به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، سردار سرتیپ "احمدرضا رادان" جانشین فرمانده ناجا در گفتگو با تسنیم در خصوص زندگیش اظهار کرد: من متولد ۱۳۴۲ در اصفهان هستم، پدرم در کوهپایه اصفهان است، اما من در اصفهان متولد شدم و در آنجا هم زندگی کردم. مثل همه دبیرستان را شروع کردیم و دبیرستان ما در انقلاب پیشتاز بود، جزو نخستین دبیرستانها بودیم که در انقلاب علیه رژیم پهلوی راهپیمایی کردیم و شهربانی نیز با ما مقابله کرد.
وی افزود: ما نسلی هستیم که مورد عنایت قرار گرفتیم، چون معلوم نیست اگر انقلاب اسلامی شکل نمیگرفت ما در حال حاضر در چه جایگاهی بودیم. خیلی زود جنگ شروع شد و آن زمان در بسیج بودم و مثل بقیه وارد عرصه مبارزه با دشمن شدم و نخستین ماموریتهای بیرون از استان من در سیستان و بلوچستان بود.
سردار رادان تصریح کرد: در آنجا مأموریت من حدود ۱۸ ماه طول کشید و در چابهار، نیک شهر و قصر قند مأموریت داشتم که آن زمان نیک شهر یک بخش بود و موتور برق داشت و برق سراسری نداشت؛ در یک حادثهای بین چابهار و قصر قند دست و پای من در حادثهای که برای هیچ کس بازگو نمیکنم، سوخت، وقتی که برگشتم جراحت زیادی هم داشتم و درد زیادی را تحمل کردم.
وی در خصوص عضویتش در سپاه پاسداران گفت: بعد از بهبود دوباره به سیستان و بلوچستان رفتم و با شهید تمیزی که یکی از نزدیکترین دوستانم بود ملاقات داشتم، او به کردستان رفته بود و من نیز قرار یود به جنوب بروم تا در بطن جنگ در کردستان قرار بگیریم، با هم رفتیم بسیج و برگه سه ماهه در سال ۶۱ گرفتم و از سقز به سمت سنندج رفتم، من تا سال ۷۹ در کردستان بودم، عمده زمانی را که در سقز بودم، بسیجی بودم، بعد از آن پاسدار رسمی شدم، اوائل که پاسدار رسمی شدم مسئول گزینش سپاه بودم.
جانشین فرمانده ناجا ادامه داد: من هیچ زمان کارهای ستادی را دوست نداشتم و مسئولانم هم اجازه نمیدادند که در عملیات شرکت کنم، بنابراین نقشهای کشیدم برای اینکه بتوانم در عملیاتها شرکت کنم، به مسئولانم گفتم سپاه باید از بچههای عملیاتی گزینش کند و افراد عملیاتی هم در گردانها هستند، پس اجازه بدهید که در گردانها حاضر شوم و آنجا مسئولیت گزینش افراد را داشته باشم، مسئولان هم حرفم را باور کردند و اجازه دادند که وارد گردان شوم، من وارد گردان جندالله به فرماندهی شهید رحمتی شدم که از دوستان بسیار صمیمی من بود، خانوادههای ما همدیگر را با اینکه ما را ندیده بودند میشناختند.
وی اذعان کرد: بعد از مدتی مسئولانم متوجه شدند که من دیگر به گزینش بر نمیگردم، بعد از مدتی یک مسئول گزینش انتخاب کردند و من جانشین او در گردان جندالله بودم، بعد از آن در حادثهای شهید رحمتی به شهادت رسید و من باور نداشتم که یکی از ما زنده بماند، چون خاطرات بسیار زیاد و رابطه عاطفی زیادی داشتیم.
سردار رادان اضافه کرد: وقتی با شهید تمیزی به کردستان رفتیم، از همان اول معاون گردان نشدم، کمک آر. پی. جی زن گردان جندالله بودم و بعضی وقتها حرکت در سرمای زمستان ۶۱ واقعا مشکل بود، شبها که در سنگر بودیم، در سنگر یخ میزد و نمیتوانستیم در را باز کنیم، بعضی وقتها از شدت سرما پستها را نیم ساعت یکبار عوض میکردیم، دست را روی حرارت نگه میداشتیم تا اسلحه از دست جدا شود، حتی برای وضو هم وقتی آب روی دست میریختیم آب بعد از چند سانتی متر حرکت روی دستها یخ میزد.
وی افزود: یادم میآید یک روز که برای عملیات در یک روستا میرفتیم، احساس کردم نمیتوانم نفس بکشم، دست کشیدم و دیدم بینی من از شدت سرما یخ زده است.
سردار رادان با ابراز این نکته که اولین کار انتظامیاش بعد از انتخابات خرداد ۷۶ بود، گفت: دوران خوبی بود چون کردستان بودم و با شهید رحمتی عهد کردم هر کدام از ما شهید شد طرف مقابل بماند، تا زمانی بماند تا از آن شهر بیرونش کنند، مدت حضور من در کردستان ۱۹ سال بود.
وی در خصوص حضورش در کردستان اظهار کرد: بعد از سال ۷۹ به سیستان و بلوچستان رفتم و خداوند کمک کرد که آنجا هم خوب ظاهر شدم و حتی اشرار تمایل داشتند که من را به گونهای حذف کنند، من در کردستان و سیستان و بلوچستان همکاران خوبی داشتم که سبب ایجاد امنیت در آن جا شد.
سردار رادان در خصوص فعالیتش با سردار طلائی گفت: مدتی در خراسان بودم و از آنجایی که امام رضا(ع) را خیلی دوست دارم، خودم را به گونهای به اهل بیت(ع) پیوند میزدم، در عین حال جانشین سردار طلایی شدم.
وی تصریح کرد: اگر جای شخصی که موفق نبوده است قرار بگیری، شاید سختی کمتری را تحمل کنی، اما جانشین شدن سردار طلایی با آن همه موفقیتهایی که ایشان داشتند سخت بود، مردم و پرسنل تحت امرشان خیلی به او علاقهمند بودند، چندین بارهم به سردار طلایی میگفتم که بماند و دوست داشتم که سردار طلایی در ناجا بمانند و خودم هم تهران نیایم.
سردار رادان در خصوص آمدنش به تهران ابراز کرد: در ماه رمضان سردار احمدی مقدم تماس گرفتند و سئوال کردند چطور روزه میگیری که پاسخ دادم قصد ده روزه دارم که بتوانم به ماموریتها برسم، امر کردند باید بروم تهران اما روی برگشت خیلی حساب نکنم، احساس کردم که اتفاقی افتاده که من را خواستند، متوجه شدم باید برای فرماندهی تهران بروم و مقاومت من بیفایده بود.
وی ادامه داد: تا نزدیک صبح در حرم امام رضا(ع) بودم و خواستم که آنچه مصلحت دین است را برایم رقم بزند، نخستین ماموریت در تهران نماز عید فطر در سال ۸۵ بود که خیلی برایم خاطره انگیز شد، من تهران را نمیشناختم و رهبر معظم انقلاب نماز عید را میخواندند، همه مسئولان حضور داشتند، سردار طلایی در تهران شخصیتی کاملا شناخته شده بود اما من کسی را نمیشناختم و کسی هم مرا نمیشناخت و این کار را برایم سخت کرده بود.
نظر مردم تهران بر این بود که حجاب مهمترین اولویت پلیس است
سردار رادان افزود: تهران را که رصد میکردیم چهره زیبایی نداشت و هنجار شکنی زیاد بود، مردم از دیدن این صحنه رنج بسیار میبردند، آن زمان نگاه نکردم که قانون حجاب و عفاف یک قانون قابل توجه است، بلکه نگاه کردم که جوانان ما را با بیقیدی و بیحجابی از ما میگیرند، بنابراین احساس تکلیف کردم، سردار طلایی و فرماندهان قبلی هم تلاشهای زیادی داشتند و ما بررسی کردیم که ببینیم کدام راهکار از همه بهتر است، به یک عده تذکر اخلاقی میدادیم، یک عده را هم با حکم قضایی میبردیم و از خانوادهها میخواستیم لباس مناسب برای فرزندانشان بیاورند.
جانشین فرمانده ناجا گفت: با فروشگاههای پوشاک هم برخورد کردیم، فروشندگان میگفتند تقاضا زیاد است و مردم هم میگفتند که عرضه زیاد است، بنابراین تصمیم گرفتیم که با تولید کنندهها نیز برخورد کنیم و حلقهها را به وصل کردیم، من معتقدم اگر کارشکنیها انجام نمیشد، ذائقه مردم نیز به گفته مسئول صنف پوشاک عوض میشد و یک مقدار دیگر لازم بود تا این حرکت اجرا شود که نگذاشتند و باید در آخرت نیز جوابگو باشند.
وی افزود: این کار از سمت دشمن بود و هجمه فرهنگی بیصدایی بود، بنابراین برخی از مسئولان چشم و گوش خود را میبستند و بیتفاوت عمل میکردند و معتقد بودند که نباید دید و بیتفاوت بود.
سردار رادان با اشاره به آیات قرآنکریم که به اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر امر شده است، افزود: هجمههای زیادی برای زیر سئوال بردن طرح امنیت اجتماعی شد، طرح وقتی موفق است که همیشه در یک سطح باقی نماند.
سردار رادان در خصوص مبارزه با اراذل و اوباش اذعان کرد: هیچ کدام از کارهای اراذل و اوباش انسانی نبود، آنها اعمال مجرمانهای انجام میدادند و مردم را تهدید میکردند که حق شکایت کردن ندارند و حتی با آزار و اذیتها سبب میشدند که افراد از شر آنها کوچ کنند، بعد دوباره نشانی خانهشان را برای آزار پیدا میکردند.
وی تصریح کرد: زندان رفتن و مجرم بودن برای آنها افتخار بزرگی بود، مردم تهران در آن سال یک نفس کشیدند و آمار جرم پائین آمد، کاری کردیم که بفهمند در زندان نمیتوانند خوش گذارانی کنند، ۹۸ درصد آنهایی که در زمره اراذل و اوباش بودند دور اعمال مجرمانه را خط کشیدند و یک عده از آنها فرار کردند و حتی عدهای اعلامیه ترحیم خودشان را روی دیوار منزلشان چسباندند.
جانشین فرمانده ناجا گفت: با همکاری مقامات قضایی طرح مبارزه با اراذل را اجرا کردیم.
وی افزود: ۹ دی نیز ثابت کرد که جوانان همان تفکری را دارند که جوانان زمان انقلاب و دفاع مقدس داشتند، البته باید صحنه و شرایطی به وجود بیاید تا مردم بتوانند ارادت خود را به انقلاب نشان دهند.
جانشین فرمانده ناجا اظهار کرد: باید توجه داشت که دشمن به جوانان اشاره ویژه دارند و میدانند که جوانان ما همیشه آماده هستند و هجمههای مختلف را روی جوانان دارد، چون جوانان را ما به خوبی نشناختیم.
سردار رادان در خصوص سربازان لب مرز گفت: اینکه ما بگوئیم چون یک فرد سرباز است نباید لب مرز خدمت کند، غیرکارشناسی است، در هر ساختاری وظایفی است، در زمان جنگ در ارتش، سپاه و نیروهای انتظامی هم سرباز بود، بنابراین ما باید تلاش کنیم تا کادر خوبی تربیت کنیم، البته کادر و سربازهایی که در مرز خدمت میکنند، آموزش و سربازی متفاوتی دارند.
بازنشسته شوم به بسیج میروم
وی در خصوص دوران بازنشستگیاش اذعان کرد: دوست دارم وقتی بازنشسته شدم در یک پایگاه بسیج باشم و بتوانم دغدغههای پدر و مادر جوانان را درک کنم، آنها را هدایت کنم و یک لشکری از بچههای حزب اللهیها تشکیل بدهم.