فعلاً وقت استراحت و سرزدن به خانواده نيست

کد خبر: ۱۲۸۱۷۶
تاریخ انتشار: ۰۱ شهريور ۱۳۹۰ - ۱۰:۴۶ - 23August 2011

 

 فعلاً وقت استراحت و سرزدن به خانواده نيست

 
علاوه بر مربيگري، مسئول كميته تاكتيك هم بود. از آموزش ايست و بازرسي گرفته تا آموزش جنگ شهري و كوهستان را بايد درس مي داد. همه هم به صورت عملي. يك روز بهش گفتم: تو كه اين قدر زحمت مي كشي، كي وقت مي كني به خودت و خانواده ات برسي؟ گفت: حالا وقت رسيدن به خانه و خانواده نيست. مكثي كرد و ادامه داد: مگه نمي بيني دشمن تو كردستان و جاهاي ديگه داره چيكار مي كنه؟گفتم اين كه مي گي درسته، اما بالاخره خانواده هم حقي دارن. گفت: به نظر من تو اين دوره و زمونه، انسان همه هست و نيستش رو هم فداي اسلام و انقلاب بكنه، باز هم كمه. الان اگه لحظه اي غفلت كنيم، فردا مشكل بتونيم جواب بديم. نه محمد، فعلاً وقت استراحت و سرزدن به خانواده نيست. بدجور به او غبطه مي خوردم.
 
دلم مي خواد همين جوري خدمت آقا امام زمان (عج) برسم!
هنوز نفس مي كشيد. از توي آتش كه كشيدنش بيرون؛ جزغاله شده بود. صورتش را نمي توانستي بشناسي. نمي توانست حرف بزند. خس خس مي كرد. لب هايش تكان مي خورد، ولي صدايش در نمي آمد. مصطفي سرش را نزديك برد. گوشش را گذاشت روي لبش. انگار با هم درد دل مي كردند. او مي گفت، مصطفي گريه مي كرد. نفس هاي آخرش بود. با چشم هاي نيمه بازش التماس مي كرد. مي گفت من را همين جوري دفن كنيد. دلم مي خواد همين جوري خدمت آقا امام زمان(عج) برسم.
 
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار