در پانزدهم خرداد ماه سال 1326 در يکي از محله هاي تهران و درخانواده خضرايي که از خانواده هاي مذهبي و متدين بودند، پسري متولد شد که نام او را محمود گذاشتند.
محمود دوران ابتدايي و متوسطه را در شهر تهران سپري نمود. وي بعد از اخذ ديپلم با توجه به علاقه وافري که به فراگيري علم و دانش داشت، در کنکور سراسري شرکت نمود و در رشته مهندسي پذيرفته شد؛ اما به علت اين که پدرش در تنگناي مالي قرار داشت نتوانست وارد دانشگاه شود. در اين هنگام تصميم گرفت که وارد دانشکده افسري نيروي هوايي شود. لذا در تاريخ هشتم آبان سال 1345 وارد اين دانشکده شد و در مهر ماه سال 1348 با درجه ستواندومي فارغ التحصيل گرديد.
دانشکده خلباني و دوره خلباني در آمريکا
از آن جايي که علاقه زيادي به پرواز داشت، تصميم گرفت وارد دانشکده خلباني شود لذا براي ورود به آن جا اقدامات مقدماتي را طي کرد. وي پس از طي آزمايش ها و معاينات مقدماتي وارد دانشکده خلباني نيروي هوايي شد و پس از گذراندان دوره مقدماتي پرواز در ايران، براي فراگيري دوره پيش رفته پرواز به کشور آمريکا اعزام شد. محمود به علت اين که بعد از فارغ التحصيلي از دانشکده افسري وارد دانشکده خلباني شده بود، به عنوان افسر ارشد به آمريکا اعزام شد و شروع به ياد گيري فن خلباني در پايگاه ريس آمريکا نمود.
در آمريکا به خلبانان ايراني پيشنهاد ورزش صبحگاهي را نمود تا با اين کار روحيه دانشجويان ايراني حفظ شود. همچنين براي اين که بداند در کليساها چه مي گذرد، بارها به آن جا مي رفت و در مراسم آنها شرکت مي کرد. تا اين که از طرف کليسا از محمود و تعدادي ديگر از دانشجويان ايراني دعوت مي شود که براي شرکت دريک گردهمايي و پاسخ به سوالات درباره دين اسلام به کليسا بروند. در کليسا محمود به سوالات مذهبي مسيحيان درباره دين اسلام پاسخ مي دهد و حدود 25 دقيقه نيز سخنراني مذهبي مي کند.
اين سخنراني چنان گيرا بود که بعد از آن تعداد زيادي از مسيحيان با سوالات متعدد به سراغ محمود مي آيند و او نيز با متانت به تمام سوالات و شبهات آنها درباره دين اسلام پاسخ مي دهد.
بعد از پايان دوره آموزش در سال 1351 موفق به اخذ گواهينامه خلباني با هواپيماي اف 4 مي شود و در بازگشت به ايران، در پايگاه هوايي تهران مشغول به خدمت مي شود. پس از مدتي به پايگاه هوايي بوشهرمنتقل مي شود و به دليل توانايي بالايي که از خود نشان داد بعد از مدتي به عنوان رئيس دايره عمليات گردان شکاري اين پايگاه منصوب مي شود.

نقش شهيد در انقلاب
درحالي که چند ماهي به پيروزي انقلاب اسلامي مانده بود، طي فرماني از خلبانان پايگاه هوايي بوشهر خواسته مي شود که هواپيماهاي خود را به پايگاه هوايي چابهار منتقل کنند. در آن زمان با توجه به جو حاکم بر ارتش، کسي حق اعتراض به دستور را نداشت ولي خضرايي و شهيد طالب مهر شجاعانه از جاي برمي خيزند و با صراحت اعلام مي کنند که اين دستور را اجرا نمي کنند. در اين حين به آنها تذکر داده مي شود:
- لغو دستور مي کنيد و مي دانيد چه عواقبي در پي خواهد داشت!
که اين دو بزگوار پاسخ مي دهند:
- ما اهداف شوم شما را از اين کار مي دانيم. شما مي خواهيد با انتقال هواپيماها به چابهار، آنها را بر روي ناو آمريکايي ببريد. اين هواپيماها اموال بيت المال است و ما اجازه چنين کاري را نخواهيم داد.
اين حرکت شجاعانه باعث شد ديگر خلبانان نيز اعتراض خود را اعلام کنند و بدين ترتيب اين پروازها لغو گرديد.
نقش شهيد خضرايي در شکل گيري انقلاب بسيار چشمگير بود. او با شنيدن فرمان امام خميني (ره) مبني بر قيام عليه طاغوت، ارتش را رها کرده و به صفوف مبارزان مي پيوندد. در اواخر بهمن ماه سال 1357 درحالي که چند روزي به پيروزي انقلاب مانده بود، وي در نقش رهبري گروهي از جوانان، دست به تصرف کلانتري منطقه گرگان تهران مي زند و در اين کش و قوس از ناحيه دست نيز مورد اصابت گلوله قرار مي گيرد و مجروح مي شود. با پيروزي انقلاب او شروع به ارشاد خلبانان و نظاميان مي کند و آنها را متوجه خيانت هاي طاغوتيان مي نمايد.
بلافاصله به ميدان نبرد مي رود
با شروع غائله کومله و دمکرات عازم کردستان مي شود و به عنوان يکي از ياران صديق شهيد چمران مشغول به خدمت مي شود. او در کنار شهيد چمران به عنوان افسر کنترل کننده زمين مشغول به خدمت مي شود. کار او شناسايي و کنترل آتش هواپيماها براي زدن اهداف مورد نظر بر روي زمين بود.
با شروع جنگ تحميلي از سوي عراق، خضرايي نيز به عنوان يکي از خلبانان باتجربه نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران به پايگاه هوايي همدان منتقل شد و پروازهاي جنگي خود را آغاز نمود.
در يکي از اين پروازها هواپيماي او مورد هدف قرار مي گيرد ولي خضرايي با مهارت بالايي که در فن خلباني داشت، هواپيما را درحالي که يک چرخ نداشت به زمين مي نشاند.

حمله به پايگاه هاي الوليد ( اچ 3 )
در اواخر سال 1359 نيروي هوايي تصميم مي گيرد با عملياتي عمقي در خاک عراق، در يک اقدام بي سابقه پايگاه هاي الوليد در غربي ترين نقطه عراق را بمباران کنند. براي اين کار بايد بهترين خلبانان نيروي هوايي انتخاب مي شدند. از اين رو خضرايي هم به عنوان يکي از خلبانان براي انجام اين عمليات انتخاب مي شود.
در روز موعود تمامي هواپيما به پرواز در مي آيند. خضرايي نيز هدايت يکي از فانتوم ها را برعهده داشت. بعد از دو مرحله سوخت گيري هوايي، فانتوم ها به پايگاه هاي الوليد مي رسند. در اين هنگام فانتوم ها به سه دسته تقسيم مي شوند و به هر سه پايگاه الوليد حمله مي کنند. خضرايي هم به خوبي ماموريت هاي خود را انجام مي دهد و به سمت تانکرهاي سوخت رسان گردش مي کند. در اين هنگام که پدافند پايگاه ها ديوانه وار و بي هدف به هرطرف شليک مي کردند، ناگهان تعداد گلوله ضد هوايي به هواپيماي خضرايي برخورد مي کند.
هدايت هواپيماي آسيب ديده آن هم در شرايطي که بايد نزديک به 500 کيلومتر مسير را طي کند، کاري بسيار دشوار بود ولي خضرايي مصمم بود که هواپيما را به هر قيمت به ايران برساند. بعد از سوخت گيري هوايي سوم، به سرعت به سمت مرزهاي ايران مي آيد و در نهايت با رشادت و شهامت خاص هواپيما را سالم بر زمين مي نشاند.
نماز در هواپيماي جنگنده
از يکي از دوستان ايشان نقل شده است که يک بار در پايگاه به صورت آماده بوديم که در ساعت 4 صبح صداي آژير اضطراري شنيده شد. بلافاصله به اتفاق خضرايي به پرواز در آمديم. بعد از ماموريت تازه هوا درحال روشن شدن بود که او گفتند:
- موافقي نماز را همين جا بخوانيم؟
گفتم: گخيلي خوبه، از اين بهتر نمي شه.گ
گفت: گپس اجازه بده با رادار صحبت کنيم و به سمت قبله پرواز کنيم."
پس از هماهنگي با رادار، سمت قبله را برگزيديم. ابتدا او نمازش را خواند و آن گاه من هم نمازم را بجا آوردم. پس از اداي نماز، او با صداي گيريايش با خداي خود مشغول مناجات شد و آن گونه ملتمسانه سخن مي گفت که من را هم تحت تاثير قرار داد.
اين نماز يکي از نمازهاي منحصر به فردي بود که هرگز آن را فراموش نمي کنم.
چقدر دل انگيز و زيباست خلوت با خدا در دل آسمان، گويي روحمان نيز همچون جسم پرواز مي کرد و خدايي شده بود. انگار به زمين تعلق نداشتيم و دوست داشتيم براي هميشه در آسمان پرواز کنيم.
امام خميني (ره): فرزندم تو سقوط نکردي، تو صعود مي کني
عمليات بزرگ ديگري در نيروي هوايي با موفقيت انجام شد. در اين عمليات نيز خضرايي حضوري فعال داشت، ولي در هنگام بازگشت هواپيماي او مورد هدف موشک زمين به هوا قرار مي گيرد. وي با سختي هواپيما را تا ايران هدايت مي کند و در آن جا اقدام به خروج اضطراري از هواپيما مي کند که به دليل برخورد دستش با کابين در هنگام خروج اضطراري، دچار شکستگي دست مي شوند.
بعد از اين ماجرا او به همراه تعدادي از خلبانان نيروي هوايي براي تجديد بيعت و ديدن حضرت امام (ره) به جماران مي روند. در بيت امام (ره)، او چون دچار شکستگي دست شده بود، دست آسيب ديده را به گردن آويزان کرده بود.
حضرت امام (ره) رو به او مي کند مي فرمايد:
- فرزندم چي شده؟ دستت چه شده؟
خضرايي در پاسخ عرض مي کند:
- هواپيمايم مورد اصابت قرار گرفته و سقوط کرده ام.
حضرت امام تاملي مي کنند و مي فرمايند:
- فرزندم، تو سقوط نکردي، تو صعود مي کني!

فرماندهي پايگاه هوايي همدان
چند روزي از اين ديدار نگذشته بود که بني صدر (رئيس جمهور مخلوع ايران) مخفيانه از ايران فرار کرد. غوغايي به پا شده بود و از هر سو موج انتقادات به سمت شهيد فکوري سرازير شده بود که البته تمام اين اتهامات واهي بود. به هرحال شهيد فکوري به خاطر اين ماجرا از سمت خود استعفا کرد و به دنبال انتخاب فرمانده جديد نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران و تغييراتي که در نيرو اعمال شد، خضرايي به درجه سرهنگ دومي ارتقاء پيدا کرد و همزمان به عنوان فرمانده پايگاه هوايي همدان نيز منصوب شد. او به مدت دو سال از سال 1360 تا 1362 عهده دار اين مسئوليت بود.
پايگاه شکاري همدان به عنوان قطب مهمي محسوب مي شد و بسياري از مناطق غرب کشور را پوشش مي داد. با حضور وي تحولاتي در اين پايگاه ايجاد شد و پايگاه شکاري همدان در زمان فرماندهي او عمليات بزرگي را عليه دشمن بعثي انجام داد.
فرماندهي پدافند هوايي و درپي آن مرکز آموزش هاي هوايي
درسال 1362 خضرايي از سوي فرماندهي نيروي هوايي به سمت فرمانده پدافند هوايي نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران منصوب شد و اين انتخاب به اين دليل بود که او قبل از آن که يک خلبان باشد، يک افسر کنترل شکاري نيز بود و اشراف خوبي بر پدافند داشت. در مدت حضور خضرايي در اين سمت، خدمات قابل توجهي در پدافند داشت.
در اواخر سال 1363 به سمت فرمانده مرکز آموزش هاي هوايي نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران منصوب شد و تا زمان شهادت در همين پست خدمت مي کرد.
در همين زمان تحولات بزرگ در اين مرکز انجام مي پذيرد و او توانست خدمات ارزنده اي را در اين مرکز انجام دهد و از خود يادگاري مناسبي برجاي بگذارد.
روز وصال نزديک مي شود
در دو ماه آخر عمرش، مرتبا مي گفت مدت زيادي اين جا نيستم و پي گير کارها بود. مرتب به مناطق جنگي پرواز مي کرد تا اين که روز وصال مي رسد.
تصميم گرفته مي شود با توجه به شروع عمليات والفجر 8، عده اي از ياران امام براي بازديد مناطق جنگي به اهواز بروند. قرار مي شود که خضرايي هم با اين جمع به اهواز برود.
صبح روز بيست و هشتم بهمن سال 1364 خضرايي درحال ترک منزل، از همسرش وصيتنامه اش را طلب مي کند و آخرين تغييرات را در آن اعمال مي کند.
با عزيمت به فرودگاه مهرآباد تهران، هواپيماي مسافربري به مقصد اهواز به پرواز در مي آيد. همه چيز به خوبي پيش مي رفت که ناگهان اهواز مورد حمله هوايي قرار مي گيرد و يکي از جنگنده هاي دشمن در آستانه ظهر هواپيماي مسافربري حامل آنها را در آسمان شهر اهواز هدف قرار مي دهد و تمامي نفرات حاضر در هواپيما شهيد مي شوند و به ملکوت اعلي مي پيوندند.
در اين پرواز سرهنگ محمود خضرايي به همراه آيت الله محلاتي و تعدادي از نمايندگان مجلس شواري اسلامي و قضات ديوان عالي کشور شهيد مي شوند.
درهنگام شهادت درحال خواندن قرآن
هنگامي که پيکر مطهر او را پيدا کرده و آن را مشاهده مي کنندف مي ببينند که در يک دست تسبيح و درلابه لاي انگشتان دست ديگرش ورقه هاي قرآن بوده است.
شهيد خضرايي به آرزوي ديرينه خود رسيده بود. او بارها مي گفت:
- من دوست ندارم که بر روي زمين بميرم، دوست دارم تا در آن بالا بميرم.
و حقيقتا که چه خوب شهيد شد و چقدر زيبا به آرزوي خود رسيد در آن بالاها درحال راز و نياز با خداي خود.
انشاالله که خداوند با قرآن محشورش نمايد.