پنجم ارديبهشت سالگرد عمليات استشهادي شهيد صلاح غندور در سال 1374

کد خبر: ۱۱۷۲۴۹
تاریخ انتشار: ۲۶ خرداد ۱۳۸۷ - ۱۸:۴۸ - 15June 2008
صلاح تا حدي با وضعيت جغرافيايي و اطلاعاتي روستاها، راه‏ها، باغ‏ها و تپه‏هاي منطقه آشنا بود كه درباره او گفته مي شد كه مي تواند با لمس خاك و بوئيدن آن، تشخيص ‏دهد كه روي زمين فلسطين است يا لبنان"!

"صلاح محمد علي غندور" سال 1347ه.ش (1968م) در خانواده‏اي شيعه، از اهالي روستاي"كَفَر مِلكي" در "اقليم‏التفاح" ديده به جهان گشود.در سال 1352ه.ش (1973م) ، خانواده‏ي غندور عازم "امارات متحده‏ عربي" شدند.

در سال 1363ه.ش (1984م) سرانجام خانواده‏ي غندور پس از يازده سال به لبنان باز گشتند. در اين زمان صلاحِ كه شانزده ساله بود و روستاي زادگاهش در اشغال مزدوران ارتش رژيم صهيونيستي موسوم به " نيروهاي آنتوان لحد"، قرار داشت. در اوائل سال 1364ه.ش (1985م) صلاح به صفوف رزمندگان مقاومت اسلامي لبنان پيوست و در طي سه سال حضور در صحنه‏هاي نبرد رويارو با دشمن اشغال‏گر، تجارب فراواني به دست آورد و بسياري از دوستان خود را نيز از دست داد .خود او در اين‏باره مي‏گويد: "در اين مدت با بيش از 40 شهيد روبوسي و مصافحه داشته‏ام كه بعدها رفته و به شهادت رسيده‏اند."

شهيد "غَسّان عَلويِه" از جمله دوستان و همرزمان وي بود كه شهادتش اثري عميقي بر صلاح گذاشت. پس از شهادت او، همواره با ذكر يادش مي‏گريست و آرزوي الحاق به او را مي نمود.

صلاح تا يك سال پس از پيوستن به صفوف مقاومت اسلامي در واحد شناسايي و اطلاعات و عمليات فعاليت مداوم و درخشش چشمگيري داشت اما همواره بر حضور در واحد هاي عملياتي اصرار مي مي كرد. سرانجام پس از درخواست‏هاي مكرر، مسئولين واحد نظامي حزب‏اللَّه با انتقال او به واحدهاي رزمي و عملياتي موافقت كردند. اين انتقال، براي وي موفقيتي عظيم به شمار مي‏آمد؛ چرا كه او همواره مي‏گفت: "دوست دارم مستقيماً و رو در رو با دشمن بجنگم"

وي در سخت ترين لحظات نبرد نيز به آداب و رسوم خاصي مقيد بود كه به آن ها التزام كامل داشت. براي مثال وي همواره رزمندگان را به صرفه جويي و عدم اسراف در تيراندازي سفارش مي‏كرد. او مي‏گفت: "بايد تنها زماني كه مطمئن شويم گلوله‏اي كه شليك مي‏كنيم، به هدف مورد نظر مي‏خورد، ماشه را فشار دهيم ."

صلاح غندور در شجاعت و جسارت زبانزد رزمندگان مقاومت بود. در يكي از عمليات‏ها بايد بمبي در مسير تردد خودروهاي نظامي اسرائيلي كار گذاشته مي‏شد. در تاريكي شب، وقتي همراه چند تن از همرزمانش به طرف پست‏بازرسي اسرائيلي مي‏رفتند، صلاح از صفوف نيروها جدا شد و به طرف پايگاه دشمن رفت. او آن قدر به سنگر آنان نزديك شد كه توانست به راحتي و در كمال آرامش، بمب را تعبيه كرده و به طرف همرزمانش بازگردد .روز بعد يكي از خودروهاي نظامي از آن‏جا گذشت و بر اثر انفجار آن مين منهدم شد، صلاح كه از دور ناظر انفجار خودروي صهيونيست‏ها بود، ‏خنديد و ‏گفت: "الحمدلله".

اوائل سال 1369ه.ش (1990م) با بروز توانمدي هاي تحسين برانگيز عملياتي از صلاح ، مسئوليت يكي از محورهاي عملياتي مهم جبهه هاي جنوب به او واگذار شد و از آن پس نام نظامي "بلال" را براي خود برگزيد. در همان سال‏ها بود كه صلاح تشكيل خانواده داد و خانه‏اي در محله‏ي "مُعَوَّض" در "ضاحيه جنوبي بيروت " اجاره كرد. در اين خانواده دو دختر و يك پسر به نام هاي "محمد حسين" "فاطمه" و "زينب" متولد شدند كه به هنگام شهادت پدر به ترتيب سه سال و نيم، دو سال و چهار ماه سن داشتند.

به دنبال اجراي عمليات شهادت طلبانه از سوي دو تن از دوستان نزديك صلاح، به نام "هيثم صبحي دبوق" و "سيدعبداللَّه عطوي"، صلاح عزم خود را براي پيوستن به گردان شهادت‏طلبان جزم كرد.

شهيد صلاح غندور درباره‏ي ولايت فقيه و رهبري انقلاب اسلامي،نگاه و نظر خاصي داشت . همسرش ديدگاه او را اين گونه بيان مي‏كند: "صلاح درباره‏ي حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اي و جانشيني ايشان براي حضرت امام خميني(ره)، معتقد بود كه درست مثل ولايت حضرت علي‏عليه السلام پس از فوت رسول اكرم‏صلي الله عليه وآله وسلم است. هر كس به آن‏ بپيوندد و بيعت كند، بدون شك سعادتمند و رستگار خواهد شد و هر كس از آن روي گرداند و تخلّف كند، گمراه خواهد شد و در ضلالت خواهد افتاد".

پيشقدم شدن در كارهاي دشوار و عمليات‏هاي سخت شناسايي در خطرناك‏ترين معابر و محورها، باعث شده بود تا صلاح در ميان همرزمان عنوان "مرد مأموريت‏هاي سخت" را به خود اختصاص دهد. "بِنتِ‏جُبَيل" كه مهمترين شهر واقع در كمربند اشغالي محسوب مي شد يكي از محورهايي بود كه به كرّات توسط صلاح مورد شناسايي قرار گرفته و راه‏ها، معابر و پايگاه‏هاي به خوبي برايش شناخته شده بود و همين امر باعث شده بود تا در بيش‏تر عمليات‏هايي كه در آن منطقه انجام مي‏ گرفت، حضور فعال داشته باشد. صلاح تا حدي با وضعيت جغرافيايي و اطلاعاتي روستاها، راه‏ها، باغ‏ها و تپه‏هاي منطقه آشنا بود كه درباره او گفته مي شد كه مي تواند با لمس خاك و بوئيدن آن، تشخيص ‏دهد كه روي زمين فلسطين است يا لبنان"!

تنها زماني كه صلاح با نگارش نامه اي به مسولين مقاومت اسلامي از برنامه هاي خود پرده برداشت ، همرزمانش متوجه شدند كه او مدت ها چه طرحي را در ذهن خود پرورش مي داده. مضمون نامه ي مذكور به اين قرار است:

"حضور برادران عزيز فرماندهي مقاومت اسلامي

اينجانب صلاح محمدعلي غندور، كه مدت‏هاست در محورهاي مختلف عملياتي جنوب مشغول نبرد مي‏باشم و در حال حاضر دوره‏ي آموزشي ويژه رامي گذرانم، مصرّانه از شما برادران و به خصوص دبير كل محترم حزب‏اللَّه لبنان مي‏خواهم تا مرا نيز در گردان شهادت‏طلبان ثبت نام فرمائيد و اجازه دهيد بنده،در اولين فرصت ممكن، اولين شهيد عمليات شهادت‏طلبانه باشم... "

صلاح چشم انتظار بود تا پاسخي مساعد دريافت كندو سرانجام آن روز رسيد و فرمانده‏اش به وي خبر داد كه نامش در فهرست شهادت‏طلبان ثبت شده است. از آن لحظه به بعد، شور و شوق عجيبي وجودش را فرا گرفت. با وجودي كه مي‏دانست ده‏ها و بلكه صدها رزمنده‏ي ديگر قبل از او در نوبت عمليات هستند، ولي مطمئن بود كه شهيد بعدي، خودِ او خواهد بود. اطمينان قلبي صلاح از آن‏جا سرچشمه مي‏گرفت كه با شناسايي‏هايي كه در منطقه‏ي بنت جبيل انجام داده بود، بهتر از هر كسي با آن‏جا آشنا بود و به راه‏ها و پايگاه‏هاي دشمن در منطقه وارد بود؛ به خصوص اين‏كه زمان تردد كاروان‏هاي نظامي و جابه‏جايي نيروهاي اسرائيلي را مي‏دانست و در حقيقت وي از اصلي ترين طراحان عمليات در منطقه ي بنت جبيل به شمار مي رفت.

طي جلسات مفصلي ، مسئولين نظامي، با رفتن صلاح مخالف كردند. او مسئوليت اطلاعات و شناسايي يكي از محورهاي مهم عملياتي جنوب را بر عهده داشت و بدون شك، در آينده، عدم حضورش بسيار مشكل آفرين مي‏شد؛ ولي با وجود همه‏ي مخالفت‏ها، صلاح، ماندن را نپذيرفت. از لحظه‏اي كه شنيده بود طرح انجام عمليات شهادت‏طلبانه در منطقه‏ي بنت‏جبيل مورد تاييد قرار گرفته است، سر از پا نمي‏شناخت.اسمش در فهرست شهادت‏طلبان بود؛ ولي دو مانع بزرگ بر سر راهش وجود داشت: اول اين‏كه او متأهل و داراي سه‏فرزند بود و از آن جا كه بسياري از داوطلبان عمليات، متأهل نبودند ، در اين مسئله بر او اولويت داشتند. دوم اين‏كه او مسئوليت مهمي داشت و دانسته‏ها و تجربياتش در امر شناسايي محورهاي دشمن، براي مقاومت بسيار ارزشمند بود و همين مسائل باعث شده بود تا فرماندهان از درِ مخالفت وارد شوند ولي صلاح از پاي ننشست.او مي‏گفت: "سه سال است كه مدام روي آن منطقه كار كرده‏ام و آن‏جا را بهتر از كف دستم مي‏شناسم. لحظه به لحظه‏ي تردد و نقل و انتقال نيروهاي دشمن را مي‏دانم و از آن اطلاع كامل دارم. همه‏ي اين زحمات به خاطر آن بود كه خودم براي عمليات بروم. مگر شيخ "اسعدبرّو" زن و بچه نداشت؟ در پيش گرفتن اين روش باعث مي‏شو د تا نيروهاي مقاومت اسلامي كه هر لحظه آرزوي شهادت دارند و براي عمليات استشهادي لحظه‏شماري مي‏كنند، از ازدواج دوري كنند و خانواده تشكيل ندهند كه اين امر به ضرر شيعيان در لبنان است..."

هنگامي كه مسئله با سيد حسن نصرالله دبير كل حزب‏اللَّه مطرح شد، او هم نظر فرماندهان نظامي را تاييد كرد ؛ ولي وقتي نقطه نظرات صلاح به ايشان منتقل شد، سرانجام او هم موافقت كرد.

با رسيدن خبر موافقت سيد حسن با اجراي عمليات ، صلاح از خوشحالي ‏گريست و مدام الحمدلله مي‏گفت.

اواخر بهمن ماه سال 1373ه.ش (اوائل 1995م) بود كه از طرف فرماندهي واحد نظامي حزب‏اللَّه، به صلاح غندور ابلاغ شد تا براي مدت سه ماه به مرخصي برود؛ به او گفته شد كه در اين مدت نيازهاي خانواده‏ي خويش را برطرف كند و قبل از عمليات در كنار آنان باشد. به گفته‏ي يكي از فرماندهان، همه با اعزام او مخالف بودند؛ چرا كه او يكي از بهترين رزمندگان بود. تصور مسئولين بر اين بود كه با دادن اين مرخصيِ 90 روزه، و اين‏كه صلاح در طي اين مدت نزد خانواده‏ي خود باشد، به احتمال زياد عواطف او باعث خواهد شد تا از فكر عمليات منصرف شود و اجازه دهد فرد ديگري به جاي او برود.

همه در اشتباه بودند و صلاح طي سه ماهي كه در مرخصي به سر مي‏برد تلاش كرد همسر خويش را براي اين‏كه هر لحظه منتظر شنيدن خبر شهادتش باشد، آماده سازد.
در آخرين روز، هنگامي كه صلاح در خانه‏ي مسكوني‏شان خواست با خانواده‏ي خويش خداحافظي كند، دوربين فيلم‏برداري‏اي تهيه كرد و در حالي كه بالاي سرش تابلويي زيبا با عبارت"واعدوالهم ما استطعتم من‏قوّه" و در گوشه‏هاي آن تصاويري از امام خميني(ره) و حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اي قرار داشت، به وداع با اهل بيت خويش پرداخت. او به همسر و پدر و مادرش گفته بود كه عازم سفر حج مي‏باشد.

همسر شهيد صلاح درباره‏ي آخرين ديدارشان مي‏گويد: "او گفت كه عازم سفر حج است. ايام حج بود. خيلي التماس دعا داشت. برايم جالب بود. به جاي اين‏كه ما از او التماس دعا داشته باشيم، او التماس حلاليت و دعا مي‏كرد. در ميان حرف‏هايش، گاهي اشاراتي مي‏كرد و مي‏گفت كه شايد برنگردد و اين احتمال را هم عنوان كرد كه حتي ممكن است خبر شهادتش را زودتر از ايام حج بشنويم. او به من توصيه مي‏كرد كه هر لحظه آماده‏ي شنيدن خبر شهادتش باشم. مي‏دانستم كه در مقاومت اسلامي فعاليت مي‏كند و امكان خطر زيادي هست؛ ولي روزهاي آخر، حالاتش فرق ‏كرده بود. مطمئن بود كه شهيد مي‏شود و مي‏خواست اين اطمينان را به من هم منتقل كند."

از آخرين عمليات شهادت‏طلبانه كه شهيد "اسعد برّو" در مردادماه سال 1368ه.ش (اوت 1989م) انجام داده بود، نزديك به شش سال مي‏گذشت و رژيم صهيونيستي اين گونه مي‏پنداشت كه حزب‏اللَّه لبنان ديگر توان و امكان انجام عمليات استشهادي در داخل مناطق تحت سلطه و اشغال اسرائيل را ندارد؛ چرا كه تدابير شديد امنيتي جديد و محكمي در مناطق اشغالي اتخاذ شده بود تا از اين گونه حملات جلوگيري شود.

يكي از اقدامات اسرائيل براي مقابله با آسيب پذيري پايگاه‏هايش، ايجاد مجتمع‏هاي نظامي در نزديكي شهرك‏هاي اشغالي جنوب لبنان بود.مجتمع‏هايي كه اطراف آن با ديوارهاي عظيم بتوني و خاكريزهاي بلند محاصره شده بود و همه‏ي ادارات و پايگاه‏هاي نظامي و دولتي و ديگر مراكز اصلي و سكونت‏گاه‏هاي عوامل اصلي نظامي و اطلاعاتي ارتش و نيروهاي مزدور لحدي، در آن‏جا قرار مي‏گرفتند. اما حقيقت اين بود كه تأخير شش ساله پس از آخرين عمليات استشهادي، باعث شده بود پست‏هاي بازرسي نيروهاي لحدي كه كنترل بيش‏تر معابر منطقه را بر عهده داشتند تا حدودي نسبت به انجام وظايف خود سست شوند؛ چرا كه احساس مي‏كردند ديگر ماشين‏هاي بمب‏گذاري شده، آنان را تهديد نمي‏كند؛ پس لزومي براي آماده باش كامل وجود ندارد.

اين تفكر و احساس امنيت و آرامش، بر نيروهاي اسرائيلي نيز حاكم شده بود و با خيال راحت‏تر در جاده‏هاي مناطق اشغالي، به خصوص در مناطق نزديك به مرز فلسطين تردد داشتند و احساس مي‏كردند به جز كمين نيروها و موشك‏هاي دور برد، هيچ چيز نمي‏تواند آرامش آنان را برهم زده و تهديدشان كند.

يك سال پيش از آن، نيروي هوايي اسرائيل با استفاده از هلي‏كوپترهاي پيشرفته‏ي "آپاچي" ساخت آمريكا، پادگان آموزشي "عين كوكب" در دره‏ي بِقاع را شبانه مورد هجوم قرار داد و تعداد قابل توجهي از جوانان رزمنده‏ي مقاومت را مظلومانه در زير نور پرژكتورهاي خود و به دنبال آن شليك موشك‏ها و گلوله‏هاي انفجاري دو زمانه،به شهادت رساند.
رژيم اسرائيل مي‏پنداشت با اين شبيخون، ضربه‏اي جبران‏ناپذيري بر حزب‏اللَّه وارد آورده و توانسته است از آن‏ها زَهرِ چشم بگيرد و آنان را از سلاح پيشرفته و هلي‏كوپترهاي مدرن آمريكايي كه بيش‏ترين حجم بمب، موشك و گلوله‏ي ممكن را حمل و شليك مي‏كردند، بترساند و تا مدت‏ها از حملات نيروهاي رزمنده‏ي مسلمان در امان خواهد بود.

عمليات شهيد صلاح غندور پاسخي بود محكم به تفكرات ناقصِ مسئولان نظامي رژيم صهيونيستي كه فكر مي‏كردند حزب‏اللَّه تا مدت‏ها قدرت سازماندهي مجدد و تجهيز و جذب نيرو براي عمليات را نخواهد داشت.

در نزديكي شهر "بِنتِ جُبَيل" در پنج كيلومتري شمال مرز فلسطين در "صفَّ الخَضراء" در مقابل سه راهي‏اي كه از شمال، به طرف "بِيت ياحون"، از غرب به "عِينِ‏ابِل" و از شرق به طرف "عِيناتا" و از آن‏جا به بنت جبيل منتهي مي‏شد، محوطه‏ي وسيع "مقر17" ارتش اسرائيل محصور در ديوارهاي دفاعي و سيم‏هاي خاردار و ميادين مين قرار داشت.اين منطقه از خرداد 1361ه.ش (ژوئن1982م) در اشغال نيروهاي صهيونيستي بود.

در بيرون از مقر، ساختمان "حسن دياب" مجتمع ارتش مزدوران در سمت شمال قرار داشت كه اتاق بازرسي نيروهاي لحدي هم در آن‏جا واقع بود و در غرب آن نيز مقابل درِب "بيمارستان 17"، پاركينگ وسيع آمبولانس‏هاي نظامي قرار داشت.

مقر 17 از مهم‏ترين مراكز فرماندهي و ستادي ارتش اشغال‏گر در منطقه بود كه براي درك ميزان اهميتش براي اشغالگران بايد ذكر شود كه اين مقر شامل بخش‏هاي زير بود:
1 -ساختمان "البيطار" كه سه طبقه داشت و طبقه‏ي اول آن بازداشت‏گاه موقت و محل بازجويي اوليه از اسرا و بازداشت شدگان بود. در طبقه‏ي دوم اين ساختمان، دفاتر مسئولين اسرائيلي و مركز فرماندار نظامي منطقه، سرهنگ دوم يهودي "صالح" قرار داشت. در طبقه‏ي سوم ساختمان، اتاق عمليات مستقر بود.

