نگاهی به کتاب «عباس دست طلا»

مدیریت جهادی در کنار عزم‌ملی رمز عبور از بحران جنگ

کتاب «عباس دست طلا» که از سوی رهبر انقلاب مدظله‌العالی مورد اشاره قرار گرفته است و در نمایشگاه کتاب نایاب شد و کارش به چاپ دوم کشیده شد، کتابی است که به موضوع حضور اصناف و اقشار گوناگون در هشت سال دفاع مقدس پرداخته است.
کد خبر: ۱۹۴۸۴
تاریخ انتشار: ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۲ - 20May 2014

مدیریت جهادی در کنار عزم‌ملی رمز عبور از بحران جنگ

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از فارس، کتاب «عباس دست طلا» که از سوی رهبر انقلاب مدظلهالعالی مورد اشاره قرار گرفته است و در نمایشگاه کتاب نایاب شد و کارش به چاپ دوم کشیده شد، کتابی است که به موضوع حضور اصناف و اقشار گوناگون در هشت سال دفاع مقدس پرداخته است.

رهبر انقلاب در تمجید از این کتاب فرمودهاند: «کتاب این آقای حاج عباس دست طلا را که مفصل و با جزئیات [گفته] خواندم. خیلی خوب بود انصافاً؛ مخصوصاً کتاب ایشان؛ هم مطلب در آن زیاد بود، هم آثار صفا و صداقت در آن کاملاً محسوس بود و انسان میدید. خداوند انشاءالله فرزند شهید ایشان را با پیغمبر محشور کند و خودشان را هم محفوظ بدارد.» (1392/11/01)
 
انتشار این سخن رهبر انقلاب در زمان برگزاری بیست و هفتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران موجب ایجاد موجی از علاقمندان به کتاب شد تا بتوانند کتاب مورد توصیه رهبر انقلاب را تهیه و مطالعه نمایند. این موج تا جایی پیش رفت که کتاب در نمایشگاه کتاب نایاب شد و از سوی مدیر انتشارات فاتحان اعلام شد که چاپ دوم کتاب با تیراژ 3000 نسخه به زودی روانه بازار میشود.
 
این کتاب که از سوی رهبر معظم انقلاب مورد توجه قرار گرفته است، به حضور نماینده اصناف و مشاغل گوناگون در جبهه پرداخته و از خودگذشتگیها و فعالیتهای ایشان را معرفی نموده است.
 
این کتاب، به خاطرات عباسعلی باقری که در تهران گاراژدار است و نحوه اعزام به جبهه و فعالیت در آنجا را روایت میکند. او با حضور در جبهه و ارائه خدمات ارزنده به انقلاب اسلامی نقش بسیار موثری ایفا میکند به اندازه ای که به سرعت آوازه وی در جبهه ها میپیچد. عباسعلی باقری، به صورت تخصصی به کار صافکاری خودروهای اسقاط شده در جبهه مشغول میشود و زمان زیادی نمیبرد که به «عباس فابریک دست طلا» مشهور میشود. او در ابتدای کتاب میگوید: «آن قدر کار زیاد بود که من هرگز وقت نداشتم به شهادت فکر کنم! از خدا خواستم همینطور با گروهم سالم میروم، سالم هم برگردم تا پس از دیدن همسر و فرزندانم، انرژی بگیرم و باز هم به جبهه بیایم و کار کنم.»
 
عباس دست طلا بعد از اولین اعزام و مشاهده شرایط و وضعیت جبهه، به این فکر میافتد که خودش نیرو به جبهه ببرد. او با وجود طعن و کنایههایی که از سوی همصنفها و همکاران میشنود، از تصمیم خود بر نگشته و نیروهای داوطلب و فنیکار اعزام به جبهه را شناسایی و نامنویسی میکند.
 
از نکات در خور توجه در این کتاب، توجه عمدی یا غیر عمدی به مسئله مطالعه و کتابخوانی است. در بخشهایی از این کتاب حاج عباسعلی به مطالعه و کتاب خواندن رزمندهها در جبهه اشاره میکند. نکتهای که رهبر انقلاب نیز اهتمام ویژهای به آن داشته و در این کتاب بروز داشته است.
 
با توجه به شرایط سخت جنگ و اوضاع اقتصادی که کشور در آن برهه با آن روبرو بوده است، در این کتاب و از زبان عباس دست طلا به خوبی این موارد مورد اشاره قرار گرفته است:
 
«عباسعلی! خوش غیرت! پس تکلیف مسلمانی چه میشود؟! بچه رزمندهها یک جیپ برایشان حکم بوئینگ را دارد. اگر همین ماکروسها و جیپهای شهباز و آهو استیشن و لندرورها از کار بیافتند، میدانی چه میشود؟ دشمن کلی شیر میشود. چیز دیگری که توی این محاصره اقتصادی برایمان نمانده است.»
 
عباس فابریک دست طلا که ابتدا از صدای یک آسمانخراش لرزه بر اندامش میافتاد و هر بار که از حادثهای جان سالم بهدر میبرد خدا را شکر گذار بود، در گذر زمان بر شجاعت و مقاومتش نیز افزوده شد تا جایی که در جزیره مجنون اگر به شهادت فکر میکند تنها نگرانیاش نیمهکاره ماندن کارها  است: «همین که اسم خط مقدم را میشنوم، خوشحال میشوم که بالاخره آمدم خط! اما ناراحت هستم. اگر ما را اسیر کنند یا شهید شویم تکلیف ماشینها چه میشود؟»
 
او بعد از اعزام نیرو به جبهه، مشغول جمعآوری کمکهای نقدی و غیر نقدی مردمی برای جبهه ها نیز میشود. عباسعلی که نیاز جبههها را از نزدیک دیده و لمس کرده سعی در جمعآوری کمکهای خیّران و مردم مینماید. «توی جبهه ابزار آلاتی که ما میخواهیم، وجود ندارد. هر چه میخواهم، باید با هزار منت بگیرم. آخرش هم یا ندارند یا میگویند صبر کن نامهاش بیاید! میخواهم با کمکهای مردمی ابزار بخرم و ببرم.»
 
عباس دست طلای جبههها، یک شهید نیز در راه انقلاب تقدیم کرده است. حسین پسر بزرگ حاج عباسعلی باقری با اصرارهای فراوان در سن پانزده سالگی به جبهه اعزام شده و در عملیات کربلای پنج در سه راهی مرگ به فیض شهادت نائل آمده است. خاطرات عباسعلی از لحظهای که خبر شهادت حسین را به او رساندهاند از نظر میگذرانیم:
 
«بریده، بریده ادامه میدهد:
 
خبر شهادت ...
 
هنوز حرفش را نزده، اشکهایم سرازیر میشود. کر و کور میشوم ...
 
شهادت پسرتان را آوردهام. الان جسدش توی پزشکی قانونی است ... فردا تشریف بیاورید برای تحویل و تشریفاتش ... به شما تبریک و تسلیت میگویم ...»
 
این کتاب با توجه به اینکه از سوی رهبر انقلاب مورد توجه واقع شده ولی اشاره به نکاتی در خور توجه است. این کتاب از نظر ویرایشی در سطح نازلی قرار دارد و همین امر از کیفیت ادبی کار کاسته است. نکته دیگری که در نگارش متون ادبی بسیار حائز اهمیت است، احاطه نویسنده به اطلاعاتی پیرامون موضوع کتاب است. این کتاب روایت خاطرات یک شخص فنیکار و تعمیرکار است و لازم بود تا نویسنده برای نگارش این خاطرات حداقل از یک مشاور فنی و یا فرد مطلع به اصطلاحات فنی کمک میگرفت.
 
اما توجه به شرایط دوران جنگ و وضعیت اقتصادی آن زمان و عزم ملی در آن دوره تاریخی برای گذر از بحران جنگ، نکاتی است که در این کتاب به خوبی تبلور یافته و میتواند توجه خواننده را به اهمیت حضور مردم در اوضاع پیچیده اقتصادی و اجتماعی جلب کند و این نکته را در سال «اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی» جلب نماید که مدیریت جهادی در کنار عزم ملی رمز موفقیت دوران دفاع مقدس بوده است.
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار