به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از تسنیم، "مرتضی ابوفاضلی" رزمنده و جانباز ۵۰ درصد هشت سال دفاع مقدس است. او که با توجه به نحوه مجروحیتش در عملیات بیت المقدس جزء شهیدان زنده فتح خرمشهر محسوب میشود ناگفتههای بسیاری از روزهای این فتح بینظیر برای گفتن دارد.
ابوفاضلی از فاتحان خرمشهر حالا بازنشسته سپاه است و با یک گلوله کلاش که گوشه فکش جاخوش کرده است، ۳۲ سال است که خاطرات لذت بخشترین پیروزی هشت سال جنگ تحمیلی را مرور میکند. او از ورزشکارانی با عنوان قهرمانی کشوری میگوید که وقتی فراخوان برای پیش روی به سوی خرمشهر داده شد همه در یک گردان ثبت نام کردند و تشک ورزشی را این بار در عرصه جنگ پهن کردند. و حالا برخی از آنان شهید و برخی هم قطع نخاع شدهاند. اما لقب "فاتحان خرمشهر" را برای خود در تاریخ ثبت کردند.
"مرتضی ابوفاضلی" در خصوص اولین باری که به جبهه اعزام شد، اظهار کرد: ۱۸ روز از جنگ گذشته بود و ما به دبیرستان میرفتیم. در آن زمان بسیج تحت نظارت ارتش بود. یعنی نیروی ارتش آموزش بسیج و هماهنگیها را داشت. از اصفهان به کردستان اعزام شدیم. همانجا در منطقهای یک اسلحهام یک به ما دادند و با اتوبوس به کردستان اعزام شدیم. از کردستان هم گروه بندی شده و به مناطق مختلفی که نیاز بود اعزام کردند.
۱۳وی ادامه داد: ماه در کردستان بودم و به عنوان یک نیروی رزمنده فعالیت داشتم. ۱۷ ساله بودم. از کلاسی که در آن درس میخواندیم ۷۰درصد اعزام شده بودند. به همین دلیل در مدرسه تعداد دانش آموزان کم شده بود و کلاسها را دو تا یکی کرده بودند. مدتی که گذشت بسیج با پیام امام(ره) تحت نظارت و مدیریت سپاه تشکیل شد. دلمان میخواست به مناطق جنوب بیاییم. میدیدیم عملیاتهای جنوب لذت و ویژگی خاصی نسبت به کردستان داشت؛ در جنوب رزمندگان دشمن را رو به روی خود میدیدند برخلاف کردستان که نمیدانستند دشمن در چه حالت و موقعیتی قرار دارد.
دشمن فکر میکرد ما ادعا داریم و نمیتوانیم به خرمشهر دست پیدا کنیم
ابوفاضلی در خصوص عملیات بیت المقدس و حضورش در این عملیات گفت: تا آذرماه سال ۶۰ کردستان بودم. بعد از عملیات بستان از کردستان برای عملیات فتحالمبین با جهاد از میدان بهار اصفهان به جنوب اعزام شدیم. مرحله اول عملیات بیتالمقدس ۱۰ اردیبهشت ۶۱ شروع شد. وقتی قتحالمبین تمام شد پیروزی زیادی به دست آمد و مناطق بسیاری آزاد شد. اسیر زیادی هم گرفته شد، در یک کلمه دل ملت و امام شاد شد؛ همه ذکر و حواس ما و دشمن به خرمشهر بود. دشمن فکر میکرد ما ادعا داریم و نمیتوانیم به خرمشهر دست پیدا کنیم. دشمن روی نقطهای دست گذاشته بودند که وضعیت را سخت میکرد. اگر چندین منطقه دیگر هم ازاد میشد هیچکدام لذت آزادی خرمشهر را نداشت.
وی خاطر نشان کرد: بعد از گذشت دو مرحله از عملیات بیت المقدس که خیلی سخت پیش رفت اعزام سراسری دادند. در مرحله اول هویزه، ایستگاه حسینی و در مرحله دوم پاسگاه زید آزاد شدهع بود و رزمندگان وارد دو کیلومتری مرز شده بودند. در این وضعیت لشکرها باکمبود نیرو مواجه شدند و اعزام سراسری دادند. در اعزام و فراخوان ذکر شده بود که برای دست یابی به خرمشهر نیاز به نیرو هست. من اصفهان بودم که سریع رفتم بسیج ثبت نام کردم. ۱۵ اردیبهشت ۶۱ با لشکر ۱۴ امام حسین (ع) به همراه ۶۰۰، ۷۰۰ نفر دیگر اعزام شدیم. صبح با هواپیما به امیدیه پرواز کردیم بعد رفتیم دارخوین و بعد از گروهبندی شدن به زید رفتیم. خط پدافندی مرحله دوم پاتکهای عراق بودیم که عراق پاتکهای سنگینی میزد سنگینترین پاتکهای عراق در مرحله دوم عملیات بیتالمقدس بود.
ابوفاضلی تصریح کرد: در گردان امام سجاد (ع) بودیم و فرمانده گردانی داشتیم که ظاهرا مرحله اول زخمی شده بود. دستش آسیب دیده بود و به عقب اعزام شده بود. بعد از جواب دادن به پاتک دشمن برای بازسازی گردان ما را عقب بردند، قرار شد بعد از بازسازی، مرحله سوم را انجام دهیم و به خرمشهر بزنیم. به شهرک دارخوین رفتیم و چند روز استراحت کردیم. تجدید قوا شد، تجهیزات را کامل کردیم و به ۲۵ کیلومتری خرمشهر رفتیم سه یا چهار گردان بودیم.
وی ادامه داد: گردان امام سجاد(ع)، امام رضا(ع)، یا زهرا(س) و گردان امیرالمؤمنین(ع). ما را به بیابان بردند چادر زدیم و نقشه عملیات را توجیه کردیم. گردان ما یعنی امام سجاد سه گروهان داشت. گروهان بشیر و نذیر و عقیل. فرمانده گردان هم یوسفپور بود که مرحله اول زخمی شده بود. آقای "نقعهای" که بعدا شهید شد و "رضا شکرچی" الان اصفهان هستند و در ادامه جنگ قطع نخاع شد، در آن زمان فرمانده و معاون گردان بودند.
۴ روزه در ۲۵ کیلومتری خرمشهر جنگ شهری را آموزش دیدیم
ابوفاضلی اذعان کرد: گردان چهار روز در ۲۵ کیلومتری خرمشهر چادر زد. هوا خیلی گرم بود. شرایط خیلی سخت بود. تانکر و آب نداشتیم برای وضو و طهارت چاه کندیم به صورت پلهکانی یک تانکر را آب کردیم. اما تغذیه خوب بود و گردان آماده عملیات مرحله سوم بود. طی آنچهار روز جنگ شهری را به ما آموزش دادند. صبح ساعت چهار بیدارمان میکردند مسافت زیادی در بیابان میدواندند. نرمش سخت میدادند و بعدش کلاس عقیدتی بود. بعد نهار و استراحت و دوباره بعد ازظهر آموزش.
ورزشکاران و قهرمانان کشوری در گردان امام سجاد (ع) حضور داشتند
وی خاطر نشان کرد: تعدادی از ورزشکاران بهنام و از بزرگان ورزش اصفهان و کل کشور در گردان امام سجاد حضور داشتند. گردان خیلی ورزیدهای بود. "حبیبالله ناظریان" که آن زمان کمربند مشکی داشت چندین سال رئیس فدراسیون کاراته جمهوری اسلامی بود. "مرادعلی شیرانی" از قهرمانان کشتی فرنگی، "مهدی نصر" که از قهرمانان بود و "خسرو نصر" همگی از این گردان بودند.
فراخوانی که برای آزادی خرمشهر داده بودند باعث شد همه پای کار بیایند/حضور ورزشکارانی که خسته نمیشدند، حال دیگری به گردان داده بود
ابوفاضلی گفت: ورزشکارانی که در این عملیات با ما بودند همهشان در مسیر سخت عملیات، تیربار ژسه روی شانه داشتند. این تیربار هم سنگین است و هم بزرگ. حملاش خیلی سخت است. ۱۴ تا ۱۵ کیلو وزن دارد با کوله پشتی تجهیزات نارنجک و.... وزن خیلی سنگینی را میسازد که هر کدام از این بچهها با بدنهای ورزیدهشان آن را حمل میکردند. همچنین تعداد زیادی روحانی در گروهان ما بودند. خیلی پای کار بودند. از نظر روحیه با بچهها همراه بودند. حضور این روحانیون معنویت خاصی به جمع داده بود و همه به این فکر بودند که در سرانجام عملیات خرمشهر آزاد شود. آزادی خرمشهر لذت دیگری داشت.
وی در خصوص اینکه چطور این قهرمانان ورزش کشور همه با هم اعزام شده بودند؟ ادامه داد: فراخوانی که برای آزادی خرمشهر داده بودند باعث شد همه پای کار بیایند. این ورزشکاران هم همهشان بچههای انقلابی و بسیجی بودند. قبلا هم درعملیاتهای مختلفی شرکت داشتند. این افراد حال دیگری به گردان داده بودند. خسته نمیشدند، باقی هم به اینها نگاه میکردند و میدویدند. این جنگ از نگاه آنان مشابه همان رزمی بود که روزی روی تشک داشتند اما میدان مبارزه این بار عوض شده بود. به قول بعضی از دوستان این بار تشک رقابت را در میدان جنگ پهن کرده بودند.
ابوفاضلی گفت: یک روز مانده بود به عملیات، آمدند نقشه را توجیه کردند. قرار بود به اتفاق گردانهای دیگر به قلب دشمن بزنیم. قرار بودیم به جاده خاکی بزنیم و در پدافندی وارد یک روستا شویم. من در گروهان عقیل بودم و فرمانده گروهان آقای خلیلی بود که در ادامه جنگ شهید شد. بچه خرمشهر و ساکن اصفهان بود.
وی ادامه داد: فردی لاغر و ورزیده بود. یکبار تعریف میکرد بااینکه شکماش آسیب دیده بود و رودههایش بیرون زده بود هفت کیلومتر را آمده بود. نقشه را توجیه کردند. ظهر روز آخر وقتی میخواستیم نهار بخوریم "قربانعلی عرب" برای ما صحبت کرد. عصر که میخواستیم اعزام شویم شهید "مصطفی ردانیپور" آمد صحبت کرد که آن موقع دست راستش ترکش خورده بود و به گردنش آن را بسته بود. او قرآن گرفت و کل گردان برای آغاز عملیات از زیرش رد شدیم. کمپرسیها آمدند و سوار شدیم.
یکی از ارکان موفقیت انهدام پل ارتباطی عراق بود/ دو لشکر از نیروی عراق را در خرمشهر محاصره کردیم
ابوفاضلی گفت: پیاده شدیم پشت خط اول. ساعت ۱۰ و نیم بود که حرکت کردیم و من نفر پنجم بودم. قبل اینکه اعزام شویم فرمانده گردان ما آقای یوسفپور از بیمارستان مرخص شده بود خودش را به عملیات رسانده بود. قبل اعزام او را دیدم که آدم ورزیدهای بود.
وی ادامه داد: "کمال بحق" که الان استاد دانشگاه اصفهان است، بیسیم چی او بود. حرکت کردیم. از میدان اولیه عراق عبور کردیم. شب سختی بود. تیربارهای عراق وحشتناک بود. در حین مرحله دوم و سوم عملیات، عراق دو لشکر نیرو در خرمشهر پیاده کرد.
ابوفاضلی خاطر نشان کرد: پلی به اروند زده بود و نیروهایش را از آن طرف وارد و خارج میکرد. چند روز قبل عملیات هواپیمای ما تلاش کرد پل را منهدم کند اما آتش عراق سنگین بود ولی آخر زده شد. یکی از ارکان موفقیت عملیات آزادی خرمشهر این بود که جمهوری اسلامی پل را منهدم کرد تا رابطه عراق با عقب بسته شود. از آن طرف از شلمچه و زید خط پدافند دست لشکر ۲۵ کربلا بود که تا عراق از آنطرف هجوم نیاورد و به نیروهای داخلی فشار نیاورد. عقبه دشمن هم یک طرفش آبادان بود که دست ما بود. تقریبا عراق محاصره شده بود. دو لشکر با بیست هزار نیروی تازه نفس به خرمشهر آورده بود. عقبه آنها کاملا بسته شد. در کنار ما هم لشکر ۲۷ حضرت رسول تهران بود. ما عملیات را شروع کردیم. تقریبا ساعت دو و سه بامداد بود که با آتش دشمن متفرق شده بودیم.