البته رژيم شاه از اين گونه جلسات بسيار وحشت داشت و اين مسجد را تعطيل كرد، اما جلسات تفسير با شور و گرمى بيشتر در مسجد امام حسن (ع) برگزار مىشد و سرانجام با تبعيد حضرت آيةالله خامنهاى به ايرانشهر، جلسات تعطيل شد
تحليل سياسي
در ايام اوج گيرى انقلاب اسلامى، بسيارى از گروههاى سياسى چپ و راست، فعاليت مىكردند و هر كدام، عدهاى طرفدار داشتند غالب كلاسهاى دانشگاه، مبدّل به مركز گروهكهاى چون: پيكارىها، تودهاىها منافين (مجاهدين خلق)، امتىها و... شده بود.
در آن ايام، شرايط مشهد و دانشگاه مشهد به شكلى بود كه مسائل سياسى بسيار پيچيده بود و تشخيص راه حق و باطل، نياز به دقت فراوان داشت برخى از دوستان حسين، كه در ايام گذشته، همرزم بودند، به تدريج جذب گروهكهاى گوناگون شده و از مسير اصلى انقلاب، جدا شدند. اما حسين و عدهاى از دانشجويان متعهد، با كسب رهنمود از حضرت آيت ا... خامنهاى و شهيد هاشمى نژاد، هرگز از مسير صحيح انقلاب، جدا نشدند
خاطره آيت الله خامنهاى
روزى حضرت آيت الله خامنهاى كه درآن زمان نماينده حضرت امام (ره) در شوراى عالى دفاع بودند، براى ديدار با رزمندگان، به جبهه شوش رفتند.
حسين و حاج صادق در اين ديدار، در محضرشان بودند. آيت الله خامنهاى فرمودند: در اين ديدار، با رزمندگان نماز جماعت خوانديم. بعد از نماز بچهها دور من جمع شدند و هر كس با من صحبتى داشت. بعد از چند دقيقه، من نگاه كردم. ديدم سيد حسين قرآنى در دست گرفته و عده زيادى از بچهها دور او جمع شدهاند و ايشان به قدرى زيبا از آيات قرآن و استقامت در جنگ و... صحبت مىكرد كه من تعجب كردم.
در حالى كه در خط مقدم بوديم و حتى يك لحظه توقف در آنجا، مشكل بود، ايشان بدون اعتنا به خطر، آيات قرآن را توضيح مىداد
طرح کانال دور شهر
در يكى دو ماه اول جنگ، در بازگشت از سفر شوش در خدمت حضرت آيت الله خامنهاى و همراه شهيد علم الهدى بوديم.
نرسيده به پليس راه اهواز، از جاده اصلى چند صدمتر به طرف بيابان رفتيم. آنجا سيد حسين طرح كانال دور شهر را براى حضرت آيت الله خامنهاى، توضيح داد و ايشان اين اقدام را بسيار جالب و ضرورى خواندند. اين طرح با پيشنهاد سيد حسين طراحى و اجرا شده بود. مفاد طرح اين بود كه در اطراف اهواز از سمت غرب، كانالى حفر كنند و در آن آب جارى نمايند، تا اگر تانكهاى عراقى پيشروى كردند، نتوانند وارد شهر شوند..
غذاي شور
روزهاى اول جنگ، حضرت آيت الله خامنهاى در اهواز مستقر بودند، در آن ايام ايشان ناراحتى معده داشتند، اما غذايى جز كنسرو سرد در اهواز نبود. بعضى روزها حسين غذاى مختصرى از منزل براى ايشان مىبرد. يك روز آقا براى نهار به منزل آمدند. در آن زمان مادر شهيد حسين و دو نفر از خواهرانش غذا تهيه كرده بود. غذاى آن روز مقدارى كباب برگ بود آقا آنرا ميل كردند. بعد از نهار كه تشريف بردند مادر و دو دخترش از يكديگر سئوال كردند شما به غذا نمك زدى ؟
خواهر بزرگ گفت آرى. خواهر كوچك هم گفت اى واى من هم به غذا نمك زدم.
مادر با ناراحتى گفت: من كه به غذا نمك زده بودم، شما ديگر چرا نمك زديد؟!
نهار ساعت 4
حضرت آيت الله خامنهاى در ايام جنگ در جبهه حضور داشتند. ايشان روز عمليات جهت ديدار از جبهه به منطقه استقرار سپاه هويزه رفتند. (با توجه به اينكه بيابانهاى اطراف تا اهواز، در اشغال عراقىها بود، محل بازديد ايشان در مكانى حدود 60 كيلومتر پشت نيروهاى عراقى بوده است) ماشين حضرت آيت الله خامنهاى در كنار بچهها ايستاد. بچهها كه حدود 30 نفر بودند همگى به دور ايشان حلقه زدند. پس از لحظاتى حسين سؤال كرد. حاج آقا نهار ميل كردهايد؟ ايشان فرمودند، نه ،مگر ساعت چند است؟
حسين گفت: خدا خيرتان بدهد ساعت 4 بعدازظهر است.
حسين گفت: بچهها هر چه داريم بياوريد. بچه رفتند و مقدارى نان خشك و كنسرو آوردند و خدمت ايشان گذاشتند.
شهادت حافظان قرآن
حضرت آيت الله خامنهاى در مصاحبهاى كه سال 59 انجام گرفت و در آخرين برنامه روايت فتح كه توسط شهيد مرتضى آوينى تهيه شد و پخش گرديد فرمودند:
وقتى كه خبر شهادت سيد حسين علم الهدى را شنيدم، اول چيزى كه به ذهنم آمد، شهادت حافظان قرآن در صدر اسلام بود...
صحبت براي رزمندگان
شبى كه خبر شهادت حسين رسيد. حضرت آيت الله خامنهاى در اهواز بودند و به منزل شهيد تشريف آوردند.
در آن ايام، اهواز دائماً مودر اصابت خمپاره قرار مىگرفت و براى دفاع از حملات هوايى، شهر در تاريكى كامل بسر مىبرد و ماشينها به سختى حركت مىكردند. در همين شرايط آقا از مقّر خود به منزل شهيد تشريف فرما شدند. در بين راه برادر زحمتكش، از ايشان مىخواهد كه خاطرهاى يا سخنى از حسين بگوئيد.
ايشان فرمودند: از حسين همين بس كه هر وقت با هم به جبهه مىرفتيم، از ايشان مىخواستم كه به جاى من، براى رزمندگان صحبت كند.
يک وانت
در عمليات هويزه، حدود 300 نفر از رزمندگان كه عمدتاً از دانشجويان و عشاير منطقه بودند، بعنوان نيروى پياده در پيشاپيش تانكها حركت مىكردند. منطقه عملياتى يعنى اولين خط دشمن، حدود 30 كيلومتر تا هويزه فاصله داشت، ولى بچهها وسيله نقليهاى در اختيار نداشتند. تنها يك وانت در اختيار بچهها بود كه اندوخته مهمات و غذا را حمل مىكرد.
بنابراين بچهها بايستى حدود 30 كيلومتر راهپيمايى كنند در حاليكه هر كدام آذوقه و اسلحه و ديگر وسايل نظامى به همراه داشتند. بطور متوسط بارى كه بايد هر كدام حمل مىكردند، 25 الى 30 كيلو بود.
حضرت آيت الله خامنهاى نيز در ديدار بيستم اسفند 75، هنگام ديدار از ماكت عمليات با اشاره به موقعيت ديدارشان در روز عمليات، فرمودند: من خاطرم هست كه در آن ايام بچهها يك يا دو وانت بيشتر نداشتند.
صحنه کربلا
ظهر روز پانزدهم نزديك كرخه نور بوديم كه ديديم حضرت آيت الله خامنهاى به آنجا تشريف آوردند. بچهها بسيار خوشحال شدند و دور ايشان را گرفتند، چند عكس هم با ايشان گرفتيم. ايشان سخنان جالبى فرمودند و به پيشروى خودمان به سوى دشمن ادامه داديم يكى دو ساعت بعد ديديم چند تانك از پشت سرمان مىآيد. خوشحال شديم و گفتيم، تانك نيروهاى خودى به كمك ما مىآيند. تانكها كه نزديكتر شدند متوجه شديم كه به طرف ما شليك مىكنند. گفتيم احتمالاً تانكها اشتباه مىكنند. بعد از چند لحظه فهميديم كه اينها تانك دشمن هستند كه از پشت سر،ما را دور زدهاند.
لحظات عجيبى بود تانكها، خمپارهها، هلى كوپترها و هواپيماهاى عراق همه با هم بر سر بچهها آتش مىريختند. آنجا بود كه صحنه كربلا براى ما مجسم شد
مصاحبه با رهبر معظم انقلاب اسلامي، حضرت آيت الله خامنه اي:
برادر عزيزما حسين علم الهدي در مشهد در جلسات وكلاسهاي ما شركت فعال مي كرد اما هنوز من ايشان را دقيقا نشناخته بودم كه چه نابغه مسلماني است تا اينكه به اهواز رفتم واز نزديك چندين برنامه وخاطره با شهيد داشتم . از جمله آخرين روز شهادت حسين يعني روز 28 صفر من كنار كرخه نور ايستاده بودم كه نماز بخوانم يكباره مشاهده كردم حسين علم الهدي وعده اي ديگر برادران از جمله حسن قدوسي(فرزند آية الله قدوسي) خيلي گرم وصميمي وپر شور با من برخورد كردند ومن هم از ديدارشان بسيار خوشحال شدم وپس از مقداري صحبت گفتم : خوب ارتش ما رسيده است به اينجا شما مي توانيد برگرديد اما حسين گفت: نه آقاي خامنه اي ما مي خواهيم برويم به پيش . البته در حقيقت به پيش رفتند وبه لقاء ا... پيوستند.
لازم به تذكر است كه اين مصاحبه در سال 1360انجام گرفته است