در فیلم "جاب جا" اکبرعبدی نقش نگهبان ساده ای را بازی می کند که همراه با خانواده شلوغش در خانه ای محقر در جنوب شهر زندگی می کند و از زندگی خود راضی است. او کارگر زاده ای است که درزمان بچگی همراه خانواده کشاورزی می کرده و در همان زمان از ناحیه پا دچارمعلولیت شده است.
درست در نقطه مقابل اکبرعبدی مهران رجبی قرار دارد که به عنوان رزمنده درجنگ تحمیلی حضور داشته و حالا صاحب خانه ای بزرگ و اتومبیلی بسیار گرانقیمت و کار و کسب بسیار خوبی شده است. روند پیشرفت داستان و دیالوگ هایی که از زبان آدم های فیلم بیان می شود این نکته را به تماشاگر القا می کند که مهران رجبی همه این امکانات ومستغلات را به واسطه حضور درجبهه به دست آورده است.
فیلم درصدد نشان دادن این موضوع است که برخی از کسانی که در هشت سال دفاع مقدس حضور داشتند وارد کارهای اقتصادی شده اند و به واسطه ارتباطاتی که دارند از رانتهای دولتی استفاده کرده و فاسد شده اند.
تلاش کارگردان و نویسنده برای نشان دادن این موضوع بی نتیجه می ماند و اطلاعات لازم در خصوص رانت خواری مهران رجبی و همکارش به خوبی به تماشاگر منتقل نمی شود. متاسفانه مساله رانت خواری در سطح می ماند و عمیق نمی شود.
در بین افرادی که در هشت سال جنگ تحمیلی حضور داشتند شاید افراد مجرم و رانت خواری هم پیدا شود اما باید پذیرفت که در بین همین افراد هم آدم های بسیار درستکاری وجود دارد که تعداد آنها هم بسیار زیاد است.
در بخشی از فیلم "جا ب جا " به طور مختصر به آدم های درست و خدمتگزار جنگ پرداخته می شود اما این پرداخت آن قدر کوتاه است که به هیچ وجه نمی تواند اطلاعات لازم را به بیننده منقل کند و از حیثیت افراد زحمتکش و خدمتگذارجنگ دفاع کند.
آشنایی اکبرعبدی با حاج قربان واقعی و چگونگی برقراری این ارتباط در فیلم دیده نمی شود و بدتر از آن اینکه این آشنایی هیچ تغییر و تحولی را در اکبرعبدی به وجود نمی آورد.اکبر عبدی آدم ساده و بی پیراییه ای است که این سادگی و بی پیرایگی راتا انتهای فیلم حفظ می کند.
البته در جایی از فیلم گفته می شود که اکبرعبدی و مهران رجبی می خواهند با هم بانک بزنند اما آن هم به صورت گذرا به تماشاگر ارائه می شود و مشخص نمی شود که چگونگی این اتفاق چیست. با توجه به اصلاحیه های بیشماری که به فیلم خورده است – 37 مورد- نمی توان قضاوت درستی دراین مورد ارائه داد.
شوخی های فیلم بسیار سطحی و گذرا هستند و نمی توانند از عهده خنداندن تماشاگر بربیایند. حضور مهران غفوریان هم به عنوان یک بازیگر کمدی هم هیچ کمکی به فیلم نمی کند و فاقد جذابیت لازم برای خنداندن تماشاگر است.
آدم هایی که در فیلم حضور دارند اکثر تیپ و یا ما قبل تیپ هستند و به هیچ وجه به "شخصیت" تبدیل نمی شوند. موقعیت هایی که در فیلم ایجاد می شوند کاملا تکراری هستند و ما نمونه های آن را قبلا بارها و بارها در فیلم های مختلف دیده ایم و دیدن آن جذابیتی برای ما ندارد. حضور حمید لولایی در نقش رئیس کارخانه از نکات منفی فیلم است.
نویسنده فیلمنامه ایده بسیار خوبی در اختیار داشته که نتوانسته آن را به فیلمنامه ای خوب و قابل توجه تبدیل کند. البته همه تقصیرها را نمی توان بر دوش نویسنده گذاشت چرا که در سینمای ایران تهیه کننده اجازه مانور چندانی به فیلمنامه نویس نمی دهد و دوست دارد همه اجزا فیلم از زیر دست خودش بگذارد و خودش به عنوان صاحب سرمایه به طور مستقیم در همه امور فیلم دخالت کند.