كسي كه حتي ديدنش اسباب منع از غيبت بود. با وجود او گويي شخص به رودربايستي مي افتاد كه بدگويي برادري را بكند، بي آنكه چيزي بگويد يا حركتي بكند، شخص حساب كار خودش را مي كرد. كسي كه ابهت و وقار و پرهيزكاري اش در جمع مانع از آن مي شد كه هر كس هر چه دلش مي خواست بگويد، درست مثل تابلوي ورود ممنوع براي همه قانون و ميزان بود