عمليات مرصاد

عمليات مرصاد

کد خبر: ۱۱۴۴۹۲
تاریخ انتشار: ۲۵ شهريور ۱۳۸۵ - ۰۱:۴۵ - 16September 2006

مسعود رجوي در تاريخ 17 خرداد 65 با يک پرواز اختصاصي و مستقيم فرانسه را به مقصد عراق ترک گفت و در فرودگاه بغداد، «طه ياسين رمضان» نايب اول نخست وزير به نمايندگي از سوي رئيس جمهوري اين کشور، در راس هيئتي از بلند پايه ترين مقامات عراقي از مسعود رجوي استقبال کرد.
مجاهدين در اين باره مدعي هستند:
« در شرايطي که توطئه‌هاي مختلف ارتجاعي و امپرياليستي عليه مقاومت مسلحانه سراسري و تمهيدات تروريستي رژيم متزلزل و مرگ زده خميني عليه جان و فعاليت قلب تپنده انقلاب نوين ايران برادر مجاهد مسعود رجوي به طور بي سابقه و بي وقفه اي اوج گرفته بود، عزيمت پاکبازانه رهبري انقلاب نوين خلق قهرمان ايران از فرانسه به جوار خاک ميهن.... اين پرواز تاريخي که آخرين گام براي عبور به خاک ميهن.... بر نسل رشيد خدا و ايمان و بر رزمندگان قهرمان مجاهد خلق گرامي باد.»
مسعوي رجوي يک روز قبل از پرواز بر روي نوار ويدئويي چنين مي گويد:
«اگر فردا نروم، پس فردا و فرداهاي ديگر، ممکن است خيلي دير باشد. نه براي شخص خودم، بلکه براي مقاومت خلق، خلق در زنجير، خلق اسير.»
پس از ورود مسعود رجوي به عراق و استقرار در محل مورد نظر، ملاقات‌هاي وي با مقامات عراقي آغاز گرديد. هشت روز بعد (25 خرداد 1365 ) رجوي با صدام حسين ملاقاتي انجام داد. در اين مقطع نيز عمليات تروريستي مجاهدين در شهرهاي داخلي و همچنين شهرهاي مرزي غرب ايران ادامه داشت.
ارتش آزاديبخش
در 17 تير ماه سال 1366 مجددا خبر ملاقات مسعود رجوي با صدام حسين ديکتاتور عراق منتشر گرديد. در اين ديدار، رئيس جمهور عراق تاسيس ارتش آزاديبخش ملي ايران را به رهبر مقاومت ايران تبريک گفت و آن را ارتشي که براي صلح مبارزه مي کند ناميد. متقابلا مسعود رجوي روز ملي عراق و جشن‌هاي 30 ژوئيه را به رئيس جمهور عراق تهنيت گفت.
در اين مقطع هر از چند گاهي خبري از ملاقات مسعود رجوي با صدام حسين به بيرون درز پيدا مي کرد.
ارتش آزاديبخش با پشتيباني و حمايت بي دريغ عراق از سازمان مجاهدين، در آستانه 30 خرداد سال 1366 تشکيل گرديد. پس از تشکيل ارتش و دريافت کمک‌هاي فراوان نقدي و لجستيکي از ارتش عراق، تهاجم مجاهدين به مرزهاي ايران ابعاد گسترده تري يافت.
عمليات مرصاد
روز دوشنبه 27/4/1367، عقربه‌هاي ساعت، 2 بعدازظهر را نشان مي‌داد که گوينده اخبار صداي جمهوري اسلامي ايران، در رأس خبرهاي خود، خبري به اين مضمون را قرائت کرد: « جمهوري اسلامي ايران طي پيامي به دبيرکل سازمان ملل، ضمن قدرداني از اقدامات وي اعلام کرد، در جهت استقرار امنيت، قطعنامه 598 را رسما پذيرفته است.»
دو روز پس از اين خبر، امام خميني(ره) در پيام بسيار مفصلي که به مناسبت سالگرد کشتار زائران ايراني در مکه و نيز پذيرش قطعنامه 598 صادر کردند، ضمن تشکر از همه عزيزاني که در جبهه‌ها شرکت کردند، اعلام داشتند که « در مقطع کنوني، پذيرش قطعنامه را به مصلحت انقلاب و نظام مي‌دانم».
اقدام ايران به پذيرش قطعنامه، همان طور که در داخل کشور بسيار حساسيت ‌برانگيز شد، در خارج از مرزها هم بازتاب گسترده‌اي داشت. برخي از کشورها همچون عراق، اين عمل ايران را يک تاکتيک خواندند.
هنگامي که آتش بس از سوي ايران پذيرفته شد، وضعيت بسيار دشواري براي مجاهدين پيش آمد. از يک سو با شناختي که از رابطه خود با صدام داشتند،هر آن بيم آن را داشتند که صدام آنها را به دور اندازد و در يک امتياز دهي آنها را تحويل ايران دهد.
از سوي ديگر،از آنجا که مجاهدين تمام سياست‌ها و دستگاه خود را بر روي وجود جنگ بنا نهاده بودند و توان تصور و پيش بيني هيچ وضعيت ديگري (از جمله آتش بس) را نداشتند، هيچ راهي نمي ديدند جز آنکه آتش جنگ را شعله ور نمايند و يا لااقل براي خود تنور جنگ را گرم نگهدارند.
منافقين در پي حملات عراق به خاک ميهن اسلامي و عقب نشيني‌هاي موقت رزمندگان اسلام، با تصور اينکه پذيرش قطعنامه ناشي از جدائي ملت و دولت است، به خيال واهي از فرصت استفاده مي کنند تا به اهداف پليد خود دست يابند.
منافقين با جمع آوري ديگر ضد انقلابيون سرخورده از کشورهاي مختلف اروپايي، نيرويي به تعداد تقريبي 15000 نفر و با بهره گيري از جنگ افزارهاي اهدايي صدام و ديگر اربابان خود از تنگه پاتاق، واقع در غرب کشور، حمله خود را به جمهوري اسلامي ايران آغاز مي کنند.
اين نيروها که تا پيش از آن در رفاه و آسايش در کشورهاي غربي زندگي مي کردند، بر اثر تبليغات گسترده مجاهدين و به اميد فتح 3 روزه تهران و با بهره گيري از امکانات مادي فراواني که صدام حسين و آمريکا برايشان تدارک ديده بودند، عازم عراق شدند.
به دستور صدام حسين، ارتش عراق مدرن ترين تجهيزات انفرادي، خودروها و تانک‌ها و نفربرهايي را که به تازگي خريداري شده بودند، در اختيار مجاهدين قرار دادند. به همين لحاظ ارتش آزاديبخش با تجهيزات و امکاناتي آکبند و نو به ايران حمله کرد.
نيروي هوايي عراق با حمايت مقدماتي،‌آنها را براي ورود به عمق خاک ايران و در نهايت فتح تهران ترغيب کرد.
با اين اتحاد شوم، قسمت‌هاي وسيعي از اراضي ميهن اسلامي مورد تجاوز قرار گرفت. مجاهدين با پيشروي مقدماتي موفق شدند شهر کرند را به تصرف در آورند و سرمست از اين پيروزي، خود را به حومه شهر اسلام آباد رساندند که پس از اندکي مقاومت،‌ اسلام آباد را هم اشغال کردند.
چهار روز پس از پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران، روز جمعه 31/4/1367، عراقي‌ها، تهاجم گسترده‌اي عليه مواضع ايرانيان در جنوب کشور آغاز و تا 30 کيلومتري خرمشهر پيشروي کردند. هدف آنان از اين اقدام، اين بود که ضمن اشغال مناطقي از ايران، افراد بيشتري را به اسارت بگيرند تا به هنگام مذاکرات پس از جنگ، از آنها به عنوان برگ برنده استفاده کنند. اين هجوم در حالي صورت مي‌گرفت که با پذيرش قطعنامه، اکثريت نيروهاي نظامي حاضر در منطقه تخليه شده و خرمشهر، مدافعان چنداني نداشت و در آستانه سقوط قرار گرفته بود. در اين هنگام، امام خميني(ره) با فرستادن پيامي براي فرماندهان سپاه، از آنها خواستند به هر طريق ممکن، مانع از حضور دشمن در منطقه شوند. در پي اين پيام، خيل گسترده نيروهاي بسيجي ـ که متأثر و غمگين از پذيرش قطعنامه بودند ـ روانه جبهه‌هاي جنوب شدند و عراق را مجبور به عقب‌نشيني تا خطوط مرزي کردند.
مقارن ساعت 14:30، 3/5/67، تعدادي از اعضاي سازمان مجاهدين خلق که به عراق متواري شده بودند وبا استفاده از حمايت‌هاي گسترده صدام، در حال انجام اقداماتي بر ضد نظام جمهوري اسلامي بودند، با استفاده از توجه ايران به مناطق جنوبي و غفلت از غرب کشور، با پشتيباني ارتش عراق، هجوم خود را با استفاده از آخرين سلاح‌ سبک و سنگين که از طريق آمريکا و صدام در اختيارشان قرار گرفته بود، به سمت کرمانشاه آغاز کردند و در مدت زمان بسيار کوتاهي، با عبور از تنگه پاتاق، وارد خاک ايران شدند. آنان با تصرف شهرهاي سرپل‌ذهاب و کرند غرب، در شب اول در شهر اسلام‌آباد توقف کرده و به قتل عام مردم اين شهر، حتي مجروحان حاضر در بيمارستان، اقدام کردند. جالب آنکه در بين کشته‌شدگان، حتي بستگان آنها نيز ديده مي‌شدند.
مسعود رجوي هم در حالي که بر خودروي ضدگلوله سوار بود، کاروان مجاهدين خلق را که متشکل از پانزده هزار زن و مرد بود، همراهي مي‌کرد. فرماندهان منافقين، گمان مي‌کردند که وضعيت نظامي ايران از هم پاشيده شده و بسيار آسيب‌پذير است و تنها يک ضربه و شوک، نظام جمهوري اسلامي را فرو خواهد ريخت. مجاهدين خلق، طرح عمليات خود را در يک جلسه 24 ساعته آماده کرده بودند و در تاريخ 31/4/67، نيروهاي خود را توجيه کرده و نام عمليات را هم « فروغ جاويدان» گذاشته بودند.
مسعود رجوي در همان جلسه، با تحليل وضعيت بسيار شکننده داخلي ايران گفته بود: « جمع‌بندي نهايي در ميدان آزادي تهران».
منافقين، خوشحال از پيروزي‌هاي مقدماتي و در يک اقدام عجولانه به شکل ستون از جاده اسلام آباد، راه کرمانشاه را در پيش مي گيرند و به رغم باطل خود در مسير حرکت به سمت تهران، با پيوستن مردم به آنها مي خواستند گردان‌ها و تيپ‌هاي جديدي از مردم تشکيل دهند و هر کدام از منافقين فرماندهي آنها را برعهده بگيرند و با اين برنامه مقدمه سقوط رژيم جمهوري اسلامي ايران را فراهم سازند. راديو منافقين با ارسال پيام به مردم کرمانشاه از آنها مي خواهد که زمينه را براي ورود ارتش آزاديبخش مهيا سازند و آماده جذب در گردان‌ها و لشکرها باشند.
صبح روز پنجم مرداد، عمليات « مرصاد» با رمز « يا علي بن ابيطالب (ع) » از سوي نيروهاي ايراني آغاز شد و مجاهدين، که سرخوش از اين بودند که در طول مسير، با هيچ مقاومت خاصي روبه رو نشده‌اند، ناگهان خود را در جهنمي از آتش ديدند که از زمين و هوا بر سر آنها ريخته مي‌شد. طولي نکشيد که جاده کرمانشاه ـ اسلام‌آباد، انباشته از ادوات سوخته اهدايي دولت‌هاي غربي به مجاهدين خلق شد. معدود افرادي که موفق شده بودند از اين مهلکه جان سالم به در برند، به روستاهاي اطراف پناه بردند و برخي ديگر هم با خوردن قرص سيانور، به زندگي خود پايان دادند. عمليات که تمام شد، دو طرف جاده آکنده از کپه‌هاي خاکي بود که در زير خود، اجساد هزاران دختر و پسر را پنهان کرده بود که دست به خون هموطنان خود آلوده کرده بودند.
رزمندگان اسلام در 34 کيلومتري اسلام آباد ناگهان راه را بر ستون‌هاي منافقين بستند و بدين ترتيب نبرد سنگيني در اين محور در گرفت. واحدهاي ضد زره رزمندگان در يک اقدام متهورانه و بي نظير، تعداد زيادي از ادوات سنگين زرهي منافقين را هدف قرار داده، به آتش کشيدند. جاده کرمانشاه ـ اسلام آباد در همان لحظات اوليه انباشته از ادوات سنگين سوخته شده، مي شود. عکس العمل جانانه رزمندگان تمامي روياهاي سرکرد گان مجاهدين را به يأس مبدل مي کند. به ناچار مجاهدين با فضاحت تمام مجبور به عقب نشيني به طرف اسلام آباد مي شوند. با تعقيب دشمن،‌ اين شهر به محاصره در مي آيد و مجاهدين براي در امان ماندن از آتش خشم رزمندگان چاره اي جز فرار از اين شهر نمي يابند.
رزمندگان اسلام با عمليات هلي برن توسط هلي کوپترهاي هوا نيروز در جاده کرند و تنگه پاتاق، عقبه مجاهدين را مسدود کرده و ارتباط آنها را قطع کردند. رزمندگان در روز ششم مرداد ماه با حمايت تيزپروازان هوانيروز و بمباران شديد نيروي هوايي که مجالي براي حضور جنگنده‌هاي عراق نمي گذاشتند،‌ پيشروي خود را به سوي اهداف از پيش تعيين شده آغاز کردند. در نتيجه شهر اسلام آباد بعدازظهر همين روز از وجود مجاهدين پاکسازي شد.
يکي از نکات برجسته اين عمليات اين بود که:
نه تنها ملت ايران از نيروهاي ارتش آزاديبخش مجاهدين استقبال نکرده و در مقابل تهاجم و تجاوزشان به خاک ايران ايستادگي کردند، بلکه کليه گروه‌ها و احزاب و شخصيت‌هاي ضدانقلاب که در خارج از ايران بسر مي بردند، رجوي و ديگر سردمداران سازمان مجاهدين را درباره عمليات احمقانه فروغ جاويدان و به کشتارگاه فرستادن هزاران نيروي خود را سرزنش کرده و آن را محکوم کردند.
« هم اکنون اخبار بي بي سي را ديدم و از خشم دارم به خودم مي پيچم. پيام من اين است که در مقابل خائنيني مانند مجاهدين خلق نبايد خاموش نشست... مجاهدين دست در دست عراقي‌ها به خاک ايران هجوم مي کنند و ما نشسته ايم و تماشا مي کنيم!... »

کيهان لندن ( سلطنت طلب )

نتايج عمليات
تجهيزات منهدم شده دشمن:
بيش از 120 دستگاه تانک
400 دستگاه نفربر
90 قبضه خمپاره اندازه 80 ميليمتري
150 قبضه خمپاره 60 ميليمتري
30 قبضه توپ 106 ميليمتر
يگان‌هاي منهدم شده دشمن:
بيش از 20 تيپ مشترک منافقين و نيروهاي عراق
غنايم:
1000 قبضه آرپي جي 7
700 قبضه تيربار کلاشينکف
ده‌ها دستگاه تانک و نفربر
ده‌ها دستگاه خودرو
مقاديري تجهيزات پيشرفته الکترونيکي و مخابراتي و اسناد درون گروهي
مجاهدين خلق، در کتاب « عمليات فروغ جاويدان »، آمار کشته‌هاي خود را 1274 تن اعلام کرده اند که در ميان آنان 5 تن از اعضاي هيئت اجرايي که هر يک فرماندهي يک تيپ را برعهده داشته و 11 تن از معاونان هيئت اجرايي سازمان به چشم مي خورند.
بر اساس اين آمار، حدود 1100 تن نيز از نيروهاي مجاهدين در اين عمليات مجروح شدند.
خسارات وارده بر ارتش آزاديبخش مجاهدين، بر اساس آمار منتشره در کتاب مجاهدين به اين شرح است:
612 خودرو از انواع مختل
72 تانک و زرهپوش
21 قبضه توپ 122 ميلي متري
51 قبضه تفنگ 106 ميلي متري
ازسوي ديگر52 سناتور آمريکايي چند روز قبل از اين ماجرا( حدود 30 خرداد) نامه اي به وزير خارجه وقت آمريکا ( جورج شولتز ) نوشته و به او مي گويند: « آمريکا بايد از سازمان مجاهدين که در عراق مستقر است حد اکثر استفاده را براي سرنگوني حکومت تهران بکنند ». سناتوري به نام « مروين دايملي » نيز به شدت نسبت به سرنگوني حکومت جمهوري اسلامي تعصب داشت و در نشست‌هاي مجاهدين شرکت مي کرد و با حرارت به نفع آنها موضع گيري مي کرد. در تاريخ 6 تير 1367 سناتور دايملي در تظاهرات مجاهدين در واشنگتن شرکت مي کند و خطاب به شرکت کنندگان مي گويد:« نبايد دست از تلاش کشيد. مطمئن باشيد با کمي صبر و تلاش بيشتر به زودي از مهران تا تهران رژه خواهيم رفت.»
در اين عمليات مسعود رجوي حکم تصفيه خونين « علي زرکش » – جانشين مسئول اول سازمان مجاهدين را که اخيرا همه نظرات او را بي چون و چرا نمي پذيرفت صادر کرد که در هنگامه نبرد با شليک گلوله از اسلحه يکي از مامورين رجوي از پشت سر به علي زرکش وي کشته شد. ولي سازمان براي پوشاندن مسئله تصفيه زرتش از او به عنوان « شهيد قهرمان » که به دست ايران کشته شده است ياد کرد و براي او مراسم تجليل مفصلي برگزار کرد.
در اين عمليات مجاهدين بسياري از اعضاي اصلي و کادر خود را از دست داد.
در بين نيروهاي مجاهدين تعدادي نيروي خارجي نيز به چشم مي خوردند که غالبا به دليل ازدواج با همسر ايراني خود که عضو مجاهدين بوده مجبور به همراهي با وي و شرکت در عمليات شدند که تعدادي از آنان نيز کشته شدند.
مسعود رجوي بعد از فوت امام خميني، مانورهاي جنگي بسياري در خاک عراق به اجرا گذاشت تا ضمن سرگرم کردن و حفظ نيروها، اجازه صدام حسين را براي حمله به تهران گرفته باشد. در آن مانورها که همواره چندين ژنرال عراقي از جانب صدام حسين شاهد و ناظر کار بودند، مانورهاي نظامي رجوي را فاقد ارزش نظامي براي سرنگوني حکومت ايران توصيف مي کردند و بعضي از صحنه‌هاي تصنعي نيز باعث خنده و مزاح آنان مي شد.

ama00043

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار