اندیشه های امام راحل در گفت‌و‌گو با ابوشریف

چرا "انقلاب اسلامی" انقلاب "ایرانی" نبود

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی استعمار صلیبی متوجه شد که این انقلاب، انقلاب ایرانی نیست چراکه...
کد خبر: ۲۰۶۵۴
تاریخ انتشار: ۱۱ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۹ - 01June 2014

چرا

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس به نقل از فرهنگ نیوز، عباس آقازمانی، معروف به «ابو شریف» از جمله چهرههای های رازآلود دوران معاصر است. او که در دوران مبارزات قبل از انقلاب کارنامهای فعال دارد، در سالهای نخست پیروزی انقلاب از چهرههای نمادین انقلاب و مسئولان محبوب و شناخته شده جمهوری اسلامی بود، شهرتی در خور داشت و در صحنهها حضوری نمایان داشت.
از جمله سوابق ابوشریف میتوان توان به این موارد اشاره کرد:

برادر بزرگ وی هم عضو حزب ملل اسلامی بوده است و دیگر برادرش شهید حسین آقازمانی، عضو رسمی سپاه بود که در سال ۱۳۶۴ به شهادت رسید.


-عباس آقازمانی در دهه ۴۰ با عضویت و تشکیل حزب ملل اسلامی به نبرد مسلحانه با رژیم طاغوت پرداخت و در آبان ۱۳۴۴ به همراه سایر اعضای حزب دستگیر و به ۵ سال و ۳ ماه حبس محکوم شد.
-در سال ۱۳۴۶ از زندان آزاد و به همراه عدهای از همرزمان سابق خود در حزب ملل اسلامی، سازمان مخفی «حزب الله» را بنا نهاد.

-در سال ۱۳۴۹ به منظور طی دورههای چریکی و عملیات نظامی به لبنان رفته و به گروه فلسطینی «الفتح» در نبرد با رژیم صهیونیستی میپیوندد پیوندد.

-در ۳۰ تیر ۱۳۵۱ و هنگام ورود به ایران دستگیر و روانه زندان میشود اما مدتی بعد در آبان ماه همان سال موفق به فرار از و خروج مجدد از کشور شد.
پس از چندی به اروپا رفته و برای تحصیل در رشته حقوق بینالملل با رشته فرعی تاریخ فلسفه در مقطع فوق لیسانس وارد دانشگاه دولتی فرانکفورت میشود.


وی همچنین برای مدتی در دمشق به تحصیل علوم دینی اهل سنت (مکتب حنفی، شافعی) در دانشکده اسلامی جامع الفتح الاسلامیه پرداخت.



-در پائیز ۱۳۵۷ پس از تبعید امام خمینی (ره) به فرانسه، به نوفل لوشـاتو رفت و به واسطه دوستی با شهید بزرگوار حاج مهدی عراقی، ملاقاتی نیز با حضرت امام (ره) داشت.


-در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در پانزدهم بهمن ۱۳۵۷ (۳ روز پس از ورود امام) وارد ایران شد و به توصیه آیت الله شهید بهشتی به محل استقرار نیروهای انقلاب در مدرسه رفاه رفت و به سازماندهی آنها و تأمین امنیت و حراست آن مکان مبادرت ورزید.


با شکل گیری سپاه پاسداران در همان اوایل انقلاب و نیز تصویب اساسنامه آن در تاریخ دوم اردیبهشت ۵۸، ابوشریف که یکی از مؤسسین این نهاد بود.

-در تاریخ ۲ خرداد ۱۳۵۹ طی حکمی از طرف فرمانده کل قوا به فرماندهی سپاه پاسداران منصوب شد اما کمتر از یک ماه بعد در تاریخ ۲۷ خرداد ۱۳۵۹ استعفا کرد. (به گفته وی علت استعفایش کنار نیامدن با بنی صدر بود)

و همچنین در آرام کردن آشوبهای گنبد، کردستان و غائله حزب جمهوری خلق مسلمان تبریز به عنوان فرمانده عملیات سپاه نقش اساسی داشت و در جریان آزادسازی پاوه در کنار شهید مصطفی چمران بود.


در اواسط سال ۱۳۶۰ و پس از تغییر و تحولات پیش آمده در سپاه، عباس آقازمانی برای تصدی مسئولیت سفارت ایران در پاکستان، عازم آن کشور شد و در شهریور همان سال بهعنوان کاردار ایران در پاکستان منصوب و در فروردین ۱۳۶۱ به سمت سفیر ایران در آن کشور برگزیده شد.

-پس از تکمیل تحصیلات حوزوی و خارج فقه در قم، رهسپار پاکستان شد و تجربیات خود را در اختیار جهادگران شیعه و سنی گذاشت و با تشکیل کلاسهای عربی و قرآن، در تقویت ایدئولوژی و نیز ایجاد وحدت بین مجاهدان فعالیت میکرد او در هنگامه سقوط دولت کمونیستی نجیبا… در کنار مجاهدان افغان وارد کابل شد.

-با ورود طالبان به افغانستان وی به پاکستان عزیمت نمود وز آن زمان به بعد به زندگی در میان طلاب علوم دینی پاکستان بسنده کرد و به فعالیتهای علمی و مذهبی در آن کشور مشغول شد. عباس آقازمانی به زبانهای عربی، انگلیسی، اردو و پشتو مسلط است.

-او که مدتها در خارج از ایران به سر میبرد برد، جزو چهرههای های کمتر شناخته شده انقلاب اسلامی است که سخنان ناگفته زیادی از سالهای آغاز انقلاب دارد، اما ترجیح میدهد دهد که به مسائل روز جهان اسلام بپردازد.


-با خروج وی از کشور در همان سال ۶۶ و غیبتش در عرصههای مختلف سیاسی کشور بود که موجی از شایعات و تهمتها ها علیه او شکل گرفت.

-در سالهای اخیر، از جمله علایق و عرصههای فعالیت او موضوع بیداری و وحدت اسلامی در جهت رشد و اعتلای مسلمانان و جوامع و کشورهای اسلامی بوده است.

- او تمایل چندانی به حضور در عرصههای های رسانه ای نداشته است! به همین سبب پس از پیگیریهای های مکرر، مصاحبه با وی از طریق یکی از بستگان ایشان صورت گرفته و اتمام مراحل مصاحبه یک ماه به طول انجامید.



نقش امام خمینی در ایجاد انقلاب اسلامی و نظام ولایت فقیه و بسیج تمام نیروها بر ضد نظام طاغوت را بفرمایید.

قال الله تعالی: " کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ به الحقّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ"

فلسفه ارسال رسل و انزال کتب بر اساس این آیه برقراری حکومت خدا بر مردم است، نه حکومت مردم بر مردم و نه حکومت یک حزب و یک اکثریت بر مردم. بلکه حکومت خدا بر مردم. بر این اساس پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) حکومتی را تشکیل دادند و در مدتی کوتاه قسمتی از جهان را به زیر حکومت اسلامی در آوردند. بعد از پیامبر اکرم (ص) خلفا هم مأمور بودند که این راه را ادامه دهند. ولی متأسفانه خلفای اموی حکومت را از مسجد به دربار بردند و براساس قرآن که میفرماید فرماید " وَما اَرْسَلْناکَ اِلّا رَحْمَةً لِلعالَمینَ " به جای رحمت، نفرت للعالمین، نفرت للمسلمین و حتی نفرت لاهل بیت پیامبر اگرم (ص) شدند و نسل پیامبر را از بین بردند. بعد از خلفای اموی خلفای عباسی همین روش را ادامه دادند و خاندان و قبلیه خود را بر بقیه مسلمین ترجیح دادندو بر خلاف نص صریح قرآن که میفرماید فرماید: " إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ "، آنها با این کارها عقدههای های قومی و عقدههای های روانی در بین امت اسلامی ایجاد کردند که بعد از آنها خلافت عثمانی روی کار آمد آنها هم به اثرات این عقدههای های قومی و روانی ترک ها را ترجیح دادند و سعی کردند در حکومت خودشان که خلافت عثمانی بود ترکها را به کارها میگماردند گماردند و از اقوام دیگر استفاده نمیکردند کردند و این عقدهها ها روز به روز در جامعه اسلامی و امت اسلامی بیشتر شد.

البته خلافت عثمانی توانست با بسیج مردم و استفاده از احساساتشان، آنها را به جهاد علیه کفار گرد آورد و پیشرویهایی هایی هم در اروپا کردند و بسیاری از سرزمینها ها مثل آلبانی و یوگسلاوی و در قسمتی از خاک فرانسه هم پیشروی داشتند و اسلام را در اروپا هم گسترش دادند. ولی از آنجایی که بین آحاد امت اسلامی این عقدههای های روانی و قومی بود صلیبیها ها که نمیتوانستند توانستند در میدان جنگ، لشگریان اسلام به رهبری خلفای عثمانی را شکست دهند به قکر توطئه افتادند و از این عقدههای های روانی و قومی استفاده کردند و عربها و ایرانیها ها رابر علیه خلافت عثمانی شوراندند و به آنها اسلحه دادند که با حکومت عثمانی بجنگند، بنابراین جنگ لشکریان اسلام با صلیبیان اروپا تبدیل شد به جنگ در داخل امت اسلامی یعنی جنگ عربها با ترکها ها و جنگ ایرانیها ها با ترکها و بدین طریق با تضعیف خلافت عثمانیها از صلیبیها ها شکست خوردند و از فرانسه و اتریش و یوگسلاوی و اسپانیا تا بوسنیا و آلبانیا و تا استانبول عقب نشینی کردند و صلیبیها خلافت را ساقط و یک حکومت سکولار به وجود آوردند.

آنها از مردم خواستند تمام سنتهای های اسلامی را تغییر دهند، کت و شلوار بپوشند و کراوات بزنند و حتی خطشان را که عربی بود به لاتین تغییر دادند. مشترکات مسلمانان را تغییر دادند تا مبادا اینها با مشترکاتشان دوباره خلافت را در جهان اسلام برقرار کنند. صلیبیها تمام سرزمینهای های اسلامی را که تحت حکومت عثمانی بود، گرفتند و از اروپا تا شمال آفریقا و خاورمیانه تا شبه جزیره عربستان و شبه قاره هند و تا نزدیکیهای های پیشاور پیشروی کردند و در آنجا افغانها جلوی پیشروی آنها را گرفتند. افغانها بیش از ۲۷۰۰۰ سرباز انگلیسی را کشتند و انگلیسیها ها مجبور شدند با افغانها پیمان عدم تجاوز ببندند و این پیمان در تاریخ به نام دوراند لاین (مرز مستقل پاکستان و افغانستان) مشهوراست. صلیبیها ها بیش از دو قرن در سرزمینهای های اسلامی با سیاست" تفرقه بیانداز و حکومت کن" حکومت کردند. بین مردم تفرقههای های قومی و مذهبی انداختند تا بتوانند حکومت کنند، چند سالی بدین منوال گذشت تا علما و روشنفکرانی در سرزمینهای اسلامی به پا خواستند. مثل سید قطب که در مصر با افکار ناسیونالیستی مبارزه کرد. در آن زمان انگلیسها ها افکار ناسیونالیستی را خیلی تقویت میکردند و افتخار را در عربیت میدانستند دانستند ولی سید قطب با استفاده از کتب و تفسیر قرآن برای مردم بیان داشت که: " إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ " یعنی طبق قرآن همه مؤمنان با هم برادرند خواه عرب باشند خواه غیر عرب.

سید جمال الدین اسد آبادی در افغانستان که برخی او را ایرانی و برخی افغانی میدانند دانند. روشنفکری بود که مردم را به دشمنی با استعمار صلیبی که سرزمینهای ما را اشغال کرده بود دعوت کرد و آنها را از دشمنی شیعه و سنی بازداشت. همچنین در پاکستان هم همینطور، و شاعر و فیلسوفی به نام اقبال لاهوری هم سعی کرد با اشعارش مردم را به اتحاد دعوت و از اختلاف شیعه و سنی و عرب و عجم بازدارد. این دانشمندان و روشفکران موجی از آگاهی و بیداری در جهان اسلامی ایجاد و مسلمانان را در مسیری جدید داخل کردند و مبارزات در همه جا آغاز شد از آنجا که اراده خدا نبود در مصر و افغانستان و پاکستان و هند انقلاب اسلامی به پیروز نرسید اما اراده خدا این بود که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی رضوان الله علیه در ایران به پیروزی رسید. این اراده خداست که میفرماید فرماید: " وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ " یعنی خدا میخواست خواست گروهی که در زمین مورد ستم و ظلم واقع شدند و سرمایههایشان هایشان غارت شده را به پیروزی برساند و حکومت عدل الهی را توسط این مسلمانها ها در جهان برقرار کند و حکومت استعماری صلیبی را از بین ببرد.


ام خمینی با اخلاص و ایمان قوی که داشت با قاطعیت در مسیر اراده خدا قرار گرفت و توانست در این شرایط سخت، تمام نیروهای مسلمان اعم از شیعه و سنی را بسیج کند حتی نیروهایی که اعتقاد اسلامی هم نداشتند را بر ضد یک نظام طاغوتی و دیکتاتور بسیج کند و خداوند هم او را یاری کرد و انقلاب با قاطعیت و اخلاص امام خمینی و ملت ایران به پیروزی رسید و به مسلمانا ن جهان یک روحیه دیگری داد. تا پیش از آن همه خیال میکردند این ظلم و ستمی که بر آنها هست، جبر تاریخ است ولی به آنها ثابت شد که این اسارت و جبر تاریخ نیست و خدا یار و یاور آنهاست اگر متحد شوند و از اختلافات دست بردارند و اسلام ناب محمدی را انتخاب کنند خداوند به آنها نصرت میدهد. همانطور که در ایران داد.

نقش انقلاب اسلامی ایران در بیداری مسلمانان افغانستان ولبنان و عراق و بحرین را چگونه ارزیابی میکنید کنید.

بر اساس همین تحلیلی که عرض شد انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی روح جدیدی در تمام مسلمانان جهان دمید و همه فهمیدند که این اسلام آن اسلام اسارت و ذلتِ تحت سلطه استعمارگران نیست. بلکه اسلام محمدی و اسلامی بر پایه ولایت است و وقتی امام نظام ولایت فقیه را ایجاد کردند، به همه مسلمانان گفتند ولایت بر مسلمین باید ولایت فقیه باشد که دنباله ولایت انبیا و کتب آسمانی است. بر این اساس تمام ملتها به پا خاستند و حرکتها و نهضتهای های اسلامی آغاز گردید در افغانستان و مصر و ترکیه و تونس و الجزایر و همه ملتهای اسلامی به پا خاستند.


اوضاع کنونی کشورهای اسلامی را به لحاظ مقوله بیداری اسلامی چگونه ارزیابی میکنید کنید و فرصتها و تهدیدهای بیداری اسلامی در این کشورها را بیان بفرمایید.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی استعمار صلیبی متوجه شد که این انقلاب، انقلاب ایرانی نیست. بلکه یک انقلاب جهانی است و اثراتش را در تمام جهان می گذراد. کما اینکه اثر گذار هم بود و حرکتها ها و قیامها ها در تمام جهان شکل گرفت. پس شروع کردند به توطئه از داخل و خارج که انقلاب اسلامی ایران را در نطفه خفه کنند، دوباره سیاست تفرقه پراکنیشان شان را آغاز کردند تا اقوام ترک و کرد و بلوچ و عرب را بر علیه نظام اسلامی بشورانند. ولی از آنجا که این انقلاب به اراده خدا بود تمام این توطئهها ها به ارداه خداوند شکست خورد. استعمار صلیبی دید انقلاب اسلامی به سرعت در حال اثرگذاری بر افغانستان و شمال آفریقا و... است. برای جلوگیری از این خطر اتحاد شوروی به افغانستان حمله کرد تا جلوی پیشروی این جریان را بگیرد و از این طرف هم آمریکای ها به صدام اشاره میکنند کنند که به ایران حمله کند و از عربها میخواهند خواهند به صدام پول بدهد تا صدام بتواند به ایران حمله کند و از این طریق اجازه ندهند انقلاب از حدود ایران خارج شود و در جهان اسلام تأثیر گذار بشود. بعد از 10 سال اتحادیه شوروی با تمام قدرت نظامیاش اش در افغانستان شکست خورد و عقب نشینی کرد. البته افغانها اسلحه و تجهیزات مدرنی نداشتند که با ابر قدرتی مثل شوری بجنگند. بلکه بزرگترین قدرت آنها ایمانی بود که بر اثر پیروزی انقلاب اسلامی در آنها ایجاد شده بود که خدا یار و یاور آنها است و خداوند نصرت میدهد دهد هرکه را دربرابر کفر بایستد. آنها همیشه در نمازهایشان دعا میکردند " اللهم انصر الاسلام والمسلمین و اخذل الکفار و المنافقین اللهم فرق جمعهم، خرب بنیانهم و قلب تدابیرهم " و خداوند دعاهایشان را مستجاب کرد و روسها در افغانستان شکست ایدئولوژی خوردند نه شکست نظامی.آنها براساس فلسفه ای که داشتند فکر میکردند کردند مارکسیسم علم انقلاب است یعنی اگر میخواهید جایی انقلاب کنید باید افکار مارکسیستی را گسترش دهید و حزب طبقه کارگر تشکیل دهید و کارگرها را متحد کنید و بعد کارگرها ها اعتصاب کنند و مملکت را بگیرند. ولی دیدند در ایران حزب طبقه کارگر بود، حزب کمونیست بود ولی اینها نتوانستند انقلاب کنند و یک روحانی مجاهدی مثل امام آمد و انقلاب کرد.

وقتی در افغانستان وارد شدند دیدند که مردم افغانستان هم با الهام از این ایدئولوژی اسلامی با دست خالی میجنگند جنگند، رفتند و تجدید نظر کردند و شخصی به نام گورباچوف گفت فلسفه مارکسیست علم انقلاب نیست، از افغانستان عقب نشینی کردند و حزب کمونیست را منحل و اتحادیه شوروی هم فروپاشید. اروپا شرقی هم آزاد شد و دیوار برلین هم از بین رفت. پس این اراده خدا بود که اتحادیه شوری هم در برابر انقلاب اسلامی در افغانستان شکست خورد و کسانی که میخواستند انقلاب اسلامی را در ایران محدود کنند نتوانستند. صلیبیها بعد از شکست اتحادیه شوروی بیکار ننشستند. می دانیم که اتحادیه شوروی و کشورهای اروپای شرقی پیمانی نظامی به نام پیمان ورشو داشتند و در مقابل آن اتحادیه اروپای غربی و آمریکا پیمان نظامی به نام ناتو داشتند. پیمان ورشو و ناتو بر سر تقسیم منافع کشورهای اسلامی با هم در حال جنگ سرد بودند. ولی وقتی اتحادیه شوروی فروپاشید و پیمان ورشو منحل شد پیمان ناتو هم باید منحل میشد ولی اعضای ناتو گفتند ناتو را منحل نمیکنیم کنیم و آن را برای مقابله با بنیادگریهای شرق لازم داریم. بنیادگریهای شرق یعنی انقلاب در افغانستان و ایران و عراق. الآن شما میبینید بینید که ناتو در افغانستان است و آقای جورج بوش رئیس جمهور آمریکا اعلام کردکه ما جنگ صلیبی را بر علیه تروریسم آغاز میکنیم کنیم. یعنی این انقلابیهای های مسلمان را تروریسم خواند. البته به عقیده من آنها جنگ صلیبی را آغاز نکردند و جنگ صلیبی از قبل ادامه دارد و آقای بوش و ناتو جنگ صلیبی را تشدید کردند. ولی خوشبختانه از آنجا که خداوند میفرماید فرماید " إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرکُم وَیُثَبِّت أَقدامَکُم" و همچنین میفرماید فرماید " وَ لَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه " خدواند مردم مجاهد را بر علیه ناتو هم پیروز کرد و ناتو الان بعد از 12 سال در حال فرار از افغانستان است به طوری که اگر دقت کنیم میبینیم بینیم در انتخابات ریاست جهوری آمریکا تقریباً 8 سال پیش آقای اوباما در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری گفت که من اگر انتخاب بشوم نیروهای آمریکا را از افغانستان و عراق بیرون میاورم و با این شعار پیروز شد، یعنی مردم آمریکا با نظر آقای بوش که جنگ صلیبی در افغانستان به راه انداخت مخالف بودند و به اوباما رأی دادند. یعنی دکترین نظریه جنگ صلیبی در داخل خود آمریکا شکست خورد و آمریکا و ناتو هم در افغانستان در جنگ ایدئولوژی شکست خوردند.


بیش از یک میلیارد جمعیت اهل سنت دنیاست و دشمنان اسلام برای خنثی سازی توان بالای این جمعیت با طرح توطئههایی هایی از جمله گروهکهای تکفیری از یکسو و گروهکهای های تروریستی خشن با نامهای اسلامی از سوی دیگر، همچنین تحریک احساسات مذاهب اسلامی از طریق رسانههای های ساخته دست استعمار در لندن و دیگر مراکز سعی در ایجاد و گسترش جنگهای داخلی در بین مسلمانان دارند. تحلیل و توصیه شما در این مورد چیست؟

همانطور که گفته شد نیروهای ابر قدرت شوروی در افغاستان نتوانستند بمانند و نیروهای ناتو که متشکل از 33 ابر قدرت یعنی آمریکا، فرانسه و انگلیس است هم نتوانستند بمانند. تمام این ابر قدرتها و استعمارگران به این نتیجه رسیدند که در میدان جنگ نمیتوانند توانند با مسلمانان مقابله کنند و به همان سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن توسل جستند تا مسلمانها خودشان، خودشان را از بین ببرند و از این طریق بر آنها مسلط و تمام سرمایههایشان هایشان را به غارت ببرند. میبینیم بینیم که دستگاههای تبلیغاتی و رادیو و تلویزیون آنها همه با هدف ایجاد تفرقه فعالیت میکنند کنند. حتی سایتهای های شیعه ایجاد کردند تا به سنیها ها فحاشی کند و سایتهایی هایی برای سنیها ها که به مقدسات شیعه توهین کنند تا با این تحریکات جنگهای شیعه و سنی را ادامه دهند و بتوانند از وحدت و همبستگی مجدد امت اسلامی جلوگیری کنند و از گسترش حکومت اسلامی جهانی و به خطر افتادن منافعشان جلوگیری کنند.


امروز انقلابیون جهان اسلام به توان دفاعی نظام اسلامی به عنوان یک نقطه امید نگاه میکنند کنند و آن را الگوی خود میدانند دانند به نظر شما چرا دشمنان اسلام نوک اصلی پیکان حمله خودشان را به این توان دفاعی نظام اسلامی متوجه کردند؟

معلوم است که تا وقتی این توان نظامی در ایران وجود دارد دیگر آنها نمیتوانند توانند با زور کودتا کنند. کما اینکه در مصر کودتا کردند و حکومت منتخب اخوان المسلمین را از بین بردند و در الجزایر 10 سال پیش این کار را کردند و انتخابات را به هم زدند ولی در ایران دیگر نمیتوانند توانند کودتا کنند. یک قدرت نظامی مثل سپاه و بسیج ایستاده و هرگونه توطئه و کودتا را خنثی میکند کند و این قدرت نظامی قوت قلبی است هم برای ملت ایران هم برای امت اسلامی در جهان، که یک نیروی نظامی در برابر این استعمارگران ایستاده و جلوی توطئه آنها را حداقل در ایران و منطقه میگیرد گیرد.

شیوههای های دشمن برای تضعیف بنیه دفاعی و امنیت ملی را چگونه ارزیابی میکنید کنید؟

تنها تاکتیکی که دشمنان برای تضعیف بنیه دفاعی ما به کار میبردند بردند همین اختلاف انداختن بین صفوف ملت، اختلاف بین سیاست مداران و اختلاف بین روشنفکران است و با همین اختلافات میکوشند که در داخل مملکت و نظام اختلافاتی ایجاد کنند و با این اختلافات سعی میکنند کنند انقلاب را در درون دچار تضاد کنند تا بتوانند نقشههای های شومشان را اجرا کنند.

تفسیر استراتژیک خودتان را از آیه شریفه " وَلَن تَرْضَی عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ" بفرمایید و اگر مایل هستید نظرتان را در مورد مذاکرات اخیر هم بفرمایید.

مسلماً خداوند تبارک و تعالی برای ما قرآن را فرستاده تا در هر موقعیت حساسی با توجه به آن از مشکلاتی که برای امت اسلامی پیش میاید جلوگیری کنیم و همچنین خداوند میفرماید " یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَیٰ أَوْلِیَاءَ ۘ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ " شما یهو د و نصارا را اولیا انتخاب نکنید و در چند آیه بعد میفرماید" إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ "یعنی ولی شما خدا و رسول و ... است. ولی اینجا به معنی دوست نیست خدا رب و خالق ماست و رسول اکرم (ص) هم ولی ماست و ولایت دارد برما و در خطبه غدیر پیامبر فرمودند: الستم اولی لکم؟ آیا من بر شما الویت ندارم؟ پیامبر بر ما ولایت دارد و در همه چیز باید تابع او باشیم و باید بر اخلاق و رفتار ما بر عبادات و سیاستهای ما و بر همه چیز باید ولایت داشته باشد و ما تابع او باشیم. اطاعت از خدا یعنی از دستورات خدا و قرآن اطاعت کنیم، و تبعیت از رسول یعنی از ولایت او تبعیت کنیم. و الذین آمنوا چه کسانی هستند؟ در درجه اول ائمه معصومین و سپس ولایت فقیه که نائب اهل بیت (ع) است. یهود و نصارا را ولی نگیریم. کما اینکه چند سال یهود و نصارا و مزدورانشان ولی ما بودند و بر ما حکومت میکردند کردند. همین الان هم در بسیاری از کشورهای اسلامی استعمارگران صلیبی حکومت میکنند کنند. پس تا وقتی ما از یهود و نصارا تبعیت نکینم و نوع حکومت آنها را قبول نکنیم آنها از ما راضی نمیشوند شوند و علیه ما توطئه میکنند و راضی نمیشوند که ما حکومت خدا و رسول خدا و ولی خدا و ولی فقیه را داشته باشیم.

