350 عراقي و انهدام يك گردان كامل و با شهداي كم، به اهداف خود برسند. در اين عمليات بچه‌ها 5 ساعت جنگ تن‌به‌تن كردند و منطقه را از لوث وجود كفار بعثي پاكسازي نمودند. يكي از نكات مهمي كه در خصلت‌هاي ايشان كاملاً مشهود بود،‌ مسئله شجاعت شهيد دقايقي بود. هرجا فشار زياد بود و مشكلات بچه‌ها را به زحمت مي‌انداخت، اين سردار رشيد در آن‌جا حضور پيدا مي‌كرد و با رهنمود‌هايش تمام مشكلات را حل مي‌نمود.
شهيد دقايقي از برادران دانشگاه بود كه قبل و بعد از انقلاب تحصيل خود را رها كرد و هميشه مي‌گفت انشاءالله مسئله دانشگاه بعداز آزادي قدس. و مي‌گفت تا اين رسالت را تحقق نبخشيم و دل مسلمين را شاد نگردانيم نمي‌توانيم در كلاس درس حضور يابيم.
شهيد دقايقي خلاقيت عجيبي در فرماندهي داشت، قدرت فرماندهي در سرعت عمل و در تصميم‌گيري‌هاي سريعي كه بايد گرفته مي‌شد. ايشان حساسيت زيادي به دشمن داشتند و هميشه در دشمن‌شناسي تلاش زيادي مي‌كردندو بيشتر سعي داشتند تا از نقاط ضعف دشمن نهايت بهره‌برداري را بنمايند. ما در عمليات عاشوراي 4 به خاطر قدرت فكري ايشان توانستيم آبراهي را به طول 8 كيلومتر شبانه با دست ايجاد كنيم كه از اين طريق شب عمليات برادران رزمنده توانستند در پشت مقر فرماندهي دشمن نفوذ كنند و فعاليت دشمن را عليه نيروهاي خودي سركوب نمايند. اين‌ها همه مرهون فرماندهي شهيد بزرگوار بود. به‌طوري‌كه در عمليات عاشوراي 4 عمليات كلاً 10 دقيقه به طول انجاميد و بدون دادن حتي يك شهيد در شب عمليات موفق شديم حدود 85 نفر اسير بگيريم و بيش از 600 نفر از قواي دشمن را در همان لحظات اوليه به هلاكت برسانيم و در صبح زود عمليات هم با دفع بيش از 12 پاتك دشمن، ما فقط حدود 15 شهيد داشتيم و اين همه نتيجه درايت و قدرت فكري ايشان بود.
ما در عمليات كربلاي 5 بعد از اين‌‌كه فرماندهي مأموريت حضور در منطقه عملياتي كربلاي 5 را به ما ابلاغ كرد، در معيت اين شهيد بزرگوار خدمت فرماندهي كل رفتيم و مأموريت خود را گرفتيم. شهيد دقايقي به من و يكي از برادران مأموريت دادند تا به منطقه رفته و نسبت به وضعيت آن توجيه شويم و فرمود:‌ كارهاي مقدماتي را انجام بدهيد و من هم مي‌روم تا يگان‌ها و گردان‌هاي عملياتي را آماده كنم. جهت اعزام به منطقه، ما نسبت به دستوري كه داده‌شد اقدام نموديم و حدود 2 الي 3 روز در منطقه شلمچه بوديم و نسبت به كار توجيه شديم. تا اين‌كه در روز يكشنبه صبح شهيد دقايقي را در مقابل يكي از قرارگاه‌ها در همان منطقه شلمچه زيارت كرديم و ايشان فرمودند الحمدلله گردان‌ها آماده مي‌باشند و گزارشي از وضعيت منطقه را از ما گرفتند و فرمودند من جهت توجيه‌شدن نسبت به خط، به منطقه مي‌روم. ايشان به همراه يكي از برادران با موتور به سمت خط عملياتي حركت كردند اما حدود 10 دقيقه نبود اين برادران از ما جدا شده بودند كه هواپيماهاي دشمن در منطقه ظاهر شده و شروع به بمباران نمودند. بنده همراه يكي از برادران به سمت قرارگاه كربلا حركت كرديم و بعد از انجام كاري مجدداً‌ به محل سابق مراجعت نموديم كه تقريباً يك ساعت از بمباران نگذشته بود كه يكي از برادران به ما گفت: در اورژانس شهر شما را مي‌خواهند و من به اورژانس رفته ديدم برادري كه همراه شهيد دقايقي به منظور توجيه خط عملياتي رفته بود روي تخت بيمارستان مي‌باشد و ايشان به من گفت:‌ دقايقي شهيد شد و بدن مباركش در فلان منطقه مي‌باشد،‌ برويد او را بياوريد. بلافاصله من به همراه يكي از برادران اطلاعات (ابومحمد) به منطقه رفتيم و پيكر پاك شهيد را به عقب منتقل نموديم.
شهيد دقايقي به همراه يكي از برادران به داخل كانال مي‌روند كه يكي از بمب‌ها در كنار كانال منفجر مي‌شود و دقايقي به فيض شهادت نايل مي‌گردد.
درست است كه رفتن دقايقي براي ما بسيار سنگين بود اما با رفتن آن شهيد بزرگوار، اصولي كه آن شهيد به آن معتقد بود، يعني استقامت در مقابل سختي‌ها، جنگيدن با دشمن بعثي تا آخرين قطره خون،‌ پيروي از ولايت فقيه، عدم اعتقاد به گروه‌گرايي، اعتقاد به تشكيل يك يگان منسجم و مستقل عراقي، در اين يگان تثبيت گشت.

والسلام

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار