تنها منم كه سالم مانده‏ام

کد خبر: ۱۲۹۷۴۲
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردين ۱۳۹۰ - ۰۶:۳۲ - 20April 2011
ساعت 9 صبح روز جمعه است، 9 مهر ماه 1361. و عمليات مسلم‏بن عقيل از ديروز آغاز شده است. پس از چندين ماه انتظار عمليات شروع شده و اوّلين شب خود را پشت سر نهاده است. گردان ما همراه با يكى از گردان‏هاى تيپ محمد رسول‏اللَّه در عمليات حضور دارد. ديروز به طرف محور عملياتى )پاسگاه سلمان كشته( حركت كرديم. و پس از حدود 5 كيلومتر راهپيمايى، در يكى از شيارهاى منطقه جمع شديم و پس از ادغام با )گردان سلمان(، راس ساعت 7 شب حركت نيروها آغاز گرديد. پس از 2 ساعت پياده‏روى، در محلى به نام )چمدام( توقف كرديم و پس از به جاى آوردن فريضه نماز، حركت به طرف خط مقدم شروع شد. در تاريكى شب، سكوتى غريب بر همه جا سايه گسترده بود و تنها صدايى كه سكوت را مى‏شكست. صداى پاى دلاورانى بود كه به عزم يورش بر دشمن پيش مى‏رفتند و براى رسيدن به خط دشمن و نبرد رودررو ثانيه‏ها را مى‏شمردند. به علت برخورد با ميدان مين، عمليات حدود 3 ساعت به تأخير افتاد...
از ساعت 3 صبح، عمليات آغاز شد. با آغاز عمليات )پاسگاه سان واپا( به دست نيروهاى ما به سقوط كشيده شد و پس از عبور از ميادين مين و موانع بازدارنده، بدون درگيرى به اهداف اوليه عمليات دست يافتيم. نيروهاى عراقى با اطلاع از شروع عمليات فرار را بر قرار ترجيح داده بودند. با درگيرى مختصرى پاسگاه سلمان كشته نيز آزاد شده است. با دميدن صبح و روشن شدن هوا پاتك سنگين دشمن آغاز شد كه بر اثر مقاومت و رشادت رزمندگان اسلام، نيروهاى دشمن عقب‏نشينى كردند...
اكنون ساعت 9 صبح است. جمعه 9 مهر ماه 1361. دقايقى پيش بر فراز تپه سلمان كشته رسيده‏ايم و اكنون مشغول پدافنديم. بچه‏ها مى‏جنگند. سلمان كشته و ارتفاعات ديگر براى دشمن اهميت خاصى دارد. دشمن تمام توان خود را براى عقب راندن نيروهاى ما و باز پس گيرى دوباره سلمان كشته به كار گرفته است. دشمن با خمپاره، كاتيوشا، توپخانه و تانك مواضع ما را مى‏كوبد. وجب به وجب خمپاره و توپ فرود مى‏آيد. لحظه به لحظه بر تعداد مجروحين و شهدا افزوده مى‏شود. انگار آشوب قيامت به پا شده است. شدت آتش دشمن به حدّى است كه به تصور نمى‏آيد. تپه سلمان كشته در زيرباران آتش و آهن است. ايستادن بر فراز تپه يعنى در انتظار مرگ بودن... هر لحظه شهيدى بر خاك مى‏افتد. هنوز مواضع ما تثبيت نشده است و حتى سنگر مناسبى براى جنگيدن نداريم.
دشمن با وقوف بر اين مسأله سعى دارد قبل از تثبيت مواضع، ما را عقب براند. يكريز آتش مى‏بارد و به دليل نداشتن سنگر مناسب هر لحظه رزمنده‏اى در خون غوطه‏ور مى‏شود. وضعيت غريبى است. نيروهاى گردان سلمان كم‏كم از تپه پايين مى‏آيند. فرمانده گردان ما با آقا مهدى فرمانده لشكر تماس مى‏گيرد و نيرو مى‏طلبد. نيروى كمكى مى‏آيد. اين را آقا مهدى مى‏گويد. انفجار پشت انفجار. شهيد پشت شهيد... مى‏خواهم داد بزنم. پس كجاست، اين نيروى كمكى؟ گردان دارد شهيد مى‏شود.
گردان ما همچنان بر فراز تپه است. فرمانده گردان ما، برادر سيد احمد موسوى با عزمى راسخ از مقاومت سخن مى‏گويد: يا ما هم مثل اين شهيدان كشته مى‏شويم و يا در مقابل دشمن مى‏ايستيم و تپه را حفظ مى‏كنيم. ما مى‏ايستيم و دفاع مى‏كنيم. كم‏كم پاتك دشمن شدت خود را از دست مى‏دهد و دشمن نااميد از باز پس‏گيرى سلمان كشته، دوباره نيروها را سازماندهى و تقويت مى‏كند و آخرين تير تركش خود را در كمان مى‏نهد.
ساعت 4 عصر، پاتك تازه دشمن از پشت پاسگاه سلمان كشته شروع مى‏شود. تانك و پياده نظام، تير مستقيم و تن‏هاى بى‏سر. نيروى پياده دشمن در پناه آتش تانك و توپخانه پيش مى‏آيد. اين بار تصميم دارند تا به تصور خود ضربه نهايى را وارد كنند. كم‏كم نيروهاى عراقى به داخل خاكريزى‏هاى ما در بالاى تپه نفود مى‏كنند. برخى از فرماندهان ما از قبيل برادر حبيب پاشايى، امينى و مجيد خانلو كه براى بررسى وضعيت نبرد و نيروها به تپه آمده‏اند، بچه‏ها را براى جنگيدن تشويق مى‏كنند. من هم مدام با ژ - 3 تيراندازى مى‏كنم. فرمانده گردان همه را به مقاومت فرا مى‏خواند. ناگهان گرد و غبارى از پشت سرم برمى‏خيزد. يك لحظه برمى‏گردم. صداى (اللَّه‏اكبر) برادر موسوى شنيده مى‏شود. موشك كاتيوشا درست در ميان نيروهاى ما منفجر شده است و اغلب نيروهاى باقيمانده گردان نيز بر خاك افتاده‏اند. تنها منم كه سالم مانده‏ام و فقط تركشى به سرم اصابت كرده است. با مشاهده اين صحنه به فكر آمبولانس مى‏افتم. از تپه پايين مى‏دوم تا آمبولانس بياورم. توى راه )آقا مهدى( را مى‏بينم كه به طرف بالا مى‏آيد.

برگرفته از خاطرات خانواده وهمرزمان شهید

نظر شما
پربیننده ها