گفت وگوي اختصاصي - "سيدحسين موسوي" (ابوهشام) رئيس "سازمان امل اسلامي لبنان" پيرامون شهيد چمران

کد خبر: ۱۲۲۶۰۹
تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۳۸۶ - ۱۱:۵۷ - 19June 2007

س: لطفا در مورد حضور شهيد چمران در لبنان و نقش او در تاسيس جنبش امل برايمان صحبت کنيد:
موسوي: شهيد چمران چنان که معروف است در غرب بود، او خانواده و وطن خود را ترک گفته و به لبنان آمده بود تا براي خدمت به مسلمين و محرومين لبنان و در تماس بودن با انقلابيوني که با امام خميني(ره) مرتبط بودند، با امام موسي صدر همکاري کند؛ او در خدمت مسلمانان و گروه هاي اصلي انقلاب ايران بود. محل اقامت و مرکز او نيز هميشه در جبل عامل در منطقه صور بود. درآن جا موسسه اي تأسيس کرد که از آن کادرهاي مومن و باهوش و مجرب بيرون مي آمدند. يعني علوم و فنون فيزيک، ورزش و کُشتي مي آموخت و فعاليت هاي آموزشي را نيز مجدانه به پيش مي برد.
من به نوبه خود شهادت مي دهم که او در کنار امام موسي صدر، فردي با اخلاص، صادق و زاهد بود. من به خاظر ندارم که او چيزي را جز براي مشارکت در نهضت شيعيان محروم و مستضعف خواسته باشد.
او هميشه با برادران در مواضع و اماکن آموزش همراه بود و همگام با آنها در نبردها شرکت مي کرد. شهيد چمران کسي نبود که در اتاق خود بنشيند و فقط فرمان بدهد.
او اتاق کوچکي در "مدرسه صنعتي جبل عامل" (که خود تاسيس کرده بود) در صور داشت و و براي خود برنامه ويژه اي چيده بود. من درک و لمس مي کردم که او تلاش خود را مصروف اسلام و تشيع نموده بود. او مسئول اصلي تشکيلاتي "جنبش امل" بود و مي شود گفت مسئول "عقيدتي سياسي" جنبش بود. او فردي فرهنگي، مجرب و آموزش ديده بود.
امام موسي صدر معتقد بود که رئيس ارکان و ستادهاي اين نهضت اسلامي و شيعي در لبنان، شهيد چمران(رحمت الله عليه) است. وي در هيچ امري کوتاهي نکرد و چيزي براي خود نياندوخت. خوابش بيشتر در ماشين و راه ها بود. گرد و غبار راه را مي خورد و به طور کل در هرچيزي همراه ما بود.
شهيد چمران موسس نخستين تشکيلات در جنبش امل لبنان بود و وقتي انقلاب اسلامي پيروز شد، به ايران رفت و ديگر شما بهتر از ما مي دانيد.

س: آيا خاطره اي از شهيد چمران به ياد مي آوريد؟
موسوي: شهيد چمران ماشين مرسدسي داشت که بر آن سوار مي شد. به ياد مي آورم که وقتي ايشان از بيروت به مقصد اردوگاه آموزشي "جنتا" که در جاده بريتال بود، خارج مي شد، هنگامي که از منطقه "نبي شيث" مي گذشت، به خانه اي مي رفت و بر زمين مي نشست و از غذاي اهل روستا مي خورد. ما، در روستا کشتي گيري مجرب و ماهر داشتيم، او به شهيد چمران مي نگريست و به ما مي گفت: "اين استاد و آموزگار شماست؟ من مي توانم او را به زمين بزنم."
به شهيد چمران گفتيم که اين شخص مي خواهد با شما کشتي بگيرد. با توجه به اين که او انسان با اخلاقي بود و شايد فنون مبارزه کشتي را به خوبي بلد نبود و کارش چيز ديگري بود، فکر کرد که اگر اين کار را انجام ندهد و کشتي نگيرد، در مورد قوت و توانايي اش شبهه ايجاد مي شود. او بيشتر مايل بود که آدمي مومن، فرهنگي، با تعلم، منضبط، آموزش ديده و فداکار باشد. ما اصلا فکر نمي کرديم که او در ورزش کشتي نيز توانايي داشته باشد. البته مبارزه اي برادرانه.
يادم مي آيد خانه دائي ام در نبي شيت خاکي بود. شهيد چمران گفت: "اگر تو مصر به کشتي گرفتن هستي، من نيز حرفي ندارم و از آن استقبال مي کنم."
آن فرد که از نزديکان ما بود، به حکم ظاهري شهيد چمران داشت، فکر نمي کرد که او بتواند از پس کشتي برآيد، چرا که او يک مهندس و يک سخنران مي نمود که هيچ علاقه اي به کشتي ندارد. شهيد چمران وارد مبارزه شد و در اين کشتي پيروز شد و من آن صحنه را خوب به ياد دارم.

گفت وگو از حميد داودآبادي

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار