به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از رجا نیوز، هفدهم اسفندماه مراسم رونمایی از رمان «همت» برگزار شد. این رمان 1200 صفحهای با محوریت زندگی شهید محمدابراهیم همت و به قلم محمد عزیزی نوشته شده است. در مراسم رونمایی از این کتاب محسن پرویز، وحید جلیلی، قاسمعلی فراست، محمدرضا زایری، علیرضا مختارپور، محمد عزیزی، گروهی از اهل قلم و برخی از دوستان و همرزمان شهید همت نیز حضور داشتند. علیرضا مختارپور به همین مناسبت یادداشتی نوشته و در اختیار رجانیوز قرار داده که در ادامه میخوانید:
دوازدهم اسفند ماه سال 1392 به مراسم رونمایی کتاب «زندان الرشید» (خاطرات علیاصغر گرجیزاده جانشین فرمانده سپاه ششم از دوران اسارت) رفتم. خوشبختانه استقبال خیلی خوبی از این برنامه شده بود طوری که برای برادر گرامی جناب محسن مؤمنی که خود رئیس حوزة هنری است و میزبان این مراسم، در ردیف اوّل جا نبود.
بنده هم به همراه ایشان در ردیف چهارم نشستیم. چند دقیقه بعد دیدم کسی که در سمت چپ آقای مؤمنی نشسته بود کتابی را امضاء کرد و به ایشان هدیه داد، کتابی قطور با تصویر شهید محمّدابراهیم همّت بر روی جلد و عطف آن.
بخاطر علاقة وافری که به کتاب دارم و از سر کنجکاوی به اهداء کنندة کتاب نگاهی کردم و با اینکه بسیار آشنا به نظرم آمد او را به جا نیاوردم. کتاب در دست آقای مؤمنی ورق میخورد. به دعوت برادر عزیز جناب آقای حمزهزاده برای صحبت کوتاهی دربارة کتاب زندان الرشید به جایگاه دعوت شدم.
یادداشت کوتاهی را که همان روز ظهر دربارة اهمیّت و ارزش انتشار خاطرات دفاع مقدّش نوشته بودم خواندم و در پایان گفتم «روزی خواهد رسید که معیار ارزش همة هنرها و هنرمندیها، توجّه و وفاداری به خاطرات دفاع مقدّس خواهد بود».
پس از پایان مراسم به دفتر کارم بازگشتم و بلافاصله به مطالعة کتاب «همّت، زندگینامة داستانی شهید محمّدابراهیم همّت» پرداختم.
سالها بود که جامعة ایمانی و ادبی برای انتشار رمانهایی دربارة موضوع دفاع مقدّس و زندگی سرداران شهید لحظهشماری میکرد و اینک کتابی بهصورت داستانی در 1147 صفحه آن هم بر اساس پانزده سال مطالعه و تحقیق در مدارک و اسناد و مصاحبههای متعدّد و طولانی با خانواده، دوستان و همرزمان شهید همّت.
انتشار این کتاب یک حادثة معمولی در تاریخ انتشار کتاب در جمهوری اسلامی ایران نیست، تجلّی همّتی خداداد در ساخت و پرداخت داستانی زندگی شهید همّت است و اجر و توفیقی است که به جناب عزیزی به جهت صبر و پایمردیاش در سالها مطالعه و تحقیق و کوشش مداوم در تألیف این اثر داشته عطا شده است.
براستی مگر غیر از عنایتی که از نورانیت شهدا که در نظر به وجهالله حاصل کردهاند و به نویسندگان و شاعران و هنرمندان متعهّد بازتاباندهاند میتوان عاملی معنوی برای به ثمر نشستن این تلاشهای صادقانه و مخلصانه سراغ گرفت.
البته هنوز مطالعة کتاب زندگینامة داستانی شهید همّت را تمام نکردهام اما تا همین مقدار که خواندهام چند ویژگی برجسته در آن به خوبی قابل تشخیص است:
1. متّکی بودن متن به مدارک، شواهد، گفتگوها، خاطرات، هرچند به درستی و به اقتضای کتب داستانی از ذکر منابع هر مطلب در پاورقی یا انتهای کتاب ـ غیر از چند مورد معدود ـ خودداری شده است.
2. نثر روان، سلیس، شیوا و با کشش لازم برای جذب مخاطب.
3. درج بسیاری از موضوعات و مسائل فکری، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی به اقتضای حوادث داستانی در لابلای متن.
4. انعکاس صحیح و تأثیرگذار احساسات و عواطف انسانی.
5. طرح مسائل مربوط به دوران ستمشاهی و مبارزات مردم علیه رژیم طاغوت و اشاره به سرگذشت محمّدابراهیم همّت در آن دوران.
6. استفادة بجا و مناسب از اشعار، سرودها، نوحهها.
برای حُسن ختام این گزارش کوتاه به قسمتی از مطالب صفحه 111 کتاب اشاره میکنم:
در دانشگاهی که محمّدابراهیم همّت در آن تحصیل میکرده روزی در کلاس بحث به صادق هدایت و اثار او میکشد. دانشجویان و استاد هریک نظراتی دربارة صادق هدایت ارائه میکنند امّا همّت چیزی نمیگوید و هنگامی که استاد از وی میخواهد تا نظرش را بگوید با رعایت انصاف در داوری میگوید چون هنوز آثار او را نخوانده ام نمیتوانم قضاوت درست و روشنی دربارة آثارش داشته باشم و پس از چند جمله عبارتی را بیان میکند که به گمان نگارندة این یادداشت همچنان میتواند سرمشق اهل فرهنگ و کتاب در تألیف و ترجمه و قابل توجّه جوانان و اهل مطالعه باشد.
محمّدابراهیم همّت میگوید:
«من فکر میکنم در شرایط امروز، جامعة ما، جوانان ما به خواندن آثاری نیاز دارند که روح آنها را مثل خوره نخورد و نتراشد، آنها را به سمت انزوا و ناامیدی نکشاند، بلکه آنها را به آینده، به ساختن فردایی بهتر امیدوار کند به آنها انرژی حرکت بدهد. مشعلی به دست آنها بدهد که در پناه آن بتوانند از تاریکی عبور کنند. آنها را به سمت نور، به سمت روشنایی، به سمت عدالت و آزادی به سمت طراوت و تازگی یعنی به سمت اسلام ناب و تغییر و تحوّل و دگرگونی بکشاند...»
ان شاءالله پس از اتمام مطالعة این کتاب این یادداشت را بهصورت کاملتر بازنویسی خواهم کرد.
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است
تن بی سر عجبی نیست رَوَد گر بر خاک
سرِ سردارِ ره عشق به پیکر عجب است