زن در ادبیّات داستانی دفاع مقدّس

کد خبر: ۱۹۵۰۹۰
تاریخ انتشار: ۲۵ تير ۱۳۹۱ - ۱۳:۳۹ - 15July 2012

 

ساجد: در ادبیّات دفاع مقدّس که شرح احوال برون ودرون انسان هایی است که برای حفظ شرف و حیثیت و فضایل انسانی درمقابل تجاوز گران به کرامت های انسانی به پا خاسته اند زن نقش برجسته ای دارد. در مقاله چهار وجه گوناگون از شخصیّت زن در ادبیّات دفاع مقدّس مطرح شده است. آنچه در ادبیّات دفاع مقدّس چهرۀ زن را از نظایر آن در ادبیّات پایداری جهان متمایز می کند پیروی او از حضرت زینب(س) در وقایع کربلاست. دراین راستا ایمان، ظلم ستیزی، ایثارگری و صبوری زن به نحو بسیار شایسته ای در ادبیّات دفاع مقدّس به نمایش گذاشته شده است. در بخش پایانی مقاله، سخن کوتاهی از آسیب شناسی ادبیّات داستانی دفاع مقدّس در پیوند با شخصیّت زن به میان آمده است که عبارت است از نگاه اسطوره ای به زن و آسیب پذیری زن در جنگ.

1- مقدّمه

قلم ها شرح رشادت و ایثارگری و ظلم ستیزی دلاورانی را که برای حفظ  کرامت های انسانی در برابر تجاوزگران و زورگویان به پا خاسته اند، برای پاسخ گویی به آیندگان که بر زمین های پر لاله می خرامند و از سرخی زمین می پرسند، به دو صورت ثبت می کنند؛ شکل اوّل همان ثبت تاریخی وقایع است که علم تاریخ آن را به عهده می­گیرد. شکل دوم ثبت هنری وقایع است که بار آن را هنرمندان اعم از شاعران ونویسندگان و نقاشان و نمایشنامه نویسان و... به دوش می کشند. بخشی را که قلم شاعران و نویسندگان بر عهده می گیرند، ادبیّات پایداری می نامند. بنابراین ادبیّات پایداری، محدوده ای از آثار منظوم و منثور را در بر می گیرد که بیانگر عاطفی و زیباشناختی مقاومت ها و ایثارگری های انسانی و قومی فرد یا گروهی است که برای دفاع از حریم مادی و معنوی خود در برابر تجاوز فرد یا گروه دیگر به پا خاسته اند.

با این که در هر دو مکتب تاریخ و هنر، موضوع واحدی، یعنی وقایع جنگ، توصیف می شود دیدگاه پیروان دو مکتب از نظر ارزشگذاری بر موضوعی که به شکل مکتوب در می آورند فرق می کند. تاریخ از دیدگاه وقایع نگاری، به جنگ می نگرد. در مکتب تاریخ نگاری، جنگ از هر نوعی که باشد تاریخ وظیفۀ خود می داند که کلیۀ اتفاقات مربوط به آن را ثبت کند. مورخین بدون آن که عواطف خود را در نگارش مسائل دخالت دهند مطابق اسناد موجود و اخباری که از افراد معتمد می شنوند ماجراها را همانگونه که رخ داده است ثبت می کنند. تنها احساسی که ممکن است به تاریخ نویس دست دهد مربوط به جنبۀ پیروزی جنگ است که تاریخ نویسان هر دو طرف جنگ، با آب و تاب تمام از آن یاد می کنند.

امّا، از آنجا که زبان شاعرانه وهنرمندانه، زبان هنری و زیباشناختی و آمیخته به عواطف است وقایعی نیز که به وسیلۀ شاعران ونویسندگان مکتوب می شود عاطفی و هنری است. برای هنرمند، تلاش و کوشش هر دو طرف جنگ ارزش یکسانی ندارد. شاعر یا نویسنده از سخن گفتن دربارۀ کسانی که برپا کنندۀ جنگ هستند نفرت دارد حتی اگر وابسته به جناحی باشند که هنرمند متعلق به آن است. تاریخ نویس به نوشتن و سخن گفتن دربارۀ تعداد کشته شدگان خودی چندان تمایلی نشان نمی دهد گر چه در راه دفاع کشته شده باشند امّا، چون نگاه شاعر و نویسنده نگاه عاطفی به جنگ است وقتی از کشته شدگان در راه آزادی و دفاع سخن می گوید و می نویسد با افتخار و سربلندی به گونه ای آن ها را به تصویر می کشد که خواننده را متحوّل می کند.

