به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از کرمان، این دیدگاه محسن بود؛ زمانی که شب هنگام، خسته از تمهیدات عملیات خیبر، به چادر آمد تا استراحت کند؛ نیمه شب بود. در کنار سایر نیروها خوابید. خستگی بیش از حد او را در خواب عمیق فرو برد به طوری که برخلاف هر شب؛ نماز شب او قضا میشد.
نیمههای شب بر پیشانی خود احساس سوزش کرد، دست بر پیشانی گرفت؛ دستش هم سوخت. برخاست و نور چراغ قوه انداخت و متوجه شد عقرب سیاهی او را نیش زده است.
رفت و محمود را بیدار کرد و گفت عقرب نیشم زده. محمود با دست پاچگی گفت سریع باید خودمان را به بهداری برسانیم.
محسن به آرامی گفت: برویم نماز شبمان را بخوانیم، این عقرب مامور الهی برای بیدار کردن ما بود. این عقرب را خدا فرستاد تا بگوید بیمعرفت امشب دیر آمدی!