جنگ آلواتان در طوفان وحشت

کد خبر: ۱۹۵۹۵۸
تاریخ انتشار: ۱۰ ارديبهشت ۱۳۸۷ - ۲۲:۵۷ - 29April 2008
كاش همه رزمندگان خاطرات خود را قلمي مي كردند تا جوانان اين نسل كه براستي تشنه شنيدن آن هستند از اين خاطرات درس ها مي گرفتند.
يادمان باشد كه اگر اين خاطرات از سينه اين عزيزان استخراج شود شايد اين گنج از دستمان برود.
ما ضمن تقدير و تشكر از برادر رزمنده جناب سرهنگ ستاد محمد آقاجاني براي ايشان آرزوي سلامتي داشته و در انتظار ديگر مطالب و خاطرات زيبا و خواندني ايشان هستيم .
اين خاطره را تقديم مي كنم به روح شهيد زنده ياد يدالله پيراني افسري كه پيكر مطهرش با دو نيمه شدن معبر آهنين و آتشين دشمن را در يال ارتفاعات سنگ معدن پنجوين گشود تا ايمان شهامت و پايمردي را به نامردان وطن فروش و بي غيرتان بي همت بياموزد. جسدش روي يال مرزي مريوان نشانگاه مردان گمنام و بي نشان شد.
اين سرزمين مرهون فداكاري و عشقبازي شهدايي است كه حاضر نشدند اجساد مطهرشان وجبي از خاك ايران را بنامشان ثبت نمايد. و دو راز چشم همگان در آغوش خط مرزي مي آسايند.
همرزمانش در بيست يكم فروردين 67 پس از عبور از ميدان مين و باز كردن معبر توسط اجساد مطهرشان در قله سرد و پربرف كله قندي بهم پيوستند تا سرود آزادي و سرافرازي ملتي را پس از جنگهاي ذلت بار پادشاهان گذشته با فرماندهي روح خدا آرش وار در كوهستان طنين افكندند.
گردان 798 لشگر 23 نوهد به گردان شهادت مشهور بود اين نام با مسما را به دليل حماسه و ايثار و پيش تازي در عملياتها و پاكسازي شهيد صياد شيرازي به گردان داده بود يكي از گروهان ها ماموريت داشت با تك برنامه ريزي هماهنگ و حساب شده پايگاه هاي ضد انقلاب و هواداران آنها را در قلب جنگهاي آلواتان پيرانشهر متلاشي كند و منطقه جنگي را از لوث وجود اشرار پاكسازي نمايد. من فرمانده گروهان سوم اين گردان بودم چند روزي بود شناسايي اطلاعاتي را عليه دشمن آغاز كرده بودم . به دليل وضعيت حساس و استثنايي منطقه ما ناچار بوديم در هر مرحله شناسايي اطلاعات كامل از محل مورد نظر بدست آوريم . پادگاني كه ما در آن مستقر بوديم كيلومترها با جنگل آلواتان فاصله داشت و نرسيده به شهر پيرانشهر بود و تعدادي از ساختمانهاي آن توسط جنگنده هاي عراقي بمباران و بصورت نيمه مخروبه در آمده بود. اين ساختمانها محل استقرار و استراحت ما بود.
در يك روز بهاري براي جمع آوري اطلاعات دسته شناسايي را به مقصد جاده پر پيچ و خم و پر رمز و راز پيرانشهر مير آباد كه از درختان و درختچه هاي انبوه بلوط پوشيده است رساندم در حاليكه باران تند و سيل آساي بهاري شروع شد زير تنه درختان پر برگ بلوط براي دقايقي استراحت و در امان ماندن از قطره هاي درشت باران پناه گرفتيم . سربازان در دو خودرو تويوتا كه روي آنها تيربار دوشكا نصب شده بود استقرار يافتند. پشت مسلسل آن يك نفر سرباز آماده شليك و باقي سربازان سوار تويوتا بودند. در حال صحبت كردن و پناه گرفتن از باران بوديم كه ناگهان زوزه چند گلوله صحبتهاي شيرين ما را در هم آميخت و لحظه اي بعد از نقطه نامعلومي گلوله باران شديد شروع شد و دو تا از سربازان ما از روي خود رو نقش بر زمين شدند. چاره اي نبود جز اينكه سريعا خودرو را ترك كنيم . آتش نفرات دشمن به ما مجال كوچكترين حركتي را نمي داد بايد منتظر موقعيت مناسب تري مي شديم . در همين لحظه يكي از درجه داران بنام گروهبان كنعاني به حالت سينه خيز عازم نقطه اي شد كه از آنجا تيراندازي مي شد ظاهر امر نشان مي داد كه آنها از قبل تدارك درگيري گسترده تري را ديده اند نفرات را بلافاصله به سه گروه تقسيم كرديم من به اتفاق يك گروه از پشت درختان در داخل شيار به سمت نقطه استقرار دشمن حركت كرديم در چنين موقع بحراني اگر بتوان به موقع و سريع تصميم بگيري در واقع بحران را مديريت كرده اي در غير اين صورت اختيار عمل خارج از اراده توست . ما به موقعيتي رسيديم كه تقريبا پشت چند سنگر ضد انقلاب قرار داشت .


بلافاصله در پشت تخته سنگي تيربار همراه يكي از سربازان را مستقر كرديم بطوريكه به مواضع ضد انقلاب تير تراش داشته باشد يكي از نيروهاي دشمن با شدت تمام روي محل ما آتش مي ريخت با صداي بلند وضعيت هوشياري و آمادگي را به دسته رزمي گوش زد كرديم تير بارچي دشمن ديوانه وار منطقه را گلوله باران مي كرد دو گروه ديگر نيز در مواضع بغل ما در حال جابجايي و سنگرگيري بودند.
يكي از سربازان كه دل و جرات زيادي داشت با يك چرخش سريع نارنجكي را به سمت موضع تيربار ضد انقلاب پرتاب كرد. نارنجك پرتاب شده درست به موضع تيربارچي اصابت كرد بلافاصله تيربارچي وكمك او مجروح شدند بعد از اين حركت تمام ارتفاع و لابه لاي بوته و درختان يكپارچه فريادالله اكبر شد.نيروهاي ضدانقلاب از حمله ناگهاني رزمندگان اسلام همراه فرياد كوبنده الله اكبر غافلگير شدند. طولي نكشيد كه شمار كثيري از نيروهاي دشمن سراسميه فرار را بر قرار ترجيح دادند و اين در حالي بود كه ما صف دشمن را شكافته و سازماندهي آنها را كاملا در هم ريخته بوديم آنان با عجله در حال عقب نشيني بودند. تعدادي نيز نااميدانه تلاش مي كردند تا مانع پيش روي سريع ما شوند. شرايط كاملا به نفع رزمندگان اسلام بود دشمن در شرايطي قرار گرفت كه در آن لحظات محاصره و ياس آور به هيچ وجه انتظارش را نداشت ورق برگشت و ما به تعقيب دشمن زبون پرداختيم . دشمن اينك در تير رس كامل ما قرار گرفت و به راحتي هدف گيري شد. در حقيقت گروه ما بر منطقه اشراف همه جانبه پيدا كرد.
تيرباري كه لحظاتي قبل بر سر نيروهاي ما آتش مي ريخت حالا مواضع دشمن را نشانه مي رفت در همين حين تيراندازي گاه و بي گاه از آن سوي ارتفاع به طرف ما ادامه داشت . در همين زمان يك دسته رزمي به فرماندهي شهيد يدالله پيراني كه از افسران شجاع مومن و جسور گردان بود (وي يك سال بعد در عمليات بيت المقدس 5 شهيد شد) به ما ملحق شدند و روحيه بچه ها دو چندان شد.
شهيد پيراني در حالي كه دشمن در حال فرار را در بالاي ارتفاع نشانه مي رفت به افرادش فرياد زد بدون معطلي به او بپيوندند آنان از سمت راست بااستفاده از پناه گرفتن در لابه لاي درختان انبوه دشمن را تعقيب مي كردند در همين حين ناباورانه با صحنه اي شگفت انگيز مواجه شديم درجه دار كنعاني به همراه دو نفر از سربازان كه يك نفر از آنها لباس محلي به تن داشت و در حاليكه دستانش را از پشت بسته بودند در فاصله نزديك به سمت ما مي آمدند.
آري ! درست ديده بودم او يك نفر را اسير كرده بود و اسير كردن چريك در آن زمان براي واحد رزمي ضد چريك مثل يگان ما يك امتياز بسيار بزرگ بود.
مسافتي را كه سرازيري به طرف دره بود به تعقيب دشمن پرداختيم كه متوجه شديم يكي از نيروهاي دشمن نفس هاي آخر را مي كشد خيلي تلاش كرديم كه وي را نجات دهيم و اطلاعاتي از وي بگيريم ليكن از شدت جراحات وارده درگذشت .
پس از آن دسته ستوان پيراني در يكي از كمركشهاي جنگل كه در آن مستقر بوديم به ما پيوست . حالا ديگر پس از دو ساعت درگيري صداي تير اندازي مكرر جاي خود را به سكوت داده بود تنها هر از چند گاه صداي خفيف گلوله اي خبر از حضور دشمن در فاصله دور مي داد. پس از مدتي از لابه لاي درختان بلوط به جاده اصلي پيرانشهر و مير آباد رسيديم كه آنجا راهگشاي عمليات ما بود . همراه خود دو قبضه خمپاره انداز 60 ميلي متري 3 قبضه كلاش و يك دستگاه تيربار آورديم يك نفر اسير ميانسال و يك جنازه ضد انقلاب در كنار دو تن از شهداي سرباز ما شهيد عباس وند و شهيد قادري كه در همان اوايل درگيري غافلگيرانه شهيد شدند كه يادشان گرامي باد.
بچه ها يكديگر را در آغوش كشيدند. سپس نتيجه را به فرمانده گردان مخابره كرديم و توانستيم از آن اسير اطلاعات گرانبهايي بگيريم كه پس از بررسي مشخص شد كه آنها تصميم داشتند پايگاهي در بالاي ارتفاع ايجاد كنند. در واقع شناسايي ما همزمان با نقل و انتقال و تداركات دشمن در منطقه صورت گرفت .
با نزديك شدن غروب خسته از نبردي طاقت فرسا در جنگل پر پشت و انبوه در نهايت گمنامي و مملو از عشق و ايثار به دين و ميهن به محل استقرار يعني پيرانشهر برگشتيم .
يكي از سربازان كه دل و جرات زيادي داشت با يك چرخش سريع نارنجكي را ب سمت موضع تيربار ضدانقلاب پرتاب كرد. نارنجك پرتاب شده درست به موضع تيربارچي اصابت كرد و بلافاصله تيربارچي و كمك او مجروح شدند
با نزديك شدن غروب خسته از نبردي طاقت فرسا در جنگل پرپشت و انبوه در نهايت گمنامي و مملو از عشق و ايثار به دين و ميهن به محل استقرارمان برگشتيم

به قلم برادر رزمنده سرهنگ ستاد محمد آقاجاني
روزنامه جمهوري اسلامي
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار