به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، شهید سید علی دوامی، روایت عجیب شهیدی است که گویا عهدی ازلی با مولایش علی، تمام زندگیش را با 21 های خوب عالم گره زده است...
آنقدر شیفته و شیدای شهادت بود که احتمال بسته شدن باب شهادت، غمگین و آشفته حالش کرده بود. از این سنگر به آن سنگر، گاهی به نماز می ایستاد، راه می رفت، رفقای شهیدش را بلند بلند صدا می کرد...
به او گفتند: سید علی جان، تو که نماز مغرب عشاء را پیش تر خوانده ای! این چه نمازی است در این بی وقت شب می خوانی! با اشک گفت: نماز شهادتم را می خوانم، می دانم که دیگر، همین روزها باب شهادت بسته می شود.
راه می رفت و اشک می ریخت و گریه می کرد، ضجه می زد و باز آرام آرام، با خودش نجوا می کرد و حرف می زد و ناگهان دوباره فریاد می کشید: وای بحالت علی! دروازه شهادت دیگر این روزها بسته می شود و تو چقدر حقیر می شوی. اگه شهید نشوی امشب.
گفتند مرد آرام باش. آخر این چه حالی است که امشب تو را غبضه کرده! تو را اسیر خودش کرده! این چند ساله جنگ، زیاد تیر و ترکش خوردی، شیمیائی شدی، تو الان اصلا یک شهیدی، ولی چون زنده ای. شهید زنده هستی...
آنقدر گفت و گفت، آنقدر خواست و خواست که مولای مهربانی ها، سید علی را در سن 21 سالگی درست روز تولدش، در 21 رمضان، به سوی خویش فرا خواند...
همه رازهای عالم عجیبند، اگر اینچنین نبودند که اسمشان راز نمی شد! چه رازی بود بین سید علی، مولا علی، وهمه 21 های خوب عالم؟