روایتی از زندگی سردار شهید "علیرضا طغرایی"

معتقدم خدا را در جبهه‌ها بهتر می‌توان شناخت

"علیرضا طغرایی" سردار شهیدی از استان گلستان است که سوم خرداد ماه سال 61 در عملیات بیت المقدس آسمانی شد.
کد خبر: ۱۹۸۷۲
تاریخ انتشار: ۰۳ خرداد ۱۳۹۳ - ۲۲:۰۰ - 24May 2014

معتقدم خدا را در جبهه‌ها بهتر می‌توان شناخت

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از گرگان، سوم خرداد ماه سالروز شهادت سردار شهید "علیرضا طغرایی" از سرداران شهید استان گلستان است. به همین بهانه روایتی از زندگی ایشان را مرور میکنیم:

گوشهای از زندگی سردار شهید علیرضا طغرائی
در دورانیکه رژیم ستمشاهی در کشور ایران حاکم بود در طلوع دوم دی ماه ۱۳۳۹ خورشید نورافشانی کرد و فرزندی پاک متولد شد که نام او را علیرضا گذاردند او در خانواده مذهبی و مستضعف در گرگان رشد و نمو کرد.
 
دوران دبستان را پشت سر گذاشت وارد دبیرستان شد و در اواخر دبیرستان بود که انقلاب اسلامی نضج گرفت. در دبیرستان در بخش اعلامیههای حضرت امام خمینی و تعطیل کردن دبیرستان و آگاهی برادران در مسائل انقلاب اسلامی بسی کوشا و فعال بصورت شبانه روزی با جمعی از دوستان خود در تحقق انقلاب فعالیت چشمگیری داشت و در همین رابطه یکبار در ماه مبارک رمضان دستگیر وبعد از مدتی کوتاه آزاد شد و در پنجم آذر گرگان زخمی شد. با طلوع فجر ۲۲بهمن به رهبری ولی فقیه زمان امام خمینی که کاخهای ظلم متزلزل و نابود گردیده بود با رهنمودهای حضرت امام در سازندگی جامعه فعالیت نو آغاز کرد که باشناختی که از اسلام داشت با تشکیل جهاد سازندگی مشغول کار در آن نهاد مقدس شد تا در عمل حامی مستضعفین باشد و انقلاب میرفت که شعارهای خود را حاکمیت ببخشد.

با تشکیل هیئتهای هفت نفره واگذاری زمین و با علاقهای که به جهاد سازندگی داشت بر اثر حساسیت زمانی ومکانی منطقه مسئولیت خود را در سنگر مقدس زارعین و کوخ نشینها که یک عمر زیر فشار و چنگال فئودالها و سرمایه داران وابسته به استکبار جهانی له شده بودند شروع به کارکردن درهیئت هفت نفره واگذاری زمین گرگان با تحقق استقلال در زمینه اقتصادی به تشکیل شوراهای اسلامی پرداخت و در همین اسرع از طرف این نهاد با نمایندگان شوراهای اسلامی جهت خواستههای مظلومین منطقه با آنها با شخصیتهای انقلاب اسلامی ملاقات نمود و یکبار هم همراه برادران هیئتهای هفت نفره واگذاری زمین گرگان با امام خمینی و مشکینی و…دیدار نمود هنوز زمانی نگذشته بود که انقلاب میرفت که کاخهای ستم را در خاورمیانه ویران نماید از جهت مهار انقلاب فرزند نامشروع صهیونیزم نماینده استکبار جهانی رژیم بعث عراق صدام کافر و خائن به این مملکت امام زمانی (عج) حمله کرد با آغاز جنگ که مسئولیتهای فرزندان انقلاب دشوارتر میگشت برای رفتن به جبهه به قم شهر قیام و خون حرکت نمود. دربسیج قم آموزش دید و همراه برادران عازم نبرد حق علیه باطل گشت و بعد از مدتی بازگشت ومجددا اعزام گردید و در اهواز دوره پدافند را سپری نمود و بخدمت مشغول شد و بازگشت که در شهر خود با ادامه کار خود و همکاری با تمام ارگانها به افشاگری منافقین و لیبرالها پرداخت.
 
برای بار سوم از بسیج گرگان در تاریخ سوم بهمن ماه ۱۳۶۰ عازم جبهه گردید. در اینجا فصلی نو در زندگی خود را آغاز نمود و با فعالیتهای چشمگیری که در عملیات و کارائی که خود در آزادسازی بستان و عملیات چزابه نشان داده بود و مدیریت قابل ستایشی که برخوردار بود دارای مسئولیتهائی در تیپ نجف اشرف پایگاه شهید مدنی اهواز شد و در کنار آن کارهای تعاون تیپ را هم انجام میداد تا اینکه عملیات بیت المقدس آغاز گردید و در این عملیات شرکت نمود و در آزادسازی شهر خون و مقاومت ایثار خونین شهر عزیز در صبح دم پیروزی در مدخل شهر خرمشهر بعد از پنج ماه حضور در جبهه که به مرخصی نمیآمد به معبودش شتافت و به ملکوت اعلی پیوست. نکتهای که تمام همرزمانش اذعان میدارند ارتباط معنوی او با خدا و تشکیل مراسمهای مذهبی شجاعت، ایثاریت، مدیریت، اخلاق، صبر، اخلاص، …بود که زبانزد دوستان بود که فرماندهٔ تیپ علاقه زیادی به او داشت و خون او حرکت جوشانی داشت و علاقه شدید او به روحانیت مبارز و صحیح حرکت کردن در خط اسلام فقاهت را تنها راه برای رهائی انسانها از یوغ استکبار میدانست و تفکر خالص او در سخنان وصیت نامهاش گویاست. به امید ادامه دادن راه سرخ شهیدان
 
وصیتنامه سردار شهید علیرضا طغرائی
وصیتنامه مجاهدین اسلام را خدا نوشته است. هرانقلابی دوچهره دارد. خون ـ پیام عدهای مسئول خون دادن میباشند و عدهای مسئول رساندن پیام شهدا، خون را خدا امر به ریختن میکند و پیام را هم امر به رساندن بنابراین هر دو از جانب خدا امر داده میشود. بنابراین وصیتنامه شهدا را خدا در طول تاریخ نوشته است چون بودن یکی بدون دیگری امری ناقص میباشد لذا وصیتنامه من نمیتواند جدای از امر به جهاد باشد همانطور که خدا دستور به جهاد و خون دادن کرده همانطور پیام روندگان راهش را داده است بنابراین وصیتنامه من چیزی نیست که بخواهم من بگویم چون آنرا خدایم برای ماندگان تاریخ گفته است.
 
انگیزه آمدن به جبهه
انسانها برای هر کاری که انجام میدهند یک هدف و انگیزهای را دنبال میکنند مثلاً هدف یک پزشک ممکن است برای خدمت به خدا و محرومین باشد و یا برای کسب درآمد مالی و یا ممکن است برای مقام، بالاخره تمام این دلایل و ادله دیگر چه خوب و چه بد، انگیزهای میباشد برای پزشک شدن یک انسان و چقدر خوب و متعالی است که انگیزه هر عملی لِله باشد برای خدا باشد برای محرومین و فقرا باشد چون هر چه هست از اوست.
 
بطور کلی انگیزه آمدن من به جبهه بخاطر مسائل زیر میباشد:
 
۱- بخاطر خدا به جبهه میروم تا شاید بتوانم به انبیاء و صالحین و صدقین بپیوندم.
۲- بخاطر در خطر بودن اسلام محمد (ص) به رهبری امام خمینی.
۳- بخاطر شناخت صحیح و درک عمیق خدا (چون معتقدم که خدا را میتوان بهتر در جبههها شناخت و این حرف عملاً برای شخص خودم و دیگر برادرانم ثابت شده است).
۴- بخاطر دستور خدا و قرآن و امام در امر مبارزه با تجاوزگران و کافران و …نجات دو ملت ایران و عراق را از این غده سرطانی (صدام).
۵- بخاطر تداوم انقلاب و صدور آن به منطقه و جهان.
۶- بخاطر خودسازی و آموختن درس جهاد ـ شهادت ـ مقاومت و …رشد آگاهیم در زمینه سیاسی ـ فرهنگی ـ نظامی.
۷- بخاطر ادامه راه شهدای اسلام در طول تاریخ مخصوصاً شهدای جنگ تحمیلی و انقلاب اسلامی.
۸- بخاطر ضربهزدن به پایگاههای امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا (صدام) در منطقه و جهان.
۹- بخاطر نشان دادن قدرت خدا و اسلام و مسلمین و مستضعفین و فقرا و بیچارگان و مظلومین به شیاطین کافران و سرمایهدارها، فئودالها، ظالمین و مستکبرین و ….
۱۰- بخاطر حفظ مملکت اللهاکبر ـ مملکت امام زمان ـ مملکت خمینی ـ مملکت اسلام و ….
۱۱- بخاطر گرفتن انتقام و قصاص خون پدرانم، مادرانم، خواهرانم، برادرانم از صدام کافر.
۱۲- من معتقدم که اگر بخواهیم حاکمیت انقلاب باقی بماند باید جبههها را تقویت و پر کرد و من هم به نوبه خودم مسئول هستم در پر کردن و تقویت جبهه.
۱۳- بخاطر بیاعتبار و باطل کردن عربدههای امریکا و صدام و نشان دادن درس مقاومت مسلمین تا پیروزی نهایی.
۱۴- بخاطر حفظ و دفاع از استقلال ـ آزادی ـ جمهوری اسلامی
نظر شما
پربیننده ها