مرزهاي خشونت و رحمت در سيره نظري و عملي امام خميني (ره)

کد خبر: ۱۲۷۶۵۷
تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۳۹۰ - ۰۸:۵۹ - 02June 2011

مقدمه:
مـسـاله "ديـن و شمشيـر "، "اسلام و خشـونت " از حـربه هاى كهنه و ديـريـنـى است كه جهان غرب آن را بـراى كـوبيـدن اسلام و مسلمـانان،هـر چـنـد گـاه به كـار مـى بنـدد و شـرق شناسـان و استعمارگران،براى دور كردن نسل جـوان از اسلام،آن را فرياد مى كنند.

آنـان، تـبليغ كرده و مى كنند: اسلام با زور و قدرت پيشرفت كرده اسـت و ايـن سـلاح جـهـاد بـوده كـه مـردم را بـه اسلام كشانده و حـكـومـتـهاى دينى با زور سرنيزه مردمان جهان را بر سرسفره اين كيش نشانده اند!

تـاريـخ نگاران، جامعه شناسان و كشيشان غربى، سياستمداران، قلم بـمـزدان، تلاش ورزيده اند كه از اسلام و مسلمانان چهره اى خشن و خون آلود ترسيم كنند كه مدارا و انسان دوستى و صلح و صفا در آن جـايى ندارد. در برابر مسيحيت و مردم مغرب زمين را جلوه و نماد انـسـان دوسـتى و مهرورزى نشان دهند كه با گل سرخ و شاخه زيتون بـا جهانيان روبه رو مى شوند و هركارى انجام مى دهند در راستاى آزادى انسان و در راه بر قرارى صلح جهانى است.1

آنـچـه جـاى گـفـت وگـو دارد اين نكته است: شمارى از نويسندگان مـسـلـمـان مـرعوب تهاجم فرهنگى دشمن شده و به تلاش برخاسته اند آييـنـهـا، دسـتورها و قانونهاى دينى را برابر آنچه غرب آن را حـقـوق بشر مى خواند، بنمايانند اين گروه، به توجيه مسائلى چون حدود و قصاص و تعزيرات كه غرب آنها را نمى پسندد، پرداخته اند. شـمـارى از اصـل مـنكر سنگسار در اسلام براى مردان و زنان بدكار شـده انـد، جهاد اسلامى را، تنها جهاد دفاعى دانسته هرگونه يورش نـظـامى از سوى نظام اسلامى، به هر هدف، به ديگران را نادرست مى انگارند.2

در ايـن ميان، كسانى كه جامه مسلمانى به تن كرده بودند، در هم آوايـى بـا خـواسـتـه هـاى جـهـان غـرب، تا آن جا پيش رفتند كه مـجازاتها و احكام سياسى اسلام را دستورها و آيينهايى غيرانسانى و خشونت آميز خواندند كه نه مفيد است و نه درخور اجرا.

حـسـن نـزيـه، از اعـضاى كانون وكلا و عضو كابينه دولت موقت، در بـرابـر خـواسـتـه هاى مردم مسلمان ايران، كه خواهان پياده شدن قانونهاى اسلامى در كشور بودند، بى شرمانه بيان داشت:
"اگـر مـا فـكر كنيم تمام مسائل سياسى و اقتصادى و قضايى را مى تـوانيم در قالب اسلامى بسازيم، آيات عظام هم مى دانند، اين امر در شرايط حاضر نه مقدور است، نه ممكن و نه مفيد. "3

جـبـهه ملى در انجام اين خواسته در سال 1360، طرح لايحه قصاص را كـه بـه خـامه فقهاى بزرگ نگاشته شده بود، ناسازوار با آزادى و كـرامـت انـسـانـى خواند و در اعلاميه اى از هواداران خود خواست بـراى رويـارويـى بـا ايـن قانون، به اصطلاح آنان غيرانسانى، به خيابانها بيايند.4

در برابر اين سخنان بى مايه و سست و به دور از مبانى، از گذشته تـاكـنـون، انديشه ورزان مسلمان پاسخهاى درخورى ارائه كرده اند كـه سـعـى هـمـه آنـان مـشكور باد. شهيد بهشتى، به نزيه، كه با پـشـتيـبـانـى كـانون وكلا و سازمان حقوق بشر، به ستيز با اسلام بـرخـاسـتـه بـود، با استدلال و منطق پاسخهاى استوار داد و مردم مـسـلـمان با حضور آگاهانه و غيرت مندانه به صحنه آمدند و جبهه آنان را وادار به عقب نشينى كردند.

ايـنـك دوباره در عرصه جرايد و مطبوعات، در قالبهاى نوين و روز پـسـنـد، با سخنان نمادين و غيرنمادين، اسلام، انقلاب اسلامى،امام خـمينى و ياران باوفاى آن حضرت متهم به خشونت ورزى و بيدادگرى مـى شوند و بنگاههاى خبرپراكنى غرب در سطح گسترده اى بدان دامن مـى زنـنـد و پاره اى از رفتارها و كارهاى تندى كه ايادى نفوذى دشـمـن بـراى بـدبين كردن مردم به اسلام انجام مى دهند گواه اين گـفـته ها قلمداد مى كنند و با كمال تاسف شمارى از پروردگان سر سـفـره انقلاب، با از ياد بردن گذشته خود، جارچى دشمن شده و اين جـا و آن جـا، بـزرگان دين را خشونت گرا مى خوانند و خود را با سابقه هاى روشن! مهرورز و هوادار مهروزى.

بـايسته است باور و اعتقاد امام را درباره دستورهاى جزايى اسلام بـدانيم و مبانى اعتقادى و فقهى و سيرت ايشان را در برخورد با دگـرانـديـشـان، بـشناسيم. از اين روى، در چند مقدمه ديدگاههاى امام را بيان مى كنيم:

الـف. امـام جهان را مظهر جمال خداوند شمرده و جلوه حق. بر اين بـاور اسـت: تـار وپـود هـستى بر محور رحمت و بخشايش و مهربانى اسـتـوار اسـت و خداوند رحمان است و رحيم و رحمت و صفات جماليه حضرتش، بر ديگر صفات جلاليه، چون قهار و... پيشى دارد.

"رحـمـت رحـمـانيه و رحيميه، شامل جميع دار وجود است، حتى رحمت رحيـميه كه جميع هدايت هاديان طريق توحيد از جلوه آن مى باشد،
شامل همه است، الا آن كه خارجان از فطرت استقامت، به سوء اختيار خـود، خود را از آن محروم نمودند، نه اين كه اين رحمت شامل حال آنها نيست. "6

هـمـه برنامه هاى دين براى سعادت و خوشبختى انسانها سامان داده شـده اسـت. پيـامـبـران براى اين كه آمده اند كه رحمت، دوستى،مـهربانى، مهرورزى و برادرى را در ميان مردم بگسترانند و صلح و آرامش عمومى را در جهان پايدار سازند.7

انبياء دلسوز بشرند و در پى آن بوده اند كه مردم را به ارزشهاى انـسـانـى راه نـمايند و از پرت شدن به دره هاى ژرف و بى برگشت تباهيها رهايى بخشند.

فـرسـتـادگان خدا، براى آسايش و آرامش و هدايت مردم، خود را به رنـج مـى افكندند و شبان و روزان در تشويق بودند تا مردم گمراه و سرگشته نباشند:

"انـبيا، مظهر رحمت الهى هستند. مى خواهند كه مردم خوب باشند، مـى خـواهـنـد همه مردم معرفت الله داشته باشند. مى خواهند همه مردم سعادت داشته باشند. "8

خـداپـرسـتان، اهل رحمت، بخشش، مهرورزى، برادرى هستند و از اين ميان، مسلمانان از مهر و مهرورزى ويژه اى بر خوردارند. مومنان كـانون مهربانيها و دوستيهايند، به هم كيش و غير هم كيش. با هم كيـشـان، در اوج برادرى و برابرى و عشق مى زيند، و چون بنيانى اسـتـوار پـاس يكديگر مى دارند، در غم و شادى هم شريكند و نظام اسلامى نيز در برابر مومنان رسالتهاى ويژه اى بر عهده دارد.

ب. انـبيـاى الهى برنامه هاى خود را كم كم بر بشريت عرضه كرده انـد. بـرنامه هاى هر پيامبر، كامل كننده برنامه فرستاده پيشين اسـت. احكام اسلام نيز، كم كم و با آماده سازيها نازل شده است.9

پيـامـبر اسلام با در نظر گرفتن شرايط روانى و اجتماعى، برنامه هـاى خـود را سـامان مى داده است; چه كه پياده كردن برنامه هاى سياسى،
اقتصادى و... در يك زمان كارى بود سنگين و همگان آن را بـرتـابيـدنـد. پيامبر در پى هر برنامه و قانون، زمينه پذيرش دگركارها را فراهم مى آورد:

"انبيا، همه، دنبال اين بودند كه به تدريج آنطور كه مى شود اين بشر را سوق بدهند طرف معرفت الله. "10

ج: در مـنـطـق امام امت، براى هدايت مردم به اسلام و نگهبانى از بـاورهـا و ارزشـها، بيش از آن كه انذار كارآمد باشد، بشارت، و نـويـد و اميـدآفـريـنـى سازنده است. بشارت دل را نرم مى كند، احـسـاسـات را بـه جوش مى آورد و روان را آماده پذيرش حقيقت مى سـازد. قـرآن پيش از انذار و ترساندن مردم از كيفر، از بهشت و رضـوان و رحـمـت و نـور و شـاديـهاى دو جهان سخن مى گويد و رمز پيشرفت پيامبر را مدارا، مهربانى و مهرورزى مى شمرد:
"فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم.... "11
بـه سـبـب رحـمت خداست كه تو با آنان اين چنين خوشخوى و مهربان هـسـتـى. اگر تندخو و سخت دل بودى، از گرد تو پراكنده مى شدند،
پس بر آنان ببخشاى....

پيـامبر(ص) با تبليغ رساندن پيام وحى به تشنگان معرفت، دين را پيـش بـرد. به پيام رسانان دين سفارش مى كرد با حسن خلق و روى خـوش بـا مردم روبه رو شوند. فرستادگان پيامبر با در دست داشتن آيه هاى رحمت به ميان مردم مى رفتند، دلها با شنيدن اين آيه ها نرم مى شد و آماده براى پذيرش حق.

پيـش از اين كه پيامبر به مدينه هجرت كند، بسيارى از اوسيان و خـزرجيـان، به اسلام گرويده بودند و گسترش اسلام به ايران و روم نيز،
در پى خواسته هاى مردمان آن ديار انجام گرفت و مسلمانان، پيـش از نبرد، با استقبال ايرانيان و روميان روبه رو مى شدند. ايـن حنجره ها و سينه ها و مغزهاى كينه آلود و كثيف است كه اين جـا و آن جـا،بـراى لكه دار كردن اسلام در تكاپويند چهره اسلام و مـسـلـمـانـان را زشت جلوه دهند12 و گرنه اسلام، زيبا، پرشكوه و داراى برنامه هاى صد درصد انسانى و به سود انسان است.

از ايـن روى امـام امـت بـه پيام رسانان دين اندرز مى داد: آيه رحـمـت بـاشـنـد و با اميد آفرينى و نشان دادن زيباييهاى قرآن، مردم را به آن جذب كنند:

"درمـسـائل ملايمت و جهت رحمت بيش تر از جهت خشونت تاثير ميكند. مـن در زمـان اخـتـنـاق رضـاخانى، وقتى در مدرسه فيضيه صحبت مى كـردم، آن گاه كه از جهنم و عذاب الهى بحث مى كردم، همه خشكشان مـى زد، ولـى وقتى از رحمت حرف مى زدم، مى ديدم كه دلها نرم مى شـود و اشـكـها سرازير مى گردد و اين تاثير رحمت است. با ملايمت انسان بهتر مى تواند مسائل را حل كند تا شدت. "13

امام تاكيد داشت كه اسلام و انقلاب را نمى شود با شمشير پيش برد. مـنـطـق و سـخن مهم ترين ابزار ماست، هدف ما صدور اسلام و انقلاب اسـت و مـبـارزه با الحاد و دين ستيزى و با سلاح نيرومند منطق و ايمان، در برابر الحاد شرق و استكبار غرب مى ايستيم.

امـام در پاسخ كارشناسان جنگهاى روانى، وابسته به غرب، كه امام را ديـكـتاتور مى خواندند و اين پندار واهى را گسترش مى دادند: وى بـر آن اسـت باورهاى خود را با نيروى شمشير بر ديگران تحميل كند و مردمان را به زور با خود همداستان كند، گفت:

"بـارهـا گـفته ام، ما با كسى جنگ نداريم. امروز انقلاب ما صادر شـده اسـت. در هـمـه جـا اسـم اسلام است و مستضعفان به اسلام چشم دوخـتـه اند. بايد با تبليغات صحيح، اسلام را آن گونه كه هست به دنيـا مـعرفى نماييد. وقتى ملتها اسلام را شناختند، قهرا به آن روى مـى آورنـد و مـا چيزى جز پياده شدن احكام اسلام را در جهان نمى خواهيم. "14

د. در نـظر امام، خشم، كليد همه بديها و شرارتهاست. غريزه وقتى بـه جـوش آمـد و خـرد از كـنـتـرل خـارج شد، چه بسا ترو خشك را بـسـوزاند. آتش خشم وقتى شعله ور شد، اندرز در آن راه پيدا نمى كـنـد و انـسـان خـشمگين، افزون بر خود، ديگران را ممكن است به نابودى بكشاند. براى همين جهت پيامبر فرموده است:

"چـنـان كـه سـركـه عسل را تباه مى سازد، غضب ايمان را فاسد مى كند. "15

ولى خشم و غضب همه جا نكوهيده نيست، بلكه قوه غضبيه از نعمتهاى بـزرگ خـداسـت كـه آبـادى دنيا و آخرت و حفظ فرد و جامعه بدان بـسـتـگى دارد و اگر اين نيروى با ارزش در وجود آدمى نبود، بشر در بـرابر دشواريهاى طبيعت به دفاع از خود بر نمى خاست و ترس و ضـعف و سستى و تنبلى و ناشكيبايى و بى غيرتى در انسان راه پيدا مـى كـرد. از ايـن روى، ايـن نيروى غريزى اگر به درستى به كار آيـد، وسيـله اى است براى رسيدن به كمال. خداوند متعال مومنان را سـتـايش كرده است كه در برابر كافران و دين ستيزان با قهر و غـضـب رفـتـار مـى كنند و با يكديگر به مهر و آشتى: "اشداء على الكفار رحماء بينهم ".16

امام خمينى مى نويسد:
"اداره امـر بـه معروف و نهى از منكر و اجراى حدود و تعزيرات و سـاير سياسات دينيه و عقليه نشود، جز در سايه قوه شريفه غضبيه. پـس آنها كه گمان كردند كشتن قوه غضب و خاموش كردن آن از كمالات و مـعارج نفس است، خود خطايى بزرگ و خطيئه اى عظيمه كردند و از حد كمال و مقام اعتدال غافلند. "17

هـ: سـرانـجـام و نتيجه گفته هاى پيشين اين است كه همه باورها، ارزشـهـا و احـكـام و شيوه اداره جامعه در اسلام، براساس رحمت و بـراى رسيدن به عدالت و بهروزى مردم سامان يافته است و اگر به درسـتـى اجرا شوند، ذره اى زيان و خسارت بر مردم روا داشته نمى شود و آزادى انسانى آنها از ميان نمى رود.

اوج حـاكـميـت سياسى دين بر مردم در زمان غيبت امام زمان(عج)، ولايـت فـقيـه اسـت و در مـنطق امام خمينى، در آن خشونتى و جود نـدارد; زيـرا اصـل، حكومت و اجراى قانون است. پيامبر و امامان بـر اسـاس معيارها و ترازهاى قانون عمل مى كردند و مامور اجراى دسـتـورها و آيينهاى قرآن بودند و از پيش خود فرمان نمى دادند، خـداونـد بـه پيـامـبر هشدار داده است: اگر برخلاف دستورهاى من رفـتـار كـنـى،
از تـو بازخواست مى كنم. فقيه نيز، پياده كننده احـكـام اسلام است و ناظر بر كارگزاران كشور و اگر بخواهد سر از فـرمـان خـداوند بپيچد و برخلاف قانونها و آيينهاى خداوند اراده خود را بر جامعه بار كند، ولايت نخواهد داشت:

"فـقيـه نـمى خواهد به مردم زورگويى كند. اگر يك فقيهى بخواهد زورگـويـى كـنـد، اين فقيه ديگر ولايت ندارد. اسلام است، در اسلام قـانـون حـكومت مى كند. پيغمبر اكرم(ص) هم تابع قانون بود، نمى تـوانـسـت تـخـلـف بكند. خداى تبارك و تعالى مى فرمايد كه: اگر چـنـانـچه يك چيزى برخلاف آن چيزى كه من مى گويم تو بگوئى من تو را اخـذ مـى كـنم... ولايت فقيه ولايت بر امور است كه نگذارد اين امـور از مـجـارى خودش بيرون برود. نظارت كند بر مجلس، بر رئيس جـمـهـور كـه مـبـادا يـك پـاى خـطـايى بردارد... ولايت فقيه ضد ديكتاتورى است. "18

در احكام جزايى و دفاعى اسلام نيز، خشونتى وجود ندارد، آنچه هست و آييـنها و قانونها و دستورهايى كه وجود دارد، بر اساس مصلحت نـوع انسان و رسيدن جامعه به صلح و آرامش و امنيت عمومى سازمان دهى شده اند. جامعه حكم يك بدن را دارد. اگر عضوى از اعضاى بدن فـاسد شد، اگر از اصلاح آن خوددارى كنيم، به همه اندام سرايت مى كـنـد و قرار و آرامش از ديگر اعضا مى گيرد. اگر نقطه اى از يك كشتى سوراخ شد و براى بستن آن اقدامى صورت نگيرد، همه سرنشينان آن غـرق مـى شـونـد. سـلامـت و آرامـش جامعه نيز بدون مبارزه با شـرانـگيـزى و جـنـايت دوام نمى يابد. امام بر اين نكته تاكيد دارد: پيامبر(ص) نبى رحمت بود و مظهر عطوفت و اخلاق بزرگوارانه و داراى قـلـبـى مهربان و چشمى اشكبار، ولى گاه در آن جا كه با مـحـبـت نـمـى تـوانست تبهكاران را به صلاح آورد، ناگزير با شدت رفـتـار مـى كـرد و غـده هاى سرطانى را با جراحى از بدنه جامعه بيـرون مـى كـشيـد. كـار پيامبر، بسان كار پزشكى بود كه براى بـهـبودى بيمار او را جراحى مى كند،
بر اين كار طبيب دلسوز آيا مى توان برچسب خشونت زد.19

بـر اين اساس قصاص و حدود و امر به معروف نيز مصداق رحمت است و برخاسته از رحمت رحيميه خداوند:
"اجـراى قصاص و حدود و تعزيرات و امثال آن كه به نظر مى رسد با ملاحظه نظام مدينه فاضله تاسيس... شده هر دو سعادت[ دنيا و آخرت ]مـنـظـور اسـت; زيـرا كه اين امور در اكثر[ مردم] براى رساندن جانى و رساندن او به سعادت دخالت كامل دارد.... "20

قـرآن، اجـراى قانون قصاص را زندگى ساز مى شمرد; زيرا كه قصاص، پيـگـرد قـانـونـى و بريدن ريشه هاى جنايت و از بين بردن كينه تـوزيها و انتقامها و برقرارى صلح و صفاست. اگر حكم قصاص كه به قـدرت حـكومت و به اختيار اولياى دم است، دقيق انجام بشود و با اين شعله انتقام گيرى خاموش شود و يا اولياى مقتول با خشنودى و رضـا، ديـه را بـپذيرند به طور طبيعى زندانها از افراد شرور پر نمى شود و صلح و صفا هم بين مردم برقرار مى گردد:

"قـرآن در مـجتمع ايمانى و برادرى حكم قصاص را اصل اولى و ثابت مـقرر داشته و به عفو قاتل ترغيب نموده، تا سايه عدل و رحمت با هـم گـسـترده شود: اجراى قصاص به دست قدرت حكومت مردم و عفو به وجـدان و صلاح اولياى مقتول، نه به اختيار حكومت، تا آتش انتقام خـامـوش شود و رابطه برادرى و رحمت برقرار گردد و نيز تبديل به ديـه، بسا به صلاح كسان مقتول و يا قاتل از اعضاى خانواده مقتول است. بر مبناى همين اصل قضايى و ايمانى، مجتمع امن و پيوسته بى مـانـندى در سرزمين كينه و انتقام پديد آمد كه در ساليان دراز، نـه دسـتـگاه قضايى وسيع و نه زندانها در ميان بود و قاتل و يا دزدى كـه در مـعـرض قـصـاص و حـد در آمـدنـد بـسيار انگشت شمار بودند. "21

از جـمله جاهايى كه شايد از سوى انسان مسلمان، خشونتى سر بزند، در گـاه مبارزه با فساد، فساد آفرين، تباهى، تباهى آفرين، و در صحنه كار زار با دشمن است كه در اين جا به شمه اى از دستورها و آييـنـهـاى اسـلام و ديـدگاه امام خمينى مى پردازيم و سفارشهاى بسيار ايشان،
را يادآور مى شويم.

روش مبارزه با فساد
============
مـبارزه با فساد، بى قاعده و قانون نيست، شرايطى دارد و بايستى از حـدود و مـرزهاى آن فراتر حركت نشود. اگر كوتاهى يا تند روى شـود،
بـه جـاى اصـلاح بـه افـسـاد و تباهى مى انجامد. حفظ حدود خـداونـد، نـه تنها درباره مومنان، بلكه در برخورد با كافران و مـشـركان جنگى نيز ضرورت دارد و هر چيز بايد در مرز و حدودى كه براى آن بيان شده قرار بگيرد:

"تـلـك حـدود الـلـه فـلا تعتدوها ومن يتعد حدود الله فاولئك هم الظالمون. "22
اينها حدود خداست. از آن تجاوز مكنيد. كه ستمكاران از حدود خدا تجاوز مى كنند.

امام خمينى، بر نگاهداشت مرزهاى حق و باطل، صلاح و فساد و معروف و مـنـكر حساس بود. او مرزبان دين بود و حركت در مرز و راه را،
تـنـهـا وسيله رسيدن به سعادت مى شمرد و خارج شدن از آن را سبب فـسـاد. نـه مداهنه و سهل انگارى در اجراى دستورهاى خدا را روا مى شمردو نه تند روى را.

امـام تـاكيد مى كرد: افراد براى مبارزه با گناه به گناهى ديگر نيـفـتـنـد و بـراى بـه كرسى نشاندن حقيقت از ابزار و راه هاى نـامـشروع استفاده نكنند و خداى نخواسته به نام امر به معروف و نـهـى از مـنـكـر، بـه افـراد ستم روا ندارند و به نام انقلاب و انقلابى، دستورهاى اسلام و ارزشهاى دين، فراموش نگردد.23

امـام تـنـدرويـهـايى كه گاه به اسم دين انجام مى گرفت، بر نمى تابيد و گاه تندروان و خشونت ورزان را نفوذى دشمن مى خواند.

او، بـه رزمـندگان اسلام در جبهه هاى جنگ نيز اندرز، مى داد: در جـنـگ بـا دشمن هم، اصول انسانى را پاس داريد و سيرت على(ع) را از يـاد نـبـريـد، ديـدن جنايتها و وحشى گريهاى صداميان، حلم و بـردبـارى را از كف شما نربايد، ابتدا به جنگ نكنيد، با اسيران جنگى مهربان باشيد توده بى گناه مردم عراق را، كه خود در چنگال صدام اسيرند، با جنايتكاران بعثى، يكى نشمريد.

امـام بـا يادآورى فرازهايى از سيره پيامبر و على(ع) در برخورد با دشمن، مى گويد:

"... سـربازان صدر اسلام، در عين حالى كه سربازى مى كردند وظايف صـوريه را هم به تمام معنى به جا مى آوردند،
همان طور كه شمشير مـى كـشيـدند... با خودشان به طور رحمت به طور دوستى و برادرى رفـتـار مـى كـردنـد. حـضرت امير وقتى كه مواجه مى شود با لشكر مـعـاويه، كه از كفار هم بدتر بودند، با خوارج... سفارش مى كرد كـه: شـمـاها ابتدا به جنگ نكنيد... و لو حق با شماست. بگذاريد آنـهـا ابـتـدا كـنـنـد. وقـتى آنها ابتدا كردند گاهى هم يك دو نـفـركشته مى شدند، آن وقت اجازه مى داد و با تمام قدرت تا آخر مى كوبيد. "24

مبارزه با فساد نمى شود خارج از مدار قانون انجام گيرد و افزون بـر ايـن، روشهايى دارد كه اگر آنها درنظر گرفته نشوند، مبارزه عقيم مى ماند و چه بسا اثر عكس داشته باشد.

1. مـبارزه غير مستقيم،
نخستين مرحله براى جلوگيرى و مبارزه با فساد است و اين نيز مرحله هايى دارد:

الـف. در مـرحـلـه نخست شخص گمراه به اشتباه و حركت نارواى خود هـشيـار گـردد و بدى آن را بفهمد. مى بايد رفتارى پيش گرفت كه بـفـهـمـد كـارش اشـتباه است. اگر با اين حركت ترك كار ناشايست نـكـرد، مـى بـايـسـت بـا ترشرويى با او رو به رو شد و اگر اثر نـگـذاشـت،
بـايد به مبارزه منفى پرداخت و ترك رفت و آمد با وى كرد.25

ايـن شيوه مبارزه را، پيامبر(ص) در برخورد با كسانى كه بر اثر راحـت طـلـبـى، پيامبر را در غزوه تبوك يارى نكردند و به جبهه نـرفتند، به اجرا گذاشت و آثار سازنده اى در برداشت26 و راه بى تفاوتى را بر ديگر مسلمانان بست.

ب. در مـرحله دوم، به گونه روشن و بدون ابهام به ناشايسته كار، بايد فهمانده شود: بيراهه مى رود.

ج. درمـرحله پايانى، نوبت به تعزير و دست بردن به شمشير و جهاد مـى رسـد. يـعـنى اگر راه هاى ياد شده به نتيجه نرسيد و طرف از حـركـتـهـا و كارهاى خلاف، دست بر نداشت، بايد با شدت عمل با وى بـرخـورد كـرد. امـام تاكيد دارد در گاه در خطر قرارگرفتن اصول ديـن يـا مـذهب، ضروريات دين اهانت به قرآن و مقدسات و... مردم وظيـفه دارند در برابر منكرات به مبارزه برخيزند و از بذل مال و جان دريغ نورزند.27

"مـرتـبه سوم، توسل به زور و جبر است. پس اگر بداند يا اطمينان داشـته باشد كه ترك منكر نمى كند، يا واجب را به جاى نمى آورد، مـگر با اعمال زور و جبر، واجب است، لكن بايد تجاوز از قدر لازم نكند. "28

جهاد در ديدگاه امام
==============
جـهاد در منطق قرآن قانونى است خدايى و مقدس كه از روى ناگزيرى و بـراى اصـلاح جـامعه و پديد آوردن جامعه اى توحيدى و رسيدن به صـلح پايدار، تشريع شده است. در بينش قرآنى امام خمينى، هدف از جـنـگ، از بين بردن فتنه است. امام در برابر شعار توده مردم در دوران دفاع مقدس: جنگ جنگ تا پيروزى، يادآور مى شد:

"جـنـگ جـنـگ تا رفع فتنه، قرآن مى فرمايد: وقاتلوهم حتى لاتكون فتنه29. همه بشر را دعوت مى كند براى رفع فتنه. "30

در قرآن فتنه، به معناى آزمايش31، بلا و عذاب32، فريب و اغوا33، سـتـم و بيـدادگرى34 و شرك به كار رفته است. همه اين معانى يك ريـشه دارد و آن عبارت است از: فشار و اختناق، گمراهى و توطئه، بـدبيـن كـردن مردم به اسلام و جلوگيرى از دعوت به دين، و بستن راه برحقيقت.

احترام به مال و جان انسانها ضرورت دارد، ولى پاسدارى از كرامت و حـقـوق انسانى، مانند: عدالت اجتماعى و ستيز با ستم، آزادى و حـريـت انسانى، خداپرستى و آزادى تبليغ دين، صلح و امنيت عمومى و... از آن بـالاتـر است. براى نجات ارزشهاى والا و نجات انسان و دفـاع از حقوق عمومى، بايد شمارى از مردم جان خود را فدا كنند. در منطق اسلام، جهاد، نه مبارزه براى گستراندن قلمرو و رسيدن به مال و ثروت و زمين كه مبارزه براى خدا و خدمت به خلق اوست.

1. دفـاع: اگـر دشـمـن بـه سـرزمينهاى اسلام هجوم آورد، بر همه مـسـلمانان، در هر كجا باشند، واجب است از حوزه اسلام دفاع كنند و اسـلام و مـسـلـمانان را از سلطه بيگانگان نجات دهند. در منطق امـام، چيـرگـى كافران و بيگانگان تنها هجوم و يا اشغال نظامى نيـسـت كـه سلطه سياسى و اقتصادى و فرهنگى ديگران بر مسلمانان پـذيـرفـتـه نيست و بر مسلمانان لازم است در صورت امكان و آماده بـودن شـرايـط،
بـراى دفـاع از عـزت اسـلامـى با حاكميت كافران بستيزند.35

نـظـام اسـلامـى و مسلمانان مى بايد چنان توانمند باشند كه دشمن خيـال تـاخـت و تـاز به آنها را در سر نپروراند. اگر دشمن، در انـديـشه هجوم به سرزمينهاى اسلامى است و مقدمات آن را تدارك مى بيـنـد، مـسـلمانان بايد به او مهلت ندهند و پيش از اين كه به مـرزهـاى اسـلام حمله ور گردد، رو در روى او قرار گيرند با همان حـربـه هـايـى كه دشمن عليه مسلمانان استفاده مى كند، او را از هجوم، باز دارند.

عـلـى(ع) به سپاهيان خود مى فرمود: چرا منتظر مى مانيد دشمن به سـرزميـن شـما حمله برد و در خانه با شما درگير شود، بلكه شما بـايـد پيش از رسيدن دشمن بر او راه بنديد و او را در خانه اش مشغول سازيد:

"وقـلـت لكم اغزوهم قبل ان يغزوكم فما غزى قوم قط فى عقر دارهم الا ذلوا. "36
و گـفـتـم: بـا آنان بستيزيد، پيش از آن كه بر شما حمله برند و بـگريزند. به خدا سوگند با مردمى در استانه خانه شان نجنگيدند،
جز آن كه جامه خوارى بر آنان پوشيدند.

امـام امت، به پاسداران نظام اسلامى پيشنهاد مى دهد: پرواى دشمن را داشـتـه بـاشيـد و مـستكبران و بدخواهان انقلاب اسلامى را در مـرزهـاى آنـان مـشـغـول سـازيـد. آنـان اگـر در آرامش يابند و جـنـايـتـكـارانـى چـون اسـرائيـل خيالشان از سوى فلسطينيان و لـبـنانيان،
آسوده باشد، به سوى ما خواهند آمد و با محاصره همه جانبه ما را در چهار ديوارى خود خفه خواهند ساخت.

امـام، با ارائه نمونه هايى از تاريخ صدر اسلام، ابراز مى دارد:

جـنـگـهـاى پيامبر با كافران، بيش تر جنبه دفاعى و بازدارندگى داشـتـه اسـت. كـفار قريش همواره در انديشه تهاجم به ام القراى اسـلام و نـابود كردن هسته مركزى مسلمانان بودند و اگر مسلمانان بـه اسـتقبال خطر نمى شتافتند و فتنه گريهاى كافران قريش را بى پاسخ مى گذاشتند،
در خانه خود محاصره و نابود مى شدند.37

2. بـرداشتن بازدارنده ها از سر راه دعوت: از ديگر دليلهايى كه بـه جهاد مشروعيت مى دهد، برداشتن بازدارنده ها از سر راه دعوت اسـت. اسـلام، دينى است جهانى و مسلمانان وظيفه درند پيام توحيد رهـايـى بـخـش را بـه ديگران ابلاغ كنند و مرزهاى فكرى و عقيدتى اسـلام را بـگـسـترانند. براى اين ماموريت، مى بايست آزادى دعوت وجـود داشـتـه بـاشـد. اگـر نـظـام شرك و الحاد با تكيه بر اين انـديـشه، مردم را به بند كشيده باشد و به مردم ستم روا دارد و از گسترش اسلام جلو بگيرد، مسلمانان وظيفه دارند اين، بازدارنده را از ميـان بردارند. در واقع اين نوع جهاد، مبارزه با اختناق و استبداد است.

امـام بـر ايـن نـظـر اسـت كـه جنگهاى پيامبران و نبردهاى رسول اكـرم(ص)، بيـش تر، براى از بين بردن بازدارنده هاى نشر توحيد در جهان انجام گرفته است:

"... انـبيـا كـه جنگ مى كردند با مخالفين توحيد، مقصدشان اين نـبـوده كـه جـنـگ بـكـنند و طرف را از بين ببرند... آنها مانع بـودنـد... رسول اكرم(ص) مقصدشان اين نبود كه مشركين مكه را از بين ببرند و يا مشركين جزيره العرب را از بين ببرند، مقصد اين بـود كـه ديـن اسـلام را منتشر كنند و حكومت حكومت قرآن باشد... آنها چون مانع بودند... منتهى به جنگ مى شد و معارضه. "38

3 . جهاد ابتدايى: در ديد امام، جهاد ابتدايى ويژه روزگار حضور مـعـصوم است، هدف از آن گسترش توحيد و يكتاپرستى است. امام شرح مـى دهـد: اين بخش از جهاد نيز به انگيزه جهانگشايى و رسيدن به مـال و مـنال انجام نمى گيرد، بلكه رزمندگان براى هدفهاى برتر، از جـان و مـال و آسـايـش خـود مى گذرند. جهاد مبارزه با شرك و چـپـاول است.39 دفاع از حقوق انسانى انسانها، به هدف آزاد كردن انـديـشـه هـا از بـنـد خـرافات و چيرگى خدايگان گوناگون. پيام مـسـلـمانان صدر اسلام به ملتهاى ديگر اين بود: ما آمده ايم شما را از بـنـدگـى و بـردگى خدايان و اربابان گوناگون نجات دهيم و بندگى خداوند يكتا را به شما هديه كنيم.

4. دفاع از ستمديدگان: از ديگر انگيزه هاى جهاد است. مبارزه با كـسـان كه انسانها و جامعه هاى بشرى را به بند مى كشند و منابع اقـتـصـادى و انـسـانى آنان را به يغما مى برند و... جهاد براى گـسـترش عدالت اجتماعى، پس از شعار توحيد، مهم ترين برنامه هاى پيـامبران است. رسولان خدا براى نبرد با فرعونيان و قارونيان و سـتمكاران، توده ها را بسيج كردند و با نبردهاى خونين طاغوتهاى روزگار خود را برانداختند و مستضعفان را به حكومت نشاندند:

"تـمـام انبيا، از صدر بشر و بشريت براى اين بوده است كه جامعه را اصـلاح كـنـند و فرد را فداى جامعه مى كردند... خداى تبارك و تـعـالـى مـى فـرمـايد كه انبيا را ما فرستاديم، بينات به آنها داديـم، آيات به آنها داديم، ميزان برايشان... فرستاديم "ليقوم الـنـاس بـالـقـسـط "40 غايت اين است كه مردم قيام به قسط بكنند عـدالـت اجـتماعى در بين مردم باشد... دنبالش هم مى فرمايد: "و انـزلـنـا الـحـديد " تناسب اين چيست؟ تناسب اين است كه با حديد بـايـد اينها انجام بگيرد. با بينات، با ميزان و با حديد. "فيه باس شديد. "41

مـبـارزه بـا سـتـمـگـريها، مهم ترين انگيزه امام در مبارزه با اسـتـكـبـار جهانى بود. امام امت براى يارى ستمديدگان فلسطين و لـبـنـانـى و دفـاع از عزت مسلمانان به يارى آنان شتافت و اعلام كـرد: دفـاع از مـسـتـضعفان مرز نمى شناسد و اگر در هر گوشه از جـهـان سـتمديده اى از ما فرياد خواهى كند وظيفه داريم در صورت تـوان او را يـارى كـنيـم. اين اصل مهمى بود كه امام بر سر آن حـاضـر بـه سازش نبود. امام، در برابر كسانى كه خواهان سازش با غـرب بـودنـد و شـعار مبارزه و مذاكره با امريكا سر مى دادند و نيـز در بـرابـر آن دسـته كه سازش مصلحت جويانه را پيشنهاد مى كـردنـد و مـى گـفتند سرسختى نشان دادن ما را منزوى مى كند، به شـدت ايـستاد و هرگونه سازش و باج دهى به امريكا را رد كرد42 و بـر آن بـود كـه ملت ما فشارهاى اقتصادى را به جان خريده و ذلت سـازش بـا امريكا را نپذيرفته و شرايط تحميلى غرب، چون شركت در صلح خاورميانه و شناسايى اسرائيل را نمى پذيرد.

تـجـربـه هـاى بـعـدى نشان داد: راه امام درست بوده و خنده هاى دروغيـن غـرب بـراى فـريب ما انجام مى گرفته و تا غرب كم ترين روزنـه اى بـراى قدرت نمايى و فشار بر مسلمانان پيدا كرده است، كينه هاى درونى را به نمايش گذاشته است.

امام، در پاسخ كسانى كه به امام پيشنهاد مى كردند با دشمن بعثى سـازش كـرده و بـراى جـلـوگيرى از خسارت بيش تر، به خواسته هاى نامشروع صدام و هم پيمانهاى او تن دهد، مى گويد:
"... آنـهـا كـه به ما اشكال مى كنند كه چرا سازش نمى كنيد، با ايـن قـدرتهاى فاسد، آنها از باب اين كه همه چيزرا با چشم مادى مـلاحـظـه مـى كـنند... آنها نمى دانند كه انبيا خدا چه رويه اى داشـتـنـد بـا ظـالـم، چه طور بر خورد مى كردند، يا مى دانند و خـودشـان را بـه كـورى و كـرى مـى زنـنـد. سازش با ظالم،ظلم بر مـظـلـوميـن است. سازش با ابرقدرتها ظلم به بشر است... انبياى عـظـام، تا آن جا كه توانستند جديت كردند كه ظلم را از اين بشر بـزدايـنـد، بـه مـوعظه، به نصيحت، به امر به معروف، به نهى از مـنـكر، به "انزلنا الحديد و فيه باس شديد "، "آخر الدواء الكى " آخر دوا اين است كه داغش كنند. شمشير آخر دواست. "43

5. مـبـارزه بـا بـاغيان "گردنكشان ": آنان كه عليه نظام مشروع اسـلامـى برخاسته اند، آنان كه قصد سست كردن و يا براندازى نظام را دارنـد،
آنـان كه بلوا مى آفريند، رعب و وحشت ايجاد مى كند، امـنيـت عـمـومـى را بـه خطر مى اندازند و در جامعه مفسده، مى انـگيزند، به بازگشت از شر انگيزى فراخوانده شوند و در صورت پا فـشـارى، بـه مـبارزه با آنان برخاست، تا مرز درماندگى و از هم پـاشيـدن تـشكل و هسته مركزى آنان پيش رفت. درباره اين افراد، اسـلام شـديـدتـريـن دسـتورهاى جزايى را به حسب موارد و شرايط و چگونگى فساد، صادركرده است:

"انـما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يـقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفوا من الارض ذلك لهم خزى فى الدنيا و لهم فى الاخره عذاب عظيم. "44
جزاى كسانى كه با خدا و پيامبرش جنگ مى كنند و در زمين به فساد مـى كـوشـنـد، آن است كه كشته شوند، يا بردار گردند يا دستها و پـاهـايـشـان يكى از چپ و يكى از راست بريده شود، يا از سرزمين خـود تـبـعيد شوند، اينها رسواييشان در اين جهان است و در آخرت نيز،
به عذابى بزرگ گرفتار آيند.

به نظر امام، حاكم اسلامى برابر گونه جرم و جنايت و گونه ستيز و گـردنـكـشـى، يـكى از مجازاتهاى چهارگانه را اجرا مى كند و اگر مـحـاربـى كـه دستش به خونى نيالوده و اموالى را از ميان نبرده بـاشـد، اگـر پيش از آن كه به او دست يابند خود را تسليم كند و از كار زشت خود پشيمان گردد بخشوده مى شود.45

مـسـلـمـانان وظيفه دارند گردنكشان و مفسدان را به صلح و آرامش فراخوانند و اگر به كار خود ادامه دادند با آنان بجنگند.46

عـلـى(ع) كـسانى كه در بصره عليه نظام اسلامى به ستيز برخاسته و مـنطقه را به آشوب كشيده بودند، دعوت به صلح و سازش كرد. بارها بـه آنان پيغام داد پس از اتمام حجت، با آنان جنگيد و آتش فتنه را خاموش كرد.

هـجـوم هـمـه جانبه گروهكهاى ستيزه گر عليه نظام اسلامى در آغاز انـقـلاب و نيز هجوم رژيم بعث عراق به سرزمين ايران، نمونه بارز فساد و محاربه با خداوند و پيامبر بود. در بامداد انقلاب و هنوز كـه چـنـد روزى از شـكـست شاه سپرى نشده بود، خواسته هاى سياسى گـروهكها از انقلاب اسلامى آغاز شد و كشور از همه سو، مورد تهاجم گـروهـكـهاى غيرقانونى قرار گرفت. حزب دموكرات، كموله، رزگارى، پيـكـار و فـدائيان و... با حمله مسلحانه به تصرف پادگانها و مـراكز دولتى كردستان دست زدند47 و چنين آشوبهايى در ديگر نقاط ايـران، چـون: خـرمـشـهـر و گنبد، براى تجزيه ايران اسلامى شعله كـشيـد. گـروهـهاى ستيزه جو و محارب و باغى بر حكومت اسلامى در كـردسـتـان، بـه دستور آمريكا،
در پى آن بودند كه اسلام را براى هـميـشـه از كـردسـتـان برانند و اين خطه از ميهن اسلامى را به پـايـگـاهـى بـراى اربابان غربى و شرقى خود بدل سازند. فرزندان اسـلام، از هر سو براى پاسدارى از عقيده، سرزمين و مرزهاى اسلام، روانـه مـرزهاى غربى شدند و با خون سرخ خود كه بر پهنه دشتها و كـوهـستانهاى غرب كشور به زمين ريختند، توطئه گروهكها را ناكام گـذاردنـد و بـه همراه پيشمرگان مسلمان كرد و دلاوران خدا جو آن ديار، پرچـم قـرآن را بـر بـلـنـدترين قله هاى اين منطقه از ميهن اسلامى برافراشتند.

در ايـن ميان قدرتهاى خارجى و گروهكهاى وابسته و آنان كه عقبه مـحـاربـان را پـاس مـى داشـته و از شكست عوامل محارب ناخوشنود بـودند،
دفاع جانانه و شورانگيز و حماسى فرزندان اسلام را و شور و نـشـور و حـمـاسه اى كه امام در بين امت غيور برانگيخته بود، خـشونت ناميدند و از گوساله هاى سامرى خود صداهايى درآوردند به قـصد فريب مردم و به خواب كردن آنان، كه شكر خدا نقش بر آب شد.

آنـان در تـبـليغات خود عليه حركت، رستاخيز، شور، نشور، غيرت، مـردانـگـى، واژه خـشـونت را به كار مى بردند، تا به پندار خام خـود، جـلـوى حـركـت قهرمانانه مردم ايران را بگيرند و آنچه را اربابان مى خواهند، انجام دهند.

در همان روز كه دولت موقت در مهر ماه 58 اعلان داشت: پنجاه و دو نـفـر از پـاسـداران مـظلومانه در سردشت به دست مهاجمان به قتل رسيـده و از سرنوشت شمارى ديگر از پاسداران خبرى در دست نيست، جبهه ملى، در نامه اى سرگشاده نوشت:

"... چه كسى مسئول خون جوانان برومند ميهن ماست كه در قسمتى از بيـابـانـهـا و كـوهستانهاى كشور به دست برادران ديگر به زمين ريـخـتـه مـى شـود، آيا عنوان شهادت و شهيد و بر پاداشتن مراسم عـظيـم "تـشييع جنازه و سوگوارى مى تواند اثرات زيان باراين برادركشى را از ميان ببرد. "48

كـدام بـرادركـشـى؟ آيـا آنان كه عليه نظام اسلامى، عليه تماميت ارضـى، بـراى خشنودى آمريكا و ديگر قدرتها، دست به اسلحه بردند و بـا تـمـام توان تلاش مى كردند، كردستان را از ايران عزيز جدا سـازنـد و آن را به پادگانى براى آمريكاييان دربياورند، به نظر اين جبهه برادر بودند؟

آيا اينان كه دست خود را به خون سربازان فداكار ارتش و نيروهاى مـومـن و بـاوفـاى ارتش، سپاه و نيروهاى مردمى كه در پادگانهاى مـرزى بـه نـگـهـبـانـى از مرزهاى ايران اسلامى، استوار ايستاده بـودنـد، آلـودنـد، بـرادرنـد؟ قاسملو كه هيچ گاه در كنار مردم ايـران نبود و از كردى تنها سبقه نژادى را داشت، از كدام پستان مـام ميـهـن شير نوشيده بود كه او را در كنار چمران و كاوه و بروجردى و كاظمى و ... برادر بخوانيم؟

ايـنـان و هـمپيالگيهاى اينان، خون ريزيها، خون آشاميها، شكنجه هـا، تـجـاوزهـا و يـغماگريهاى گروهكهاى آمريكايى تجزيه طلب را نـاديـده مـى انـگـاشـتند و حركت آنان را حرمت آزاديخواهانه مى نـاميـدنـد، ولـى دفاع مردانه جوانان شريف و مردان غيور را از سرزمين اسلامى، خشونت! زهى بى شرمى.

اما امام، بارها گروهكهاى محارب و هواداران آنان را اندرز داد، آنـان را آزاد گـذاشـت تـا خـواسـته هاى خود را در جامعه منتشر كـنـند، براى بيان اهداف خود به مناظره بنشينند، هياتهاى صلح و مذاكره و حسن نيت به كردستان فرستاد، با فرستادگان و نمايندگان احـزاب بـه گفت وگو نشست، بارها كسانى را كه ناآگاهانه آلت دست عـوامـل بيگانه شده و عليه نظام اسلامى دست به آشوب مسلحانه زده بـودنـد بخشيد و فرمانده سپاه پاسداران در آن روزهاى آتش و خون كه هر روز ملت در تشييع جنازه شهيدى شركت مى كرد، اعلام كرد:

به جز سران جنايتكار حزب دموكرات كه دستشان به خون صدها مسلمان بـى گـنـاه آلـوده اسـت ديـگـر اعـضـاى اين حزب مشمول عفو حضرت امامند.50

آيـا ايـن امـام و ايـن ياران و اين مردم خشونت طلب هستند؟ كجا چـنين رهبرى مى توان سراغ داد كه با محارب، با جنگ طلب، با خون ريـز،
با قاتل عزيزترين عزيزها، چنين صبورانه و ترازمند برخورد كند؟

در سـال 1

نظر شما
پربیننده ها