روایت راضیه شریعتی از نگارش کتاب «راز مجنون» در گفت‌و‌گو با دفاع مقدس

از قاب عکس روی دیوار خانه‌ام در انگلیس تا یافتن همرزم شهید شریفی در طلائیه

ناگهان اسمی در میکروفون طنین انداز شد. شهید «محسن شریفی» باورم نمی‌شد، او همرزم محسن بود. کسی که من در کرمان پیدایش نکرده بودم اینجا شروع به خاطره گویی کرد.
کد خبر: ۲۰۶۰۷
تاریخ انتشار: ۱۱ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۴:۵۲ - 01June 2014

از قاب عکس روی دیوار خانه‌ام در انگلیس تا یافتن همرزم شهید شریفی در طلائیه

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از کرمان، این دیدگاه محسن بود؛ زمانی که شب هنگام، خسته از تمهیدات عملیات خیبر، به چادر آمد تا استراحت کند؛ نیمه شب بود. در کنار سایر نیروها خوابید. خستگی بیش از حد او را در خواب عمیق فرو برد به طوری که برخلاف هر شب؛ نماز شب او قضا میشد.
 
نیمههای شب بر پیشانی خود احساس سوزش کرد، دست بر پیشانی گرفت؛ دستش هم سوخت. برخاست و نور چراغ قوه انداخت و متوجه شد عقرب سیاهی او را نیش زده است.

رفت و محمود را بیدار کرد و گفت عقرب نیشم زده. محمود با دست پاچگی گفت سریع باید خودمان را به بهداری برسانیم.

محسن به آرامی گفت: برویم نماز شبمان را بخوانیم، این عقرب مامور الهی برای بیدار کردن ما بود. این عقرب را خدا فرستاد تا بگوید بیمعرفت امشب دیر آمدی!


نظر شما
پربیننده ها