در جنگ جز کشتن و کشته شدن چیزی حاصل نمی شود امّا، برخی از   کشتن ها و کشته شدن ها نسبت به برخی دیگر برتری دارد. جنگ منفور همۀ انسانهاست امّا، کشتن و کشته شدنی که مانع از بین رفتن فضیلت های انسانی شود ارزشمند است. غالباً آنچه از دیدگاه عاطفی گوینده یا نویسنده اهمیّت دارد همین فضیلت های انسانی است که درجنگ به نمایش گذاشته می شود. در مکتب اسلام، قرآن در آیات بسیاری همانند«و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه» (بقره، 193)، ملاک و معیار جنگ را معین می کند. این ها همان معیارهایی است که دفاع مقدّس بر اساس آن شروع شد و بر اساس آن ادامه یافت و ادبیّات نشأت گرفته از آن هم تابع همین ملاک و معیارهاست. ادبیّات دفاع مقدّس نه ثبت تاریخ است و نه ثبت وقایع جنگ، بلکه شرح احوال درونی و بیرونی زنان و مردانی است که، برای حفظ شرف و حیثیّت و فضایل انسانی در مقابل تجاوزگران به کرامت های انسانی به پا خاسته اند.

مقالۀ حاضر کوششی است در بررسی و نمایاندن بازتابی که از «زن» و دلاوری و پاسداری او از کرامت های انسانی در ادبیّات داستانی دفاع مقدّس جلوه نموده است.

2- ادبیّات پایداری و زن

همزمان با دلاورانی که وجودشان همچون سد آهنینی کشور را از هجوم دشمن بیگانه حفظ کرد، شعرا و نویسندگان نیز برای ثبت آن وقایع به منظور رسالت خود قلم بر دست گرفتند و به ثبت هنری لحظه به لحظۀ حقایق تلخ وشیرین هشت سال دفاع مقدّس پرداختند و فصل تازه ای بر دفتر شعر و ادب افزودند که به جز اشعار عاشورایی که از عمق دل و جان عاشقان دلسوختۀ وقایع کربلا تراوش یافته بود در طول ادب فارسی بی نظیر بود. مهمترین دلیلی که بر بی نظیری آن می توان گفت، این است که ادبیّات دفاع مقدّس بیان هنری عشق و ایثارگری هایی که ما به چشم خود آن­ها را دیده ایم. جان دادن عاشق در راه وصال معشوق را که بارها در ادبیّات غنایی خوانده بودیم اینجا به چشم خود دیدیم و حتی جسم آغشته به خونش را بر دوش خود تا مزارش حمل کردیم.

حکایت مجنون را از زبان نظامی خوانده بودیم که پدر برای رهایی از عشق لیلی که دامنگیر فرزند شده او را رها می کرد ولی مجنون به زبان حال می گفت:

گـرچــه ز شراب عشق مـستم                           عاشق تر از این کنم که هستم

یـــارب تو مرا به روی لیلـــی                          هـر لحظـه بـده زیـــاده میــلی

از عمر من آنچه هست بر جای                          بستان و بـه عمـــر او درافـزای

(لیلی و مجنون،47)

و به قول شهید احمد رضا احدی« شنیده بودی که عشق لیلی، مجنون بیچاره را آنچنان آواره کرده بود که حتی سخترین و موحش ترین بیابان ها را هم برای یافتن لیلی زیر پا گذاشت ولی باور نمی کردی آن عشق این قدر شدت داشته باشد که مجنون بیچاره را به این جزیره بکشاند، جزیرۀ مجنون.» (جنگ خاطره،136).

شرح رشادت ها و دلاوری های پهلوانانی چون رستم و شیر زنانی چون گرد آفرید راکه با اعتقاد راسخ برای نجات آیین و کشور خود در برابر اهریمن صفتان ایستادگی می کردند. در شاهنامه از زبان فردوسی خوانده و این گفتۀ او را باور کرده بودیم که می گفت: «جهان آفرین تا جهان آفرید- سواری چو رستم نیامد پدید»، امّا، با دیدن دلاوران این زمان که به مقابله با افراسیاب جهانخوار و گرسیوز ریاکار زمانه دست از جان شسته بودند دیدیم که چه دلیرانی برتر از رستم در زمانه ای که ما به سر می بریم پدید آمده اند و در کنار هر یک از آن ها شیر زنی ایستاده است که:

 

می توان در خشکسالـی ها

گرد خرمن

خوشه چینش دیـد

 

مــــی تــوان بــا کـودکــی بـــر پــشــت

در  دروزاران وآن گرمای گرم نیمۀ مرداد

داغ و سـوزان و عرق ریـزان جبینش دیــد

مـی توان در حـملۀ غـز یا تتـار و تـرک

در ستیز دشمنـان بـر پشت زینش دیــد   (هزارۀ دوم آهوی کوهی ،73و74)

بخش قابل توجّهی ازاین ادبیّات، بیانگر ایمان، رشادت، ایثارگری و صبوری زنانی است که گام به گام با مردان در دفاع مقدّس پیش رفتند. به طور کلی همچنان که در تمام عرصه های زندگی، زن در کنار مرد و مکمل اوست درجنگ نیز نقش بسزا دارد و گاه حتی دوشادوش مردان می رزمد و به همین نسبت در ادبیّات پایداری جهان وجود او نیز بازتاب یافته است.

وابتزاروف شاعر مقاومت بلغارستان در شعری که شب قبل از اعدام برای دلداری همسرش سروده است او را ادامه دهندۀ راه خود می داند واز همسر می خواهد خانه را از تفکر او خالی نکند تا او هم در خواب به دیدارش بیاید.(ر.ک. بررسی تطبیقی موضوعات پایداری،ص19)

شاندور پتوفی شاعر مقاومت مجار شمشیرش را که از شادی و لذت جاری او در کنار همسرش خوشنود نیست مورد خطاب قرار می دهد و دربارۀ نقشی که همسرش در هنگام نیاز وطن به شاندور، ایفا می کند، می گوید:

شـــادی مـــا عظیـــم است

و لـذت مــــا بــی پـایــــان

خوشبختـــی مـــا درخشــان

امّا شمشیر من هیچ راضی نیست

ای شمشیر من!

اگــر وطنــم

بـــازوی مــرا لازم دارد

زنم با دست خود، تو را به کمرم می بندد

و بــه هنـگام وداع مــی گویــد:

بروید با هم و به هم وفادار بمانیـد  (ر.ک.بررسی تطبیقی موضوعات پایداری، ص19)

در تاریخ ادب فارسی گاه به زنانی برخورد می کنیم که در برابر ظلم شاهان زبان به اعتراض گشوده اند؛ مانند حکایت پیرزن و سنجر در مخزن الاسرار نظامی:

 

پـیرزنـی را ســتـمـی درگرفـت            دسـت زد و دامـن سنجــر گرفت

کای ملک آزرم تو کم دیده ام           وز تـو هــمـه سـاله سـتـم دیـده ام

...از ملکان قوت و یـاری رسـد            از تو به ما بین که چه خواری رسد

(مخزن الاسرار،ص91)

امّا، گروه زیادی از شاعران ونویسندگان با نگرشی منفی نسبت به زن داشته اند یا حداکثر منزلتی که برای زن قائل بوده اند او را بعنوان معشوق شعر خود برگزیده اند.

ولی با رویداد دفاع مقدّس و پدید آمدن ادبیّات خاص آن، نقش زنان با دفاع گره می خورد و زنان نقشی جز آنچه قبلاً داشتند بر عهده می گیرند، نقشی که گاه آن ها را برتر از برخی مردان نشان می دهد:

بیا ای دوست اینجا در وطن باش

شریـک رنج وشادی های من باش

زنان اینجا چو شیر شرزه کوشنـد

اگـر مردی دراینجا باش وزن باش

(هزارۀ دوم آهوی کوهی،142)

اسوۀ زن در دوران دفاع مقدّس حضرت زینب(س) است که شعله های خشمش کاخ آرزوهای ستمگران را در هم می کوبد و سخنان کوبنده اش پرده های تزویر را می درد و آن ها را روسیاه تاریخ می گرداند. صبوری حضرت زینب(س) ، شاخص ترین ویژگی زن در ادبیّات دفاع مقدّس است:

نوجوان جــان سپرد و مــــادر او            جامۀ صبر خویش چــاک نکرد

پدرش اشک غـم ز دیده نریخت            بر سر از درد و رنج خاک نکرد

همسرش چهره را به پنجه نخست            نــاشــکیـبا نشد ز دوری دوست

زآن که دانسته بودکاین همه رنج            پــــی آزادی فرشــتــۀ اوســت

(جای پا، ص111)

3- زن در ادبیّات داستانی دفاع مقدّس

در ادبیّات داستانی دفاع مقدّس«زن» دوشادوش مردان وارد صحنه می شود گاه پا به پای مردان می جنگد، گاه در پشت جبهه در فراهم کردن تدارکات جنگ تلاش می کند و به طور کلی همانند بسیاری از مردان دفاع مقدّس، سیر تکاملی از تبتل تا مقدمات فنا را طی می کند. برخی از جلوه های زن در ادبیّات داستانی دفاع مقدّس به قرار زیر است:

3-1- زنان آرمانی

درداستان هایی که جنبۀ آرمانی حوادث غلبه می کند تجربه های داستان نویس نشان دهندۀ آن چیزی نیست که رخ می دهد بلکه نشانگر آن است که بایستی چنین می شد یا حاکی از آرزوی داستان نویس برای آن جنبه های آرمانی است. امّا، درداستان های دفاع مقدّس جنبه های آرمانی به حقیقت پیوسته است.

زن در داستان های دفاع مقدّس، مجسمۀ فداکاری و ایثار است. چنان که گاه ازتمام نعمت های زندگی بایک شوهر معمولی چشم می پوشد و حتی گاه در مقابل مخالفت پدر ومادر خود ایستادگی کرده خواهان ازدواج با جانبازی است که گاه در برخی از کارهای روزمرّه نیز نیازمند کمک دیگری است، مانند: «زهرا» در داستان «پرستوها» از«فریدون خلیلی. علیرغم مخالفت مادر و دیگر اطرافیان، زهرا شیفتۀ روح بزرگ جانبازی می شود که خود را اینگونه توصیف می کند.«این چشم منه؛ کور و چندش آور. این هم صورتمه؛ زشت و زمخت. این هم دستمه که می بینی قطع شده.» و از زهرا می خواهد که زندگیش را به خاطر او تباه نکند:«نه....نه خواهر!....حرف یک عمر زندگی است. شما هنوز جوونید. هر کسی می توانه شما را خوشبخت کنه. خیلی از جوونها هستند بهتر و معتقدتر از من، خواهر. زندگیتو به خاطر من تباه نکن. من هیچ چیز ندارم که به شما بدم. من جز ناراحتی و درد هیچ چیز دیگه ای به خونه تون نمی آرم.»

امّا، زهرا که پیوند ازدواج خود و آقا مرتضی را پیوند الهی می داند مصمم وجدی است، زیرا او«آقای بهشتی» را در خواب دیده و آقا«شال سبز رنگش» راکه«هدیۀ خداست» به او داده تا به مرتضی بدهد. این «شال سبز» در پایان داستان تعبیر به نصایحی می شود که امام پس از قرائت خطبۀ عقد به آن ها توصیه می کنند:

«مبارک است. کار ایشان برای رضای خدا بود. شما جلب رضای امام زمان(عج) را کردید. شما هم امام زمان (عج) را خوشحال کردید. با هم مهربان باشید. با هم بسازید. با هم دوست باشید. خداوند فرزندان خوبی به شما عنایت کند.»    (داستان معاصر، ص76).

در داستان «راز دو آینه» معصومه سال ها در جستجوی همسر مفقودش در «بیمارستانهای اهواز، اندیمشک، سوسنگرد و هر شهر نزدیک به جبهه، حتی بیمارستانهای غرب را تخت به تخت» جستجو می کند. به آسایشگاه جانبازان می رود، نام اسرا را در هلال احمر مرور می کند. ولی هیچ جا نشانی از او به دست نمی آورد. با وجود زخم زبان ها و شماتت ها، دست از تلاش بر نمی دارد تا اینکه پس از سه سال، زمان بازگشت آزادگان، به امید آن که از اسرای بی نام و نشان هم در بین آزادگان شاید کسانی باشند چندین بار به فرودگاه می رود. سرانجام یک شب همسرش را در حالی که نه زبانی برای گفتن و نه دستی برای اشاره کردن دارد، در جمع آزادگان می بیند. ذوق زده او را به گوشه ای از سالن فرودگاه برده به او می گوید:«من خدا نکند که نگران باشم از دست و بی زبانی تو. تو حتماً در مقابل دشمن حرفی گفته ای که ترکش کینۀ دشمن دهانت را برده است.تو حتماً به قیمت دست هایت کاری کرده ای که دشمن آن ها را از تو ستانده است. امّا، تو در ازای این چیزهای رفتنی برای من ایمان ماندنی ات را آورده ای برای من افتخار آورده ای پس جای شرم نیست، جای افتخار است هم برای تو در مقابل من و هم برای من در مقابل دیگران.» (سانتاماریا، ص265).

درضمن تعرف کردن ها متوجّه می شود شوهرش شنوایی خود را هم از دست داده است:

«ببینم نکند تو حرف های مرا نمی شنوی... ببین، مرا نگاه کن با اشاره که می فهمی ببین.. چرا بغض کردی؟ ... من که دست و زبان نداشتنت به چشمم نیامد ناشنوائیت غمگینم می کند؟ تو همین چشم و دل که داری برای محبت دیدن و مهر ورزیدن برای من کافیست... پس گریه نکن. بیا بیا اشکهایت را پاک کنم نگذار این دو آینۀ من تار شوند.» (سانتاماریا،ص269).

زنان آرمانی دفاع مقدّس همه جا یار و یاور شوهرانشان هستد، حتی آن گاه که شوهر فکر کند سرباز زن است یا معلولیت او برای زن تحمل ناپذیر است آنچنان با ایمان، محبت خود را نسبت به او ابراز می کنند که شوهر از اندیشۀ خود پشیمان می شود. در رمان گلاب خانم، فرخنده همسر اصغر، وقتی حدس می زند که نابینایی، شوهر را اندکی نگران کرده، چنین می گوید:

«یه روز قرآن را آورد، گفت: این چیه؟ رویش دست کشیدم و گفتم: معلوم است قرآن. نمی دونستم برای چی می خواند. به گریه گفت: اصغر خیال می کنیم نابیناییت دلمو زده؟ گفتم: نزده؟ گفت: به این قرآن بعد از نابیناییت برام عزیزتر شدی. گفتم: نگاه مردمو چه می کنی؟ گفت: می خرم. گفتم : به قیمت چی؟ گفت : به قیمت نگاه خدا.»(گلاب خانم،ص247).

3-2- زنان رزم آرا

دراین بخش، سخن اززنان دلاوری است که همپای برادران خود تفنگ به دست گرفتند و با دشمن روبرو شدند. در داستان«نخل های بی سر» خواهر ناصر از اوّلین زنان رزمنده است که در روزهای اوّلیه که هیچ سلاحی در اختیار جوانان خرمشهری نیست در خرمشهر می ماند و در مسجد با دوستانش، کوکتل می سازد تا شاید برادرانش با آن ها بتوانند یکی دو تفنگ از سربازان عراقی غنیمت بگیرند و با آن ها بجنگند.(ر.ک.نخل های بی سر،ص42)

در داستان«مرا به نام تو می خوانند» شخصیّت اصلی داستان شیر زنی است که ظاهراً همسرش در وقایع سال 42 شهید شده و اکنون، بیست سال پس از آن واقعه، یگانه فرزندش شهید می شود. زن به خون فرزند سوگند می خورد که راه او را ادامه دهد. روز سوم شهادت فرزند است. زن- به شیوۀ تک گویی- در ضمن سخن گفتن با فرزند لباس رزم او را بر تن می کند:

«همۀ لرزش دلم از آن بود که نیایی و همۀ بی تابی ام از آن که مبادا گلم که غنچه رفته است گشاده بر گردد، پرپرشده، جامه دریده وخون به چهره دویده. آن همه دلهره از آمدن چنین روزی بود. امّا، دلهره رفت وقتی که روزی اینچنین آمد و در جایش صبوری نشست و در کنارش استواری.» (سانتاماریا،ص319)

تمام حرکاتی را که فرزند هنگام خداحافظی انجام می داد مو به مو تقلید کرده، راهی مسجد می شود. راه مسجد گل آلود است و گل هایی که به ته کفش می چسبد پوتین های فرزند را به پای مادر سنگین و راه رفتن را دشوارتر می کند امّا، عکس شهدا بر در و دیوار شوق او را افزون و راهش را هموار می کند. وقتی به مسجد می رسد در مسجد بسته است. از لوله های تفنگ که از سوراخ سنگر سر بیرون کرده اند می فهمد که بچّه ها در سنگرند. بچّه ها نیز با دیدن زن از سنگر بیرون می آیند. زن می گوید:

«سلام علی های من! خسته نباشید! همین سه نفرید یا کسی هنوز در سنگر هست؟ رضا را هم بگویید بیاید. یادتان هست می گفتید: وقتی علی آمد ما همه با خیال راحت به خانه می رفتیم، علی یک تنه کار ده نفر را می کرد. خوب، علی آمده است، حالا بروید یک تفنگ به من بدهید و بروید امشب نوبت پاسداری علی است.»(سانتاماریا، ص324)

3-3- سیرتکاملی زنان

ادبیّات دفاع مقدّس حکایت سیر تکاملی انسان است. در کنار مردان دفاع مقدّس که خود نماد انسان های وارسته و به خدا پیوسته اند، زنانی هستند که با هر قدمی که مردان در نزدیک شدن به خدا بر می دارند آن ها نیز پیش می روند. حکایت مادر ناصر در رمان «نخل های بی سر» از این گونه است.

در داستان «نخل های بی سر» که بیانگر وقایعی از جنگ و آزاد سازی خرمشهر است مادر ناصر پیوسته نگران فرزندش ناصر است که در صحنه های نبرد با دشمن برای آزاد کردن خرمشهر تلاش می کند.

مادر حتی در ابتدا از رفتن ناصر به جبهه چندان خرسند نیست. او در روزهای آغاز جنگ وقتی که دو فرزندش ناصر و حسین می خواهند برای مقابله با عراقی ها به دوستان همرزمشان بپیوندند می گوید:

«آخه پس این همه سرباز و آژانو می خوان چه کار؟ خب اوانا میرن دیگه!»

مادر ناصر در شهادت اوّلین فرزندش که دختر خانواده است چنان بیتابی می کند که، همه را به گریه وا می دارد. امّا، پس از چندی در آن هنگام که فرزند دومش حسین شهید می شود در پاسخ ناصر که از مادر می خواهد بیقراری نکند می گوید:«دیشب که گفتم: ننه فدای یه لحظه عمر امام . حسینمو در راه امام حسین(ع) دادم. دیگه هیچ نگران من نباش.»(نخلهای بی سر، ص151)

اوج این سیر تکاملی در آنجا آشکار می شود که فرزند سوم یعنی ناصر که این همه مادر نگران او بود، شهید می شود. مادر منتظر تلفن ناصر است. دو سه روز از قراری که ناصر برای تلفن کردن گذاشته، گذشته است. ناگهان تلفن زنگ می زند و مادر گوشی را بر می دارد. صالح موسوی دوست و همرزم ناصر، برای زمینه چینی و آماده کردن ناصر ابتدا خبر آزادی خرمشهر را به مادر ناصر می دهد تا زمینه فراهم شود برای خبری که فکر می کند برای مادر ناصر تحمل ناپذیر است.

امّا، مادر ناصر با شنیدن خبر آزادی خرمشهر پاسخ می دهد:

«دیگه حالا... اگه ناصر هم... شهید بشه.... غمی ندارم.»

جوابی که صالح در برابر آن، غافلگیر می شود و با شگفتی سؤال می کند: «چی؟»

مادر اینبار استوار و با صلابت می گوید:

می گم حالا دیگه اگر ناصر هم شهید بشه، غمی ندارم.»

صالح با شنیدن این سخن، نمی داند چه بگوید. تنها حرفی که در پاسخ مادر ناصر بر زبان صالح جاری می شود این است که:

«پس... پس ناصر هم شهید شد.» (نخلهای بی سر، ص215).

و این نیست مگر، سیر وسلوک عارفانه ای که زنان در طول دفاع مقدّس در کنار همسران و فرزندانشان برای رسیدن به حق می پیمودند و پس از شهادت فرزند یا همسر، آن ها نیز وظیفۀ زینب گونۀ خود را ادا می کردند.

نمونۀ دیگر این سیر تکاملی را در «کوکب خانم» مادر سه شهید در داستان«هفده به علاوۀ سه» می بینیم: در داستان«هفده به علاوۀ سه» کشمکش درونی پیرزنی که سه فرزندش در انقلاب شهید شده اند بسیار زیبا شکل گرفته و موجب شده شخصیّتی واقعی جلوه کند. از یک سو پی به مقام والای شهادت برده از سوی دیگر خارخار این اندیشه زبان او را به فریاد وا می دارد که«آخه ای خدا چرا سهم من این قدر زیاد بود؟ مگه تو ندیدی من اونارو چه طوری بزرگ کردم مگه ندیدی خدا؟ من این بچّه ها رو با نون و چایی بزرگ کردم...» (داستان معاصر،ص208) تا این که سرانجام کفۀ شهادت برتری خود را می نماید و وسوسه های نفس را سرکوب می کند. کوکب خانم بر سر مزار سه فرزند شهیدش، ناگهان خود را در میان جوانانی می بیند که شعار می دهند:«درود بر تو مادر مجاهد!» و با دیدن نام «رضا» که بر روی سنگ قبر حک شده، فریاد بر می آورند:«رضا، رضا راهت ادامه دارد.» در این حالت، خود اوّلین فردی می شود که برای ادامه دادن راه فرزند دست هایش را به طرف آسمان مشت می کند و فریاد می زند:«خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم.»(داستان معاصر، ص211).

3-4- مظلومیت زنان

اگر «جنگ» را یکی از عوامل پدید آورندۀ ادبیّات پایداری بدانیم با توجّه به سه مقطع زمانی جنگ، یعنی زمان جنگ و دوران قبل وبعد از آن، ادبیّات پایداری نیز وابسته به یکی از این سه زمان پدید می آید.

ادبیّات قبل از جنگ بیشتر حالت برانگیزندگی و آماده کردن مردم را دارد. ادبیّات مربوط به ایام جنگ بیان تشجیع و دلاوری هاست. کاملترین بخش ادبیّات دفاع مقدّس که هم از نظر کیفیت ساخت و هم از لحاظ موضوع و محتوا غنی تر است، بخشی است که پس از جنگ شکل می گیرد زیرا تمام آنچه که از روز اوّل تا آخرین روز جنگ رخ داده و نیز پیامدهای جنگ، همه برای نویسنده و شاعر آشکار است از سوی دیگر با توجّه به تداوم پدید آمدن آثار از زمان قبل از جنگ تا دوران پس از آن به نوعی پختگی و تکامل رسیده است.

در ادبیّات مربوط به بخش سوم دفاع مقدّس، زن غالباً موجودی است که بار مظلومیت بر دوش او سنگینی می کند. داستان هایی که در این ایام شکل گرفته حکایت از این مظلومیت می کند. در باغ بلور از مخملباف، لاله زنی است که شوهرش شهید شده است. او با مردی زشترو ازدواج میکند که ظاهراً می خواهد از این ازدواج بهره ای مادی نصیبش شود. به همین منظور مرد برای رسیدن به خواستۀ خود به بنیاد شهید روی می آورد و پس از گرفتن وانت باری از بنیاد شهید، لاله را رها می کند.

در همین رمان، شخصیّت دیگری به نام سوری وجود دارد که دارای دو فرزند به نام سمیره و میثم است او همسر یک مفقود الاثر است. سوری پس از قطع امید از همسر مفقود الاثر با برادر شوهرش ازدواج می کند. همسر جدید هم شهید می شود. دوباره مشکلات زندگی گریبانگیر او می شود که یکی از آن ها آواره شدن و بی خانمانی است.(ر.ک.ادبیّات معاصر ایران، ص310).

 

4- آسیب شناسی ادبیّات دفاع مقدّس با توجّه به شخصیّت زن

دیدگاه عاطفی به امور زندگی و محیط پیرامون، این خطر را نیز داردکه عواطف گاه چنان شدید می شوند که مطالب حقیقی را با اغراق می آمیزد و از درجۀ باورمندی و تأثیر آن ها می کاهد. گاه نیز ممکن است امور جزئی یا حاشیه ای چنان توجّه هنرمند را به خود جلب کند که از باز گفتن مسائل حقیقی دور افتد.

نویسندگانی که با شروع جنگ، مضامین مربوط به دفاع مقدّس را وجهۀ همِّت خود قرار داند به دو گروه کلی تقسیم می شدند. گروهی از آن ها کسانی بودند که خود در جبهه ها حضور داشتند و تجربیات واقعی آن ها بن مایه های داستانشان را تشکیل می داد. این گروه غالباً کسانی بودند که سن و سال آن ها به گونه ای نبود که از تجربه های داستان نویسی به طور کافی برخوردار باشد، بنابراین این داستان هایشان از فنون داستان نویسی کمتر بهره مند است. در کنار این گروه، گروه دیگری بودند که در داستان نویسی مهارت هایی کسب کرده بودند امّا، مانند گروه اوّل تجربۀ حضور در میدان جنگ را نداشتند. از این رو داستان های دوران دفاع مقدّس در سیر پیشرفت خود مانند نوجوانی است که روز به روز پخته تر می شود به گونه ای که با پشت سر نهادن هشت سال دفاع مقدّس و سال های پس از آن گویی به دوران بلوغ خود می رسد ولی تا رسیدن به مرحلۀ کمال هنوز فاصلۀ زیادی است. در بخش پایانی مقاله به دو نکته اشاره می شود که بیانگر افراط وتفریط داستان پردازان نسبت به شخصیّت زن است. اوّل نگاه اسطوره ای به زن، دوم آسیب پذیری زن در جنگ.

4-1- نگاه اسطوره ای به زن

در داستان و رمان معاصر، شخصیّت بر اساس جنبه های روان شناختی و بیان افعال و حرکات حقیقت نمای انسان ها و توجّه به ویژگی روحی آن ها شکل می گیرد. نویسندگانی نیز هستند که جذابیت و گیرایی داستان را در خلق شخصیّت هایی می بینند که در زندگی روزمره نمی توان مشابهی برای آن ها پیدا کرد. چنین شخصیّت هایی بنابر اهداف آرمانی نویسنده خلق می شوند نه از نمونۀ شخصیّتی که خواننده وجود او را در جامعه در کنار خود حس کند. در       داستان هایی که نویسنده قصد ابلاغ پیام های انسانی را دارد و به قصد معرفی الگوهای موجود، به آفرینش داستان می پردازد شخصیّت های آرمانی و سراسر مهذّب کارساز نیست حتی ممکن است سبب شود خواننده به جنبه هایی از حقیقت هم که در شخصیّت نهفته است با دیدۀ  انکار  بنگرد.

از آنجا که موضوع پایداری انسان ومسائل مربوط به اوست و انسان نیز در زندگی اجتماعی خود مرتکب خطا و صواب هر دو می شود در ادبیّات پایداری نیز باید به هر دو جنبۀ خطا وصواب انسان ها پرداخته شود تا خواننده خود پیام های اصلی نویسنده را دریافت کند. امّا، تقریباً در کلیۀ داستان هایی که در این دوره نوشته شده و زن شخصیّت اصلی داستان را تشکیل می دهد معمولاً زن حالتی اسطوره ای به خود گرفته است. در این داستان ها، همه زنانی هستند که ایمان همسر،آن ها را برای زندگی با او به شوق می آورد . بدان حد که در بعضی از موارد به لحاظ آن که همسری را بر می گزینند که به دلیل معلولیت زیاد از انجام کارهای روزمره خود ناتوان است، گویی نقش پرستار را برای همسر دارند.

یقیناً اکثر قریب به اتفاق همسران محترم جانبازان دارای چنین ویژگیهایی هستند امّا، به ندرت زنانی هم وجود دارند که به لحاظ برخورداری از سلامت و زیبایی ظاهری شخصی با او ازدواج کرده اند ولی پس از این که آن فرد دچار معلولیت شده از ادامۀ زندگی با او سر باز زده اند.

ادبیّات دفاع مقدّس از این بخش از وظیفۀ اصلی خود که بیانگر جنبۀ دیگر شخصیّت ایثارگران دفاع مقدّس در زمان پس از جنگ است وضرورت دارد بدان نیز بپردازد باز مانده است. در حالی که درهمین بخش از ادبیّات دفاع مقدّس است که گوشۀ دیگری از مظلومیت عزیزان جانباز آشکار می شود.

در کنار زنانی که ایثار گرانه با تمام وجود در خدمت جانباز عزیزی بوده اند که در اثر حملات شیمیایی تعادل روحی خود را از دست داده، به ندرت افرادی نیز بوده اند که وقتی همسرشان دچار معلولیت شده، با او ناسازگاری در پیش گرفته و در نهایت پس از متارکه، زندگی دیگری آغاز کرده اند. در حالی که آن جانباز عزیز در مقابل آن همسر هیچ خم به ابرو نیاورده و حتی به آن همسر بی وفا حق داده که از او جدا شود و مهریه اش را هم کامل به او پرداخت کرده است. بنابراین شایسته است زندگی  این گروه از جانبازان دفاع مقدّس نیز در داستان و ادبیّات ما راه پیدا کند تاایثار و فداکاری مضاعف این عزیزان که بیش از آن چیزی است که ما فکر می کنیم آشکار شود.

2- آسیب پذیری زن در جنگ

بخش بسیار مهم دیگری که جای آن در ادبیّات داستانی دفاع مقدّس تا حدودی خالی است نپرداختن به آسیب پذیری زنان در جنگ است.

شاید هیچ کدام از آسیب های جنگ به اندازۀ آسیبی که دامنگیر زنان می شود و از آن به دیگر گروه ها و شاخه های جامعه سرایت می کند نباشد. «زنان بعنوان گروهی که حافظ میراث فرهنگی و ناقل هنجارها و ارزش های انسانی به شمار می آیند و تعادل و ثبات جامعه و نظام فرهنگ پذیری و آموزشی آن، با نام آنان رقم می خورد، بیشترین آسیب را از وقوع بحران های اجتماعی چون جنگ پذیرا می شوند.» (زن، جنگ و بحران، ص8).

الحمدالله رشادت های دلاوران دفاع مقدّس اجازه نداد فجایعی که در اثر جنگ در افغانستان و بوسني و ویتنام بر سر زن آمد، درحملۀ جنگ افروزان صدامی به ایران رخ دهد. ولی متأسفانه در روزهای آغاز جنگ در روستاها و شهرهای مرزی که هیچ آمادگی نداشتند حملۀ ناجوانمردانۀ سربازان عراقی   آسیب هایی بر زنان بی دفاع آن سامان از قبیل کشتار دسته جمعی دختران و زنان و یا زنده به گور کردن جمعی آنان، وارد کرد.

بنابراین بر عهدۀ هنرمندان است که، درکنار محققین مردم شناسی به این موضوع بپردازند و با نوشته های خود آنچنان بر سر جنگ افروزان بکوبند تا شاید با دیدن و خواندن مصائبی که بر اثر جنگ افروزی و آدم کشی آن ها بر سر زنان می آید، مستی ناشی از تجاوز و آدم کشی از سرشان بپرد و نیز کسانی را که پیوسته دم از حقوق بشر می زنند امّا، هنگام رخداد جنایت های جنگ افروزان درخواب جهل و غفلت به سر می برند متنبّه سازد.

 

دکتر محمّدرضا عمرانپور، استادیار دانشگاه اراک

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار