هميشه وقتي نام چهگوارا را ميشنيدم با شناختي که از او داشتم ناخودآگاه تحسينش ميکردم. شهادت احمد شاه مسعود، شير دره پنجشير، تلنگري بود برايم و با خود گفتم که مسعود مظلوم و مسلمان ما چه از چهگواراي بزرگ کمتر داشت که دلاوريهايش همچون چهگوارا، بازتابي جهاني پيدا نکرد. البته او آنقدر مظلوم بود که شهادت دردناکش هم در غوغاي يازده سپتامبر گم شد. مدتها در انديشه بودم که آيا اگر مسعود ما، مسلمان نبود باز هم به همين گمنامي ميماند و چرا روشنفکران و نويسندگان ما که اينقدر در ستايش چه گوارا سخن رانده اند از شجاعت مسعود چندان سخن نمي گويند؟ اين دلمشغولي و سوالات بي جواب توجهم را به بزرگمرد مسلمان ديگرمان، يعني شهيد دکتر مصطفي چمران جلب کرد. دو سال در مورد اين سه قهرمان مطالعه کردم ولي هرچه بيشتر ميخواندم بيشتر به اين نکته تلخ واقف ميشدم که شايد اگر چمران و مسعود ما مسلمان نبودند دلاوريها و ايثارگريها يشان بسيار بيشتر از چه گوارا نمود جهاني پيدا ميکرد.
مقايسه کنيد و ببينيد چه روح بلندي دارد کسي كه دانشآموخته دارالفنون، دبيرستان البرز، دانشکده فني، دانشگاه کاليفرنيا و برکلي است؛ به يکباره از آمريکا رهسپار مصر ميشود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سختترين دورههاي چريكي را ميآموزد. به لبنان ميرود و با کمک امام موسيصدر، حركت محرومين و سپس جناح نظامي آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مباني اسلامي پيريزي مينمايد و از قلب بيروت تا قلههاي بلند كوههاي جبلعامل و در مرزهاي فلسطين اشغالي از خود رشادتهاي بسيار به يادگار ميگذارد. با پيروزي انقلاب اسلامي بعد از 23 سال دوري، به ايران باز ميگردد. معاون نخستوزير ميشود اما در تهران نمي ماند و با تلاشي کم نظير، مسئله كردستان را تا حدود زيادي فيصله ميدهد. وزير دفاع و نماينده مجلس ميشود؛ اما باز هم ميز اغوايش نميکند، به اهواز ميرود و در آنجا ستاد جنگهاي نامنظم را تشكيل ميدهد. با تدبير مناسب از سقوط اهواز جلوگيري، فتح سوسنگرد و ارتفاعات الله اکبر را رهبري ميکند و... و سرانجام در 31 خرداد 1360 تركش خمپارة دشمن او را به ديدار معبودش نائل ميسازد. اين در حالي که او ميتوانست در آمريکا يا حداقل در تهران بماند و گرماي سوزان خوزستان را به جان نخرد؛ اما ميآيد و در قماري عاشقانه و بزرگ با پروردگار خويش جانش را ميبازد. آنچنان در عاشقي ميپيچد که عقل و دل و انديشه يکبارگي از بيخ و بن ميسوزاند:
اين بار من يکبارگي در عاشقي پيچيدهام
اين بار من يکبارگي از عافيت ببريدهام
دل را زخود برکندهام، با چيز ديگر زندهام
عقل و دل و انديشه را از بيخ و بن سوزيدهام
هر چند پرآوازه نشدن نام احمد شاه مسعود در عرصه جهاني با توجه به مسلمان بودن، همزماني شهادتش با واقعه يازدهم سپتامبر، بي ثباتيهاي کشور افغانستان و فقر و بيسوادي حاکم بر اين کشور قابل توجيه ولي غير قابل دفاع است؛ اما گمنامي انسان بزرگي چون چمران در کشوري که روزنامه نگارانش به سادگي و يک شبه از شهردار اسبق تهران، اميرکبير جديدي ميسازند و سياستمدارانش رييس جمهور فعلي و شهردار سابق تهران که خود را نوکر مردم ميداند، تا مرتبه پيامبري بالا ميبرند؛ نه تنها غير قابل دفاع، بلکه غير قابل توجيه است.آنچه در اين زمينه بيشتر مايه تاسف است؛ اين است که جامعه دانشگاهي که چمران عضوي از آن بوده؛ نتوانسته در پاسداشت حريم اين مرد بزرگ نقش چنداني ايفا کند.
از ويژگيهاي بارز شخصيت چمران ميتوان به تاثيرگذاري اجتماعي، توجه جدي به نيازهاي اصلي کشورش و بيزاري اش از عافيت طلبي بوده که متاسفانه جامعه دانشگاهي ما- همانطور که پيشتر هم گفته ام- در اين زمينهها با ضعفي جدي روبرو است و چاره انديشي در اين موارد، امري ضروري به نظر ميرسد. يکي از کارهايي که ميتواند هم به بزرگداشت شهيد چمران کمک کند هم موجب نزديکي بيشتر جامعه دانشگاهي به بدنه اصلي جامعه گردد اختصاص جايزهاي به نام اين بزرگوار براي استاداني است که تاثيرگذاري اجتماعي زيادي دارند يا اينکه در حل مشکلات اساسي جامعه نقش ايفا کرده و در جهت نزديکي بيشتر جامعه دانشگاهي کار ميکنند همانند جايزه اي که از سال جاري به اسم شهيد آويني به مستند سازان اهدا ميگردد. بنياد نخبگان ميتواند مقدمات چنين کاري را، با فراهم کردن آيين نامه مناسب آماده کند و دانشگاه شهيد چمران که متبرک به نام اين عزيز است؛ برگزاري و دبيرخانه دائمي آن را داشته باشد. با توجه به اينکه هم اينک در زمينههاي علمي و پژوهشي جايزههاي متعددي در کشور داريم، وجود چنين جايزه اي ميتواند تکميل کننده فعاليتهاي جامعه دانشگاهي باشد. از سوي ديگر دانشگاهي که نام شهيد چمران را برخود دارد بايد علاوه بر مسئوليتهاي عادي خويش نسبت به اين شهيد احساس اداي دين بيشتري بنمايد. اين دانشگاه ميتواند با اتخاذ سياستهاي آموزشي و پژوهشي مناسب و تجديد نظر در سياستهاي گذشته، با ارتقاء بيش از پيش سطح فعاليتهاي آموزشي و پژوهشي خود، نام اين شهيد را هرچه بيشتر در مجامع علمي داخلي و خارجي مطرح سازد. شايد خوانندگان محترم در نگاه اول اهميت اين مسئله را متوجه نشوند اما اگر به تفاوت وجهه بين المللي فعلي و ده سال قبل دانشگاههاي بوعلي سينا و رازي بنگريم اهميت اين کار روشنتر ميشود. دانشگاه شهيد چمران بايد بتواند در شان اين شهيد باشد. آخرين پيشنهادي که در اين زمينه ميتوان داد اين است که سال آينده پژوهشگران کشور به صورت کاملا اختياري يکي از مقالات خود را به مناسبت هفتادوپنجمين سالگرد تولد دکتر مصطفي چمران، به روح بلند اين عزيز تقديم کنند.
آنقدر از چمران گفتم که بازهم مسعود مظلوم ماند اميدوارم همانگونه که نام شهداي فلسطيني و ديگر آزاديخواهان دنيا بر خيابانهاي ما جلوه گري ميکند؛ نهادهاي متولي نامگذاري خيابانها نسبت به نامگذاري خيابانهايي در شهرهاي کشور به نام اين قهرمان اقدام لازم را مبذول دارند. هر چند که گفته ميشود در عصر اتم و اينترنت ماهواره دوره قهرمان سازي به سر آمده اما باور کنيد اين نسل و نسلهاي آينده ما به قهرماناني از اين جنس، نياز جدي دارند. اميدوارم جامعه دانشگاهي، روشنفکران و ديگر عناصر تاثير گذار غير دولتي با اين مسئله مهم توجه جديتري داشته باشند.
دكتر بابك مختاري
استاديار دانشگاه شهيد چمران اهواز