باارزش ترين سرمايه هاي زندگي ام خاطرات جبهه است

کد خبر: ۱۲۷۸۵۰
تاریخ انتشار: ۰۴ تير ۱۳۹۰ - ۰۵:۳۰ - 25June 2011

لطفاً خودتان را معرفي کنيد:
اسماعيل رضايي، 43 ساله و اصالتاً اهل استان مرکزي هستم.

چه سالي به جبهه رفتيد؟
سال 62 از طريق بسيج مالک اشتر به جبهه اعزام و مدت 18ماه و 27 روز خدمت کردم و سابقه حضور در مناطق عملياتي شلمچه، مهران، کرخه، موسيان و دهلران را دارم. در منطقه راننده لودر و مدتي را هم مسئول خمپاره دوشکا بودم.

انگيزه تان از حضور در جبهه چه بود؟
خب، زماني که دشمن قصد خاک و ناموس و عزت و آزادگي کشوري را داشته باشد وظيفه هر انسان آزاده اي است که براي دفاع از ارزشها به جبهه برود. به خصوص کشور ما که آغازين سال هاي پيروزي انقلاب ارزشمند اسلامي را طي مي کرد. دشمن قصد تلخ کردن شيريني اين آزادي نو شکفته را در کام مردم ايران داشت، اما مردم آزده و شهيد پرور ميهن عزيزمان، پير و جوان، کوچک و بزرگ به ميدان مبارزه شتافتند و اين خيال خام دشمن را به کابوس مبدل کردند. من هم از جمله جواناني بودم که سرنوشت کشورم برايم اهميت داشت، به همين دليل به جبهه رفتم و مانند ديگران سختي هاي حضور در آنجا را به جان خريدم.

چگونه شيميايي شديد؟
نخستين بار، سال 65 و در عمليات کربلاي5، در منطقه عملياتي شلمچه اين اتفاق افتاد. ما عقبه گردان بوديم صبح در سنگر با تعدادي از بچه ها صحبت مي کرديم دو نفر از آنها خيلي شوخ طبع بودند و با بذله گويي هايشان، قبل از عمليات به ديگران روحيه مي دادند. ناگهان يکي از نگهبانان آمد و خبر داد که دشمن از عامل شيميايي استفاده کرده. ما بلا فاصله از ماسک هايمان استفاده کرديم. فيلتر ماسک من خراب بود. از سنگر بيرون آمدم. گرد سبز رنگي فضا را پر کرده بود و بوي سير مشامم را آزار مي داد. وضعيت بدي بود. تعدادي از بچه ها شهيد شدند و از دهان برخي از آنها، کف و خون جاري بود. هنوز هم با يادآوري آن روز حالم دگرگون مي شود.

از اثرات شيميايي بگوييد؟
به ما دستور عقب نشيني دادند. در حال جابه جايي مجروحان بودم که حالم بد شد. احساس سرگيجه و حالت تهوع داشتم. پوست بدن و چشمانم به شدت مي سوخت، اما همچنان به مجروحان کمک مي کردم. چند لحظه بعد ديگر متوجه چيزي نشدم. وقتي چشم باز کردم خود را در بيمارستان 7 تپه شوش دانيال ديدم. پزشکان اقدامات اوليه را انجام داده بودند. هر روز دوش آب سرد مي گرفتيم و لباس هايمان را عوض مي کرديم. روي پوستم پماد مي زدند تا براي لحظه اي درد و سوزش بدنم را تسکين دهند. در چشمانم هم قطره هاي مخصوص مي ريختند.

از عوارض شيميايي باخبر بوديد؟
متاسفانه خير؛ فکر نمي کردم عوارض شيميايي تا به اين حد سخت و دردناک باشد و تا به امروز گريبانگيرم شود. نه تنها من، بلکه بسياري از جانبازان شيميايي، به دليل عدم آگاهي با اين عامل مرگبار، تا به امروز چون شمعي ذره ذره آب مي شوند.

خانواده تان چگونه از وضعيت شما باخبر شدند؟
همسنگرانم خبر مجروحيت مرا به خانواده ام اطلاع دادند. هيچ وقت روزي را که پدر و مادرم به ديدارم آمدند، از ياد نمي برم. وضعيت ظاهري من تغيير کرده بود. پوست بدنم به شدت سوخته و چشمانم سرخ و تقريباً به حالت نيمه بسته بود. همچنين دچار کاهش وزن شديدي هم شده بودم. مادرم با ديدن وضعيتم بي اختيار گريه مي کرد و پدرم با بهت و ناباوري جوان 22 ساله اش را در آن وضعيت، روي تخت بيمارستان مي ديد.

درباره مجروحيت هاي ديگرتان هم توضيح دهيد:
مجروحيت دوباره من در مهران بود. در اين منطقه هم دشمن از عامل شيميايي استفاده کرد و من باز هم شاهد پرپر شدن همرزمانم در اثر استنشاق اين عامل مرگبار بودم. در حال انتقال مجروحين، ترکش به پايم اصابت کرد و مرا راهي بيمارستان کرد و پزشکان علاوه بر مداواي شيميايي ام، پايم را هم عمل جراحي مي کردند.

بعد از بهبودي دوباره به جبهه برگشتيد؟
مدتي بعد از بيمارستان ترخيص شدم و چند ماهي در خانه تحت درمان بودم. بعد از بهبودي ديگر به جبهه برنگشتم، اما قصد ادامه اين راه مقدس را در کشور لبنان داشتم متاسفانه خانواده ام با تصميمم مخالفت کردند و اجازه ندادند به لبنان بروم.

خاطرات جبهه برايتان تداعي کننده چه چيزي است؟
عشق، ايمان، جوانمردي ،غيرت و همه صفات خوب انساني. خاطرات جبهه، باارزش ترين سرمايه هاي زندگي ام است. با ياد آن روزها درد و رنج ناشي از اين مجروحيت را تحمل مي کنم. ياد ياران سفر کرده و شور و شوق خدايي آنها براي پيروزي و شهادت را هرگز از ياد نميبرم. شب هاي عمليات مراسمي که به حنابندان معروف بود و بچه ها قبل از عمليات آن را برگزار مي کردند؛ شوخي هاي بچه ها با يکديگر، زيارت عاشورا که صبح پنج شنبه ها بعد از نماز صبح مي خوانديم؛ من با خاطرات آن روزها زندگي مي کنم.

مجروحيتتان چه مشکلاتي را براي شما به وجود آورده؟
عامل شيميايي؛ عامل مشکلات فراوان و دائمي، براي قربانيان اين سلاح است. از تمام شدن ناگهاني کپسول اکسيژن گرفته تا دغدغه هاي مالي زندگي و معيشتي، خس خس سينه، ناراحتي هاي پوستي و چشمي و همين طور مشکل اعصاب که به واسطه مصرف داروهاي شيميايي به وجود مي آيد؛ درد و رنجي است که نه تنها من، بلکه اکثر جانبازان شيميايي آن را تحمل مي کنند.

از مسئولين چه انتظاري داريد؟
انتظار رسيدگي به جزئي از اين مشکلات را دارم. جانبازان شيميايي خيلي اذيت مي شوند؛ کمي به فکر آنها باشند. آنها يادگاران روزهاي حماسه و از خودگذشتگي اند، آنها از مشکل بيکاري رنج مي برند. در کشورهاي ديگر بازماندگان نسل جنگ را تکريم مي کنند. شايسته است که مسئولين قدري به فکر عمل به گفته هايشان درباره جانبازان شيميايي باشند.
در پايان براي تمامي جانبازان شيميايي و خانواده هاي اين عزيزان که با صبر و از خودگذشتگي سختي ها و مشکلات آنها را تحمل مي کنند؛ آرزوي سلامتي مي کنم.


ليلا عبادي

 

نظر شما
پربیننده ها