-2 در كنار ساختمان البيطار، ساختماني يك طبقه با سه سالن مخصوص اجتماعات و غذاخوري نيروهاي اسرائيلي قرار داشت. كه در كنار آن نيز يك قبضه‏ي خمپاره‏انداز مستقر بود و در مدخل ورودي آن نيز تعدادي نگهبان به حفاظت مشغول بودند.

3 -در سمت غرب مقر، بر روي تپه‏ي خاكي ايجاد شده، برجك نگهباني به چشم مي‏خورد و در نزديكي آن يك دستگاه تانك پيشرفته از نوع "ميركاوا" و دو دستگاه كاميون بزرگ نظامي قرار داشتند كه در لحظه‏ي انفجار، نيروهاي اسرائيلي سوار بر آن‏ها آماده‏ي حركت به خارج از مقر و به طرف مرز فلسطين بودند. در پايين محل نگهباني نيز يك قبضه‏ي توپ ضد هوايي آماده شليك قرار داشت.

-4 در بخش شرقي مقر، يك ساختمان دو طبقه قرار داشت كه طبقه‏ي اول آن دفتر "عَقل هاشم" فرمانده تيپ غربي ارتش مزدوران لحدي بود.

در طبقه‏ي دوم، اداره‏ي شهري مستقر بود كه وظيفه‏ي امنيتي شهر را بر عهده داشت و به تازگي از ساختمان اداره‏ي پست بنت جبيل به آن‏جا منتقل شده بود. در اين طبقه، جلسات حفاظتي امنيتي اداره‏ي شهر متشكل از مسئولين نظامي و امنيتي اسرائيل و لحدي بر گزار مي‏شد.اين ساختمان مستحكم و بتوني، از سمت غرب و جنوب در سيم‏هاي خاردار محصور بود.

5 -در اين مقر، محلي براي آماده‏سازي و اعزام جاسوسان بومي براي ورود به داخل مناطق آزاد لبنان و انجام عمليات تروريستي و همچنين آماده‏سازي ماشين‏هاي بمب گذاري شده براي انفجار در مناطق آزاد، وجود داشت.

6 -در سمت شرق، ساختمان بيمارستان در كنار جاده‏ي اصلي قرار داشت. در سمت غرب اين ساختمان، دو اتاق به هم چسبيده قرار داشت كه سرهنگ دوم صالح از آن‏جا براي جلسات خود با نمايندگان و اشخاص خاص استفاده مي‏كرد و هيچ كس حق ورود به آن را نداشت مگر نيروهاي اسرائيلي و بعضي مسئولين رده بالا و خاص لحدي؛ آن هم فقط در موارد اضطراري و لازم.

7 -در ساختمان اداره‏ي شهري، همچنين "واحد اطلاعاتيِ اسرائيلي 504" قرار داشت كه سرهنگ دوم صهيونيست "فلاح" و سرهنگ دوم "صالح" در آن‏جا بودند و بر توجيه و اجير كردن مزدوران و شبكه‏ي انفجاري و كسب اطلاعات، نظارت و كنترل مي‏كردند. "جريس الخوري" متهم به بمب‏گذاري در كليساي "سَيده‏النجاه" بيروت، در اعترافات خود به اين محل و آموزش‏هايي كه توسط سرهنگ فلاح ديده بود، اشاره كرد.

8 -كل مقر با خياباني به دو بخش شرقي و غربي تقسيم مي‏شد كه سمت غرب فقط مختص نيروهاي اسرائيلي بود و نسبت به بخش شرقي،از آن حفاظت بيش‏تري مي‏شد و در سمت شرق، فرماندهي نيروهاي لحدي مستقر بود.

-9 در مقابل در ورودي مقر 17 اتاق نگهباني با چند نيروي مسلح لحدي و اسرائيلي قرار داشت كه تمام رفت و آمدهاي مقر را كنترل و ثبت مي‏كردند.

-10 در شمال منطقه، خارج از مقر، پايگاه نيروهاي لحدي به نام "الَّشعيره" بر روي تپه‏اي، حفاظت از بيرونِ مقر را بر عهده داشت.


آمادگي عمليات

تهيه‏ي ماشين براي انجام عمليات در عمق مناطق اشغالي، يكي از مشكلات بسيار مهم محسوب مي‏شد. با توجه به گزارش‏هاي مقاومت اسلامي مبني بر اين‏كه: به هيچ وجه امكان وارد كردن ماشين از منطقه‏ي آزاد به داخل مناطق اشغالي وجود ندارد، تصميم بر اين شد تا در يكي از روستاهاي نزديك بنت جبيل، خودرويي اسقاطي كه از لحاظ تملك وضعيت مشخصي نداشت، توسط نيروهاي اطلاعات، تحت‏پوششي مناسب خريداري و آماده‏سازي شود. پس از ابلاغ فرمان، نيروهاي اطلاعات با مراجعه به يكي از گاراژهاي روستاي "طيري"، اتومبيلي فرسوده را ، به بهانه‏ي استفاده از قطعات و لوازم آن، خريداري كردند.
يكي از مهم‏ترين مراحل عمليات آغاز شده بود و آن بازسازي و راه‏اندازي ماشين بود. قطعات يدكي زيادي براي اين كار مورد نياز بود كه با وجود كنترل دقيق و اشراف نيروهاي لحدي و اسرائيلي در مناطق اشغالي، امكان فراهم كردن آن‏ها وجود نداشت. هنگامي كه صلاح مطلع شد مرسدس بنز سفيد رنگي براي اين كار خريداري شده و بايد لوازم يدكي از مناطق آزاد به آن‏جا حمل شود، از فرماندهي در خواست كرد كه خود او مستقيماً در آماده سازي ماشين شركت داشته باشد، كه با اين خواسته موافقت شد.

"واحد تأمين و تجهيز" مقاومت اسلامي، با مهارت تمام لوازم و قطعات را طي سه ماه به داخل كمربند امنيتي منتقل كردند . نيروهاي مقاومت، لباس رزم بر تن، قطعات ماشين را در كوله‏پشتي قرار داده و يا بر دوش خود حمل مي‏كردند تا به گاراژ مورد نظر در مناطق اشغالي برسانند. در همه‏ي اين مراحل، صلاح غندور خود شخصاً با آنان همراه بود.

سرانجام و بدون اين‏كه كسي از اهالي روستا متوجه ترددهاي شبانه آنان شود، ماشين آماده حركت شد.

پس از آن‏كه واحد تأمين و تجهيز در گزارش نهايي خود اعلام كرد كه ماشين مورد نظر مهيا شده است، واحد ديگري مأمور انتقال صدها كيلو مواد منفجره به محل اختفاي ماشين در منطقه‏ي اشغالي و جاسازي دقيق در آن شد. اين بار نيز صلاح خواست تا خودش هم در جاسازي مواد منفجره شركت داشته باشد كه اين كار نيز انجام شد.

هنگامي كه نيروهاي مقاومت مواد و چاشني‏هاي لازم را در بخش هاي مختلف ماشين قرار مي‏دادند، صلاح از آنان خواست: "تا آن‏جا كه ممكن است در زير صندلي راننده كه مي‏خواهم روي آن بنشينم، مواد منفجره زيادي كار بگذاريد تا بدنم آن‏چنان تكه تكه شود كه جلوي امام حسين‏عليه السلام شرمنده نشوم و هيچ تكه‏اي از بدنم به دست دشمن نيفتد"
در نهايت حدود 450 كيلوگرم مواد شديدالانفجار به همراه تعداد زيادي ساچمه‏هاي فلزي، داخل ماشين جا سازي شد.

پس از آن‏كه كار جا سازي مواد به پايان رسيد، فرمانده نظامي مقاومت اسلامي، گزارش كامل آن را به حضور دبير كل حزب‏اللَّه،سيدحسن نصراللَّه رساند و آمادگي نهايي را اعلام كرد. چندي بعد جلسه‏اي با حضور صلاح غندور، فرمانده نظامي حزب‏اللَّه و تني چند از نيروهاي اطلاعات و عمليات در حضور دبير كل حزب‏اللَّه تشكيل شد. هنگامي كه نقشه بر روي ميز قرار گرفت و فرماندهان خواستند تا طرح عمليات را براي صلاح توجيه كنند، با مشاهده ي اشراف او بر تمام زواياي منطقه به حيرت افتادند. پس از آن، طي مراسمي خاص كه از آن فيلم‏برداري شد، صلاح غندور پس از شرح برنامه ي عمليات و اخذ اجازه از محضر دبير كل حزب‏اللَّه لبنان براي انجام عمليات، با او و فرماندهان خويش وداع كرد.
ساعاتي قبل از عمليات، صلاح كه لباس كماندويي بر تن داشت، در مقابل دوربين ويدئويي، در حالي كه تصويري از امام خميني (ره) و حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اي و شهيد حجت‏الاسلام والمسلمين "سيدعباس موسوي" (دبير كل شهيد حزب‏اللَّه لبنان) بالاي سرش، بر ديوار نصب شده بود، وصيت‏نامه‏ي خويش را قرائت كرد.

صلاح در حالي كه دوستانش با حسرت بر او مي‏نگريستند، به حمام رفت. غسل شهادت كرد و پس از آن‏كه وضو ساخت، دو ركعت نماز شكر به درگاه پروردگار به جاي آورد.

همرزمانش هم در داخل اتاق، با حسرت و اشك ناظر اعمال او بودند. پس از آن‏كه صلاح سلام نماز خود را ادا كرد ، يكي از همرزمانش جلو رفت و در حالي كه روي او را مي‏بوسيد، پرسيد: "خودت خوب مي‏داني كه يكي - دو ساعت بيش‏تر به لحظه‏ي عمليات باقي نمانده و مطمئناً به شهادت خواهي رسيد؛ ولي چرا در سجده‏ات اين ذكر را خواندي: ولي العافيه اسئلك العفو و العافيه الدنيا و الاخره ؟

صلاح پاسخ داد: "مگر نه اين‏كه دنيا و همه‏ي آن‏چه در آن است، به يك چشم بر هم‏زدني انسان را فريب مي‏دهد ، پس اين خطر براي من بيش‏تر وجود دارد، به همين خاطر از خدا طلب عافيت كردم كه بگذارد به سلامت براي عمليات بروم و به هدف خودم برسم..."
يكي از همرزمان او كه در آخرين ساعات و لحظاتي قبل از عمليات، افتخار همراهي با او را داشت آخرين ديدار خود را با صلاح اين گونه تعريف مي‏كند: "براي اين‏كه هر چه بيش‏تر و بهتر بتواند دشمن را گول بزند و به راحتي از مواضع و پست‏هاي بازرسي نيروهاي لحدي و اسرائيلي عبور كند، بايد از لحاظ چهره و لباس خود را به آنان شبيه مي‏ كرد. قرار بر اين بود كه لباس افسران و نظاميان آنتوان لحد را بپوشد و محاسنش را نيز بتراشد. هنگامي كه ماشين ريش‏تراشي را به من داد و گفت كه اين كار را انجام دهم، خوشحال شدم! ولي وقتي داشتم محاسنش را كوتاه مي‏كردم،هنگامي كه دستم صورت او را لمس كرد، ناخواسته به او غبطه خوردم و اشك در چشمانم حلقه زد. سرم را پايين گرفتم تا اشك‏هايم را نبيند؛ ولي او كه متوجه شده بود، دست‏هايش را بر چشمانم كشيد و اشك‏هايم را پاك كرد. احساس مي‏كردم كه هر لحظه او خواهد رفت. حالِ مرا كه ديد، چند لطيفه‏ي خنده‏دار و بامزه تعريف كرد تا مرا بخنداند. در آن لحظات، نكته‏ي جالبي برايم تعريف كرد. او گفت در اين حالت كه من دارم ريش او را مي‏تراشم، به ياد فيلم ايراني "بلمي به سوي ساحل" افتاده است. در آن فيلم، چند تن از نيروهاي سپاه پاسداران براي نفوذ به مواضع نيروهاي دشمن در خرمشهر، لباس سربازان عراقي را بر تن مي‏كنند و محاسنشان را نيز مي‏تراشند و در لحظه‏ي تراشيدن ريش، از چهره‏ي جديد همديگر خنده‏شان مي‏گيرد و با هم به مزاح و خنده مي‏پردازند. صلاح پس از آن‏كه صحنه‏هاي زيباي آن فيلم را برايم تعريف كرد، گفت كه لحظات مثل زماني است كه آن‏ها طي مي‏كردند و توصيه كرد كه همواره اين صحنه‏ها را در خاطر داشته باشم. سپس درخواست كرد يك نوار كاست قرآن به او بدهم تا در لحظات قبل از عمليات به آن گوش بدهد. يك دستگاه بي‏سيم هم براي ارتباط راديويي با فرماندهي عمليات طلب كرد كه به او دادند. پس از آن، يكي از اسلحه‏هايي را كه چندي پيش نيروهاي مقاومت اسلامي از مزدوران لحدي به غنيمت گرفته بودند، برداشت تا از همه لحاظ شبيه آنان باشد و كسي شك نَبَرد و خدايي ناكرده عمليات لو برود.بعد ميان دوستانش نشست و در حالي كه همرزمان، او را غرق در بوسه مي‏كردند و اشك از ديدگانشان جاري بود، منتظر ماند تا فرمان عمليات صادر شود."

هنگامي كه بي‏سيم به صدا در آمد و به صلاح محمد غندور اجازه داده شد تا عازم منطقه‏ي عملياتي شود، مشتاقانه در ميان اشك و خنده، سه صلوات فرستاد، برخاست و رو به تصاوير حضرت امام خميني(ره)، حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اي و شهيد سيد عباس موسوي، سلام نظامي داده، از اين‏كه تا ساعتي ديگر نزد بزرگ رهبر خويش خميني كبير خواهد بود،ابراز خوشحالي ‏كرد.دوستان يكي - يكي او را در آغوش كشيدند. مي‏گريستند و مي‏خنديدند.

صلاح كه براي رفتن شتاب داشت، سريع خود با همرزمان خداحافظي كرد و به راه افتاد. تعربف مي كنند كه در آستانه ي درب خروجي برگشت و با تبسمي به آنان گفت: "همچنان استوار و پا بر جا در خط مقاومت اسلامي بمانيد و در خط ولايت فقيه، استوارتر از هميشه باشيد"


شرح عمليات
در ساعت 16/24 بعد از ظهر روز سه‏شنبه 1374/2/5ه.ش (25ذيقعده 1415ه.ق، 25 آوريل 1995م) در آستانه‏ي سالگرد شهداي اردوگاه عين كوكب، و در زماني كه مدت چنداني از ترور فرمانده ي شهيد "ابوعلي رضا ياسين" توسط هلي‏كوپترهاي اسرائيلي نمي‏گذشت، نيروهاي صهيونيستي داخل مقر17، سوار بر كاميون‏ها، آماده‏ي بازگشت به فلسطين اشغالي و تعويض با نيروهاي جديد بودند. در مقابل درِ ورودي مقر،نيروهاي پست بازرسي" لحدي" متوجه يك دستگاه مرسدس بنز سفيدرنگ شخصي شدند كه روبه روي مقر توقف كرده بود. راننده با ديدن‏شك و ظن نگهبانان، مسافتي را دنده عقب رفت و سعي كرد به آن‏ها توجهي نكند. نيروهاي ضربت لحدي، سوار بر يك دستگاه مرسدس بنز، با سرعت به طرفش رفتند و از او خواستند كه توقف كند. پس از توقف ماشين، متوجه شدند شخصي كه پشت فرمان نشسته، لباس نيروهاي لحدي بر تن كرده و درجه افسري بر دوش دارد. ضمن عذرخواهي، درباره‏ي علت توقف او در مقابل مقر سؤال كردند. جوان، با خونسردي تمام، حتي بدون اين‏كه از ماشين پياده شود، با تحكُّم آن‏ها را خطاب قرار داد و باعث شد تا معذرت خواهي كرده، سوار بر ماشين شده و به طرف مقر بر گردند.

از دوردست، از طرف "عين ابل" در جاده‏اي كه پيچ مي‏خورد، سه كاميون نظامي "كامانكار" به چشم خوردند. داخل هر كدام هشت سرباز اسرائيلي قرار داشت و مي‏آمدند تا جايگزين نيروهاي قبلي شوند.

در جلوي كاميون‏ها، طبق روال هميشه، يك دستگاه جيپ اسكورت نظامي حركت مي‏كرد كه چهار سرنشينِ داخل آن مراقب بودند تا خطري كاروان را تهديد نكند. نگهبان‏ها كه منتظر رسيدن كاميون‏ها بودند، متوجه شدند مرسدس بنز سفيد رنگي كه جواني با لباس افسران لحدي پشت فرمان آن نشسته است، به‏مقر نزديك مي‏شود. چون دقايقي قبل با او صحبت كرده بودند، هيچ‏شك و ترديدي نسبت به او پيدا نكرده، و حساسيت خاصي هم به خرج ندادند.

اين بار يك زن هم كه روسري بر سر داشت، كنار راننده به چشم مي‏خورد. با ديدن آن زن، خيال نگهبان‏ها بيش‏تر جمع شد كه خطري آن‏جا را تهديد نمي‏كند؛ ولي زن هيچ تكاني نمي‏خورد، چون او فقط عروسكي ساختگي بود كه براي تسهيل در امر عمليات تهيه شده بود؛ چرا كه در مناطق اشغالي، نيروهاي دشمن تمام ماشين‏هاي تك سرنشين را به تصور حملات شهادت‏طلبانه، مورد تفتيش قرار مي‏دادند.

جيپ اسكورت، مقابل در ورودي ايستاد. افسري كه جلوي آن نشسته بود، برگشت و نگاهي به كاميون‏هاي حامل نفرات كه يكي بعد از ديگري مي‏آمدند، انداخت. ماشين سفيد رنگ از روبه رو به كاروان نزديك شد. افسر اسكورت شك كرد. در هنگام تردد كاروان‏هاي نظامي اسرائيلي، هيچ خود رويي حق نزديك شدن به آن‏ها را نداشت و بايد از جاده خارج مي‏شد تا كاروان بگذرد؛ ولي اين ماشين سفيد، آرام پيش مي‏آمد و چه بسا مي‏خواست به دروازه‏ي مقر 17 نزديك و يا حتي وارد شود.

كاميون سوم، با فاصله‏اي كم، در حال نزديك شدن بود. نگهبان‏ها دروازه‏ي مقر را گشوده بودند تا كاروان وارد شود. افسر اسكورت كه به راننده‏اي كه لباس افسران لحدي را بر تن داشت، شك كرده بود، بهتر آن ديد كه اتومبيل مشكوك را مورد بازرسي قرار دهد. شايد اگر او دستور توقف جيپ در مقابل در ورودي مقر و به دنبال آن كاميون‏ها را نمي‏داد،كاروان وارد شده و تلفات كمتري وارد مي‏آمد. همين كه افسر با نگاه‏هاي مشكوكش به طرف اتومبيل سفيد به راه افتاد، راننده‏ي جوان يك‏باره بر سرعت ماشين افزوده و با تكابي كه صداي بلندي داشت اتومبيل را موازي با كاروان قرار داد و با فرياد "اللَّه اكبر" كه در بي‏سيم‏هاينيروهاي مقاومت اسلامي كه در دور دست مشغول فيلم‏برداري از صحنه بودند، به گوش رسيد، چاشني انفجاري را زد.

اتومبيل در فاصله‏ي ميان دو كاميون منفجر شد و لحظه‏اي بعد، انفجار دوم رخ داد و دود و آتش از محل حادثه به هوا برخاست. بنابر اظهار كارشناسان، 450 كيلوگرم مواد شديد الانفجار "سي 4" به همراه حدود 150 كيلو گرم ساچمه‏هاي فلزي، با شدت انفجار 6000 متر در ثانيه و حرارت 3000 درجه، تمام وسايل نظامي را به اطراف پرتاب كرد.از ماشين سفيد و راننده‏اش هيچ اثري به جاي نماند، جز گودالي عميق در محل انفجار.
اجساد متلاشي شده‏ي سربازان، در گوشه و كنار افتاده بود. عده‏اي از آنان داخل كاميون‏هاي مشتعل سوختند؛ ولي كسي جرأت نزديك شدن نداشت. دقايقي بعد نيروهايي كه داخل مقر، به حالت آماده باش منتظر بودند تا به كاميون‏هايشان سوار شده و به داخل فلسطين اشغالي باز گردند،هراسان به طرف دروازه‏ي مقر دويدند. آنان كه از مهلكه جان سالم به در برده بودند، ديوانه‏وار به تيراندازي بي‏هدف به همه طرف اقدام كردند. خوب كه چشمانشان را گشودند، تكه پاره‏هاي بدن همرزمان خود را كه دقايقي قبل، داخل كاميون نشسته و از مرخصي آمده بودند، پراكنده در خيابان و ميان قطعات سوخته ماشين‏ها ديدند. نيروهايي كه از مقر خارج شدند، بلافاصله منطقه را به محاصره‏ي كامل در آورده و از نزديك شدن مردم غير نظامي و به خصوص خبرنگاران رسانه‏هاي گروهي به آن‏جا، خودداري كردند. در آن ميان، نيروهاي اطلاعات اسرائيل توانستند چند تن از خبرنگاراني را كه در اولين دقايق به محل حادثه شتافته و عكس و فيلم گرفته بودند، شناسايي كرده و همه‏ي آن‏چه را كه موفق به تهيه‏اش شده بودند، به زور ضبط كنند.


تلفات

رژيم صهيونيستي كه از شروع مجدد موج حملات شهادت‏طلبانه سخت به وحشت افتاده بود، سعي كرد با كمرنگ جلوه دادن آن، بر اثرات رواني عمليات بر روحيه‏ي نيروهاي نظامي و مردم اسرائيل سرپوش بگذارد. در اولين ساعات پس از حمله، سخنگوي نظامي اسرائيل مدعي شد: اين حادثه فقط حاصل انفجار يك ماشين بمب‏گذاري شده كه در فاصله‏اي دور از مقر قرار داشت، بوده و فقط يك سرباز اسرائيلي كشته شده است.

همين منبع در خبري ديگر كه ساعتي بعد پخش شد، اعلام كرد: فقط 9 سرباز مجروح شده‏اند كه دو نفرشان زخم نسبتا عميقي برداشته‏اند و حال بقيه خوب و كسي كشته نشده است.

ساعت 12 شب، راديو اسرائيل به نقل از مسئولين نظامي گفت:" در اين حمله 11 سرباز زخمي شده‏اند." آن‏ها مدعي شدند كه ماشين حامل بمب در فاصله‏ي 50 متري مقر و كاروان منفجر شده و در يك معجزه‏ي باور نكردني! فقط دو ماشين ارتش صدمه ديده‏اند".
بر خلاف گفته‏ها و ادعاهاي ضد و نقيض مسئولين رژيم صهيونيستي، در اين عمليات شهادت‏طلبانه، بيش از 40 نيروي نظامي اين رژيم در صحنه‏ي انفجار حضور مستقيم داشته‏اند كه بنابر اظهارات منابع مقاومت اسلامي، 30 سرباز كشته و مجروح شدند.حضور هفت فروند هلي‏كوپتري كه كشته‏ها و زخمي‏ها را به بيمارستان "رِميام" در شهر "حيفا" در داخل فلسطين اشغالي، منتقل كردند، نشان از بالا بودن تلفات ارتش اسرائيل داشت.
در اين عمليات، قسمت‏هايي از ساختمان‏هاي نظاميِ نزديك، ويران شد و حداقل دو كاميون و يك جيپ، به طور كامل، همراه با سرنشينانشان منهدم شدند. داخل هر كاميون، هشت نفر و داخل جيپ چهار نفر قرار داشته‏اند. ساختمان بازرسي نيروهاي لحدي به طور كامل منهدم شد كه داخل آن نيز چند سرباز مشغول نگهباني بودند.

كابينه‏ي رژيم صهيونيستي، بلافاصله براي بررسي چگونگي رخنه‏ي مبارزان حزب‏اللَّه به يك مركز مهم نظامي در عمق منطقه‏اي كه اسرائيل آن را "كمربند امنيتي" مي‏ناميد، جلسه‏اي اضطراري تشكيل داد و به بحث بر سر اين موضوع پرداخت كه راننده‏ي ماشين، چگونه از پايگاه‏ها و دژباني‏هاي بازرسي بين راه گذشته و به هدف خود دست پيدا كرده است؟
از آن‏جا كه مقاومت اسلامي، از قبل پيش بيني تكذيب اين عمليات را همچون گذشته كرده بود، اقدام به ضبط ويدئويي تصاوير قبل و حين عمليات، لحظه‏ي نزديك شدن ماشين به مقر17 و انفجار آن، كردند. با پخش اين تصاوير از كانال تلويزيوني "اَلمِنار" متعلق به حزب‏اللَّه لبنان اين ادعاي اسرائيل را كه "يك ماشين بمب‏گذاري شده در فاصله‏اي زياد از كاروان و مقر منفجر شده است" تكذيب شد. كانال 2 تلويزيون اسرائيل نيز تصاوير پخش شده‏ي حزب‏اللَّه را به نمايش گذاشت و به دنبال آن تصاويري از پاكسازي صحنه‏ي انفجار، ساعاتي پس از عمليات را نشان داد كه همان تصاوير كوتاه، به‏خوبي نشان‏دهنده‏ي تلفات بالاي دشمن بود؛ چرا كه به وضوح دو كاميونِ نفربر كاملاً منهدم شده و سوخته، در صحنه ديده مي‏شد.
پس از آن، همين كانال تلويزيوني اسرائيل، مصاحبه‏هايي با سربازان اسراييلي در منطقه‏ي اشغالي و كمربند امنيتي انجام داد. يكي از آنان مدعي شد: "اين دو عمليات اخير از خانه‏هاي متروكه‏ي اطراف انجام گرفته‏است، به اين صورت كه از طرف آن‏ها به سوي ما حمله و تيراندازي مي‏شود"

يكي ديگر از مجروحين حادثه نيز در مصاحبه با تلويزيون اسرائيل گفت: "ما در كاروان و داخل يك كاميون در حال حركت بوديم. هنوز به دژباني در ورودي مقر 17 نرسيده بوديم كه ناگهان ماشين حامل بمب در برابرمان منفجر شد. اين ماشين در نزديكي درِ اصلي مقر، به وسط كاروان آمد و منفجر شد و سربازان مورد اصابت قرار گرفتند. در آن لحظه، هر كس به دنبال پناهگاهي بود"

"عيور امبار" فرمانده‏ي Lواحد ارتباطات ارتش اسرائيل" در مصاحبه با خبرنگاران خارجي، پيرامون عمليات شهيد صلاح غندور، گفت: "منطقه‏ي جنوب لبنان، در برابر عمليات نفوذي به خوبي قابل حفاظت نيست و موكداً حدس مي‏زنيم كه عمليات‏هايي از اين نوع، باز هم ممكن است به‏وقوع بپيوندد..."

وي درباره‏ي چگونگي انجام اين عمليات مدعي شد: "خرابكاران در روستاي بيت يارون كه در مناطق اشغالي است، ماشين را تهيه كرده و آماده كرده‏اند؛ ولي خرابكاران از مناطق شمالي {مناطق آزاد }آمده‏اند."

اين عمليات جسورانه كه به لحاظ وسيله و هدف، از ساير عمليات مشابه متمايز بود، خشم و عصبانيت ژنرال‏هاي صهيونيست را برانگيخت؛ چرا كه آن‏ها براي مقابله با چنين اقداماتي، تمهيدات و تلاش‏هاي زيادي به‏كار برده بودند؛ از جمله‏ي جايگزين كردن ژنرال "عِميرام ليوين" به جاي ژنرال "اسحاق موردِخاي" به عنوان فرمانده نظامي منطقه‏ي شمال فلسطين بود.

"عميرام ليوين" كه همواره قاطعانه و محكم، هر گونه عمليات شهادت‏طلبانه رزمندگان مقاومت اسلامي را رد مي‏كرد و وقوع اين گونه حملات را ديگر نمي‏پذيرفت، اين بار مجبور شد در برابر رسانه‏هاي گروهي و خبرنگاران داخلي و خارجي، به عمق فاجعه‏اي كه براي سربازان ارتش اسرائيل پيش آمده بود، اعتراف كند. اين ژنرال كه پيش از آن ادعاهاي عجيبي داشت، در حالي كه سعي مي‏كرد همچنان برگفته‏هاي پيشين خود پايبند باشد، در يك مصاحبه‏ي تلويزيوني، درباره‏ي عمليات استشهادي عليه مقر 17 گفت: "جنگ همچنان وجود دارد و حزب‏اللَّه سعي مي‏كند با همه‏ي توانش كمربند امنيتي را در اختيار بگيرد و ارتش جنوب لبنان {مزدوران آنتوان لحد} را با شكست مواجه كند. حزب‏اللَّه در اين راه موفقيت‏هايي نيز كسب مي‏كند؛ ولي ما همان طور كه شايسته است با حزب‏اللَّه خواهيم جنگيد".

ليوين، اين حادثه را پيامد سستي و كوتاهي نيروهاي آنتوان لحد در پست‏هاي بازرسي، و حفاظت ضعيف از راه‏ها و معابر دانست و فرماندهي ميليشياي لحد در منطقه را مقصر دانست. متعاقب آن، فرماندهي نيروهاي مزدور لحد نيز ضربه‏ي وارده را به نظاميان اسرائيل نسبت داد و خودِ آنان را مسئول هر گونه كوتاهي و اهمال كاري دانست.

ژنرال "ليوين" كه از مجروحين اين عمليات در بيمارستاني داخل فلسطين اشغالي عيادت مي‏كرد، در پاسخ به سؤال يكي از خبرنگاران مبني بر اين‏كه: "آيا اين مسئله نشان دهنده بالا بودن شجاعت و جرأت حزب‏اللَّه در عمليات‏هاي انتحاري نيست؟" در حالتي عصبي و انفعالي اظهار داشت: "من اين جا نيامده ام تا عمليات را تشريح كنم و يا اين‏كه براي شما توضيح بدهم و بگويم كه اين عمليات در اوج شجاعت و يا در كم‏ترين حد شجاعت بوده است"!!.


بيانيه‏ مقاومت اسلامي
ساعاتي پس از انفجار عظيم در بنت جبيل، كه به واقع زلزله‏اي وحشتناك براي سربازان صهيونيسم بود،در بيروت، مقاومت اسلامي طي بيانيه‏اي مسئوليت اين عمليات را بر عهده گرفت. متن بيانيه به اين شرح بود:


بسم‏اللَّه الرحمن‏الرحيم

قهرمان حسيني از مجاهدين مقاومت اسلامي و شهادت‏طلبي از فرزندان محمدصلي الله عليه وآله وسلم و علي‏عليه السلام، يكي از زخم خوردگان اين امّت و يكي از آن افرادي كه وجودش مايه‏ي بركت و فزوني بود، يكي از خدمت‏گزاران قدس شريف، در حالي كه راه پيشگام اول "احمد قصير" را تكميل مي‏كرد، خون پاك و مباركش را و پيكر نحيف و ظاهري‏اش را با عزت و بزرگي به برادران همرزمش تقديم كرد. به قهرمانان انتفاضه و شهادت طلبان از فرزندان جنبش "حماس" و "جهاداسلامي" فلسطين، "خالد خطيب" از جهاد اسلامي و "عماد محمد اَبواَمونِه" از جنبش حماس كه در دو عمليات شهادت‏طلبانه‏ي "نِتزايم" و "كَفَر داروم" به شهادت رسيدند و تقديم به شهداي مظلومي كه در انفجار ساختمان محله‏ي "شيخ رضوان" در "غَزّه" به شهادت رسيدند.

اين عمليات، جوابي بود به تمام روش‏هاي جنايتكارانه و وحشيانه‏اي كه دشمن در حق ملت ما به‏كار مي‏برد و از جمله‏ي آن‏ها انجام عمليات ترورِ مجاهد بزرگ، شهيد "ابوعلي رضا ياسين"
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار