به بهانه سالروز میلاد شهید حسن آبشناسان

چریکی که باید از نو شناخت - 1

در مسابقه نظامى- ورزشى، بین تکاوران کوهستان ارتش های منتخب جهان با گروهش اول شد و به خاطر نظم و پاکیزگی‌اش از طرف داور مسابقات تقدیرنامه گرفت. وقتی به چهل سالگی رسید، رفت برای دوره چتر بازی. گفتند توی این سن و سال برایت خطرناک است. توجهی نکرد. باز نفر اول دوره چتر بازی شد.
کد خبر: ۱۸۰۰۴
تاریخ انتشار: ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۰:۰۹ - 04May 2014

چریکی که باید از نو شناخت - 1

خبرگزاری دفاع مقدس، سرتیپ شهید حسن آبشناسان از شهدای شاخص ارتش است که تاکنون در باره  حماسه آفرینی های این فرمانده دلاور و پولادین مطالب زیادی به نگارش درآمده اما آن طور که باید به زوایای گوناگون  این شخصیت بزرگ پرداخته نشده است. به تعبیری، تاکنون در باره سیره و سلوک عملی این شهید والامقام کار در خور توجهی صورت نگرفته و این  وجه درخشان و برجسته  این مرد والاتبار مغفول مانده است.

به بهانه سالروز تولد این مرد آسمانی فرازهایی از سیره عملی ایشان را مرور می کنیم تا  شاید فتح بابی برای پرداختن به وجوه دیگر این شهید عزیز باشیم که در روزگاری نه چندان دور، آوازه تقوی و ایمانش در جبهه های نبرد پیچیده بود.

مرد مذهبی

ریاضی اش حرف نداشت. درسخوان بود. دیر به کنکور سراسری رسید و این شد که به جای دانشگاه، سر از دانشکده افسری درآورد. برای ورود به ارتش ضامن خواستند، دست به دامن سرهنگ زنده نام(پدرخانمش) شد که نظامی بود و البته آیت الله زاده. ضمانتش را پذیرفت؛ اما گفت: «ارتش چرا ندارد، درست! اما تو چرای خودت را داشته باش. ارتشی باش، مذهبی هم باش» به همین سادگی شد ارتشی؛ اما تا آخر عمر هیچ چیزش به نظامی ها نخورد. همیشه یک سر و گردن بالاتر بود. فرق داشت انگار.

مرد بی همتا

اولین دوره «رنجر» در ایران را طی کرد بعد هم دوره تکمیلی چتربازی را گذراند.  دو ماهی هم رفت اسکاتلند و یک آب گوشت مار توی کلاه آهنی  زد توی رگ! در اسکاتلند دوره تکاور کوهستان را با موفقیت پشت سر گذاشت. در مسابقه نظامى- ورزشى، بین تکاوران کوهستان ارتش های منتخب جهان با گروهش  اول شد و به خاطر نظم و پاکیزگیاش از طرف داور مسابقات تقدیرنامه گرفت. وقتی به چهل سالگی رسید تازه فیلش یاد هندوستان کرد و رفت برای دوره چتر بازی. گفتند توی این سن و سال برایت خطرناک است. توجهی نکرد. باز نفر اول دوره چتر بازی شد.

رزمی کار

به ورزش زیاد اهمیت می داد. خیلی از رشته های ورزشی را در حد قهرمانی یاد  گرفته بود. قهرمان والیبال بود. به ورزش های رزمی خیلی علاقه داشت. «مثل کاراته بازها می چرخید لگد می زد به هوا. شوخی همیشگی اش بود» کوهنوردی را خیلی دوست داشت. "عاشق کوه بود". بیشتر کوه های تهران را رفته بود. در ورزشهای دوومیدانی، بسکتبال، پینگ پنگ، شنا، سوارکاری و جودو مهارت بالایی داشت.  غیر از اینها کشتی هم می گرفت . در پرش از روی سرنیزه ها همتا نداشت. ورزش باستانی هم که خوراک هر روزش بود.

کتاب باز

کتابخوان حرفه ای بود. خیلی کتاب می خواند. یعقوب لیث، جنگ چالدران،  پیرمرد و دریا و ... "کتابهای مطهری و شریعتی را هم زیاد می خواند."  کتاب خواندنش هم عجیب و غریب بود. کنار اتاق یک سطل شن می گذاشت؛ همان طور که کتاب می خواند یا چیزی می نوشت با دست دیگر به شن ها ضربه می زد تا دستش قوی شود. کتاب « پیامبری که از نو باید شناخت" را خیلی دوست داشت. حین مطالعه، کنار کتاب ها حاشیه می نوشت. مدتها گوشه ای می نوشت و قرآن گوش می داد. انگاری با قرآن سر و سرّی داشت.

شیر صحرا

عاشق سینما بود. یک فیلم باز حرفه ای. فیلم های زیادی دیده بود. اسپارتاکوس، لورنس عربستان، ده فرمان ، برباد رفته ، السید و ... . از فیلم "السید" خیلی خوشش می آمد. توی دشت عباس وقتی تیر می خورد به شانه آبشناسان، یاد "السید" می افتد. به روی خودش نمی آورد مثل السید.  اورکت را می کشد روی زخمش تا مبادا مردم روستای «سیدا» بفهمند و نگران حالش باشند.  روستائی ها وقتی از ماجرا بو می برند به حسن لقب «شیر صحرا» می دهند.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار