268
با داغ هزار ساله خنديد شهيد
از باغ خزان چو لاله كوچيد شهيد
هر چند در اين ميانه جان داد ولي
جان دگري به عشق بخشيد شهيد
270
شهيد ملت و ناموس دين شد
رقابيه ز وي فتح المبين شد
از آنان بود عباس نكو زاد
همان نه ماهه داماد روانشاد
271
از تير عدو چو پيكرت خونين شد
بارغم من ز داغ تو سنگين شد
272
كاروان ميرود هر يك به خون آغشته اند
رهروان كاروان عباس هاي تشنه اند
آري اين گلگون كفن ها تشنگان كربلا
در وصيت نامه هاي خود چنين بنوشته اند
273
خود همين نكنه سر بسته خدا مي داند
شهد شيرين شهادت اگرم نوشاند
جان به ايثار رهش عرضه توانم كردن
گرتنم را به سپيدي كفن پوشاند
274
فيض خدا نصيب تو از اين شهادت است
كز زندگي بريده دل و جاني اي شهيد
دين را چو دادي از مدد خويشتن توان
مرد خدا زكثرت ايماني اي شهيد
275
بر سرتربت ما چون گذري همت خواه
كه زيارتگه زندان جهان خواهد بود
برو اي زاهد خود بين كه زچشم من و تو
راز اين پرده نهان است و نهان خواهد بود
276
خوشا سعادت آن كس كه در كنار تو باشد
بهشت كي طلبد آنكه در جوار تو باشد
277
شهيدان شعله هاي انقلابند
شهيدان شاهدان انقلابند
كتاب عشق را كاتب حسين است
شهيدان برگه هاي اين كتابند
278
هميشه زنده و جاويد باد نام شهيد
كه جاودانه بود مكتب و مرام شهيد
ز بعد غسل شهادت درون سنگر رزم
مدام نام خميني بود كلام شهيد