اما مسئله ای که اینجا مطرح است این است که رابطه ما با یهود و نصارا چگونه است؟ ما در دنیایی زندگی میکنیم کنیم که آنرا دهکده جهانی میخوانند خوانند و همه دنیا به هم مربوط شده، وظیفه ما نسبت به یهود و نصارا چیست؟ قرآن میفرماید فرماید به اهل کتاب بگوییم " قُل یا أَهلَ الکِتابِ تَعالَوا إِلیٰ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا" اگر شما به خدا و پیامبر و کتابتان ایمان دارید ما هم به خدا ایمان داریم پس روی این کلمه همکاری کنیم. در دعوت مردم جهان به خداپرستی هماهنگ باشیم و هم خودمان خدا را درست بپرستیم و هم جهان شرک را به خداپرستی دعوت کنیم. این وظیفه ما براساس قرآن است. در عین حال ما در هدایت و جلوگیری از انحراف یهود و نصارا هم باید بکوشیم. زیرا خدا در قران میفرماید فرماید " إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فیها هُدًی وَنُورٌ" و " آتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدًی وَنُورٌ" یعنی در انجیل و تورات هدایت و نور است و ما همه انبیا بنی اسرائیل را قبول داریم منتها خدا میفرماید فرماید " وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ به الحقّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ" ما قرآن را نازل کردیم و قرآن این کتابها را تصدیق میکند کند و علاوه بر تأیید میفرماید فرماید مهیمن علیه، مهیمن علیه یعنی قرآن و دین اسلام باید حافظ آن دینها باشد که آنها از انحراف باز مانند یعنی اگر آنها انحرافی در پرستش خدا دارند مثلاً به خدای سه گانه معتقدند یا برخی عقاید انحرافی و بعضی آیات را تحریف و کتمان میکنند کنند قرآن آمده که اینها را تبیین کند و اصلاح کند. بنابراین ما یک رسالت تکمیلی و حفاظت داریم که اجازه ندهیم اینها منحرف شوند. پس ما باید آنها را جذب کنیم همانطور که خداوند در قرآن میفرماید " إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ " ما باید آنها را تألیف قلوب کنیم. یعنی به اسلام مایل کنیم. حتی اگر بشود به آنها زکات بدهیم یعنی اگر فرد غیر مسلمانی فقیر بود به او کمک کنیم تا دلش به طرف اسلام متمایل شود. پس رابطه ما با یهود و نصارا باید رابطه تبلیغی باشد رابطه هدایت باشد. اگر این رابطه باشد این رابطه مقدس است اما اگر ما رابطه برقرار کنیم که خودمان دست از دین و اصول خودمان برداریم و آنها را ولی خودمان کنیم و آنها با عقیده باطلشان بر ما مسلط شوند و تأثیر بگذارند و فرهنگ و جامعه ما متأثر از آنها باشد این غلط است.

بنابراین اگر ملاحظه کنید میبیند بیند در آمریکا و اروپا اسلام به سرعت در حال گسترش است چون در تعلیمات دین خودشان کمیهای های دیدند و مقدسات خودشان که متناسب با شرایط زمان نیست آنها را ارضا نمیکند و دسته دسته مردم اروپا مسلمان میشوند و طبق آماری که گرفتند در فرانسه 20 سال آینده تعداد مسلمانها در اکثریت خواهد بود. در انگلستان 10 سال دیگر اکثریت مسلمان خواهند بود و در آمریکا هم به همین ترتیب. در حالی که اسلام اینگونه پیش میرود ما باید یک موضع ارشادی داشته باشیم و از این نظر ما رسالت داریم که آنها را از انحراف باز داریم، نه اینکه خودمان همه چیزمان را کنار بگذاریم از ولایت فقیه و نظام و سنتها و فرهنگ مان دست بکشیم و از فرهنگهای های آنها پیروی کنیم و همه جوانهامان شلوار لی بپوشند و لباسهای آنها را بپوشند و از آنها تقلید کورکورانه کنند و نباید به خاطر مقداری پیشرفت تکنولوژی آنها خودباخته باشیم و تسلیمشان بشویم. در صورتیکه آنها الان در جهان به لحاظ سیاسی یک ابرقدرت در حال ورشکستگی هستند. در شعارهای انسانیشان شان ابتدا کمونیستها گفتند ما طرفدار زحمتکشان جهانیم و شکست خوردند بعد غربیها گفتند ما طرفدار حقوق انسانیهایم هایم اما امروز در آمریکا و اروپا تظاهراتی بر علیه نظام سرمایه داری است. کسانی که تظاهرات میکنند کنند می گویند stop war start talkجنگ را متوقف کنید و مذاکره کنید. مردم خودشان از این جنگهایی که در لیبی و عراق و سوریه و... برپا کردند راضی نیستند. مردم آنجا هم اسلام را دوست دارند همان اسلامی که میگوید "رحمة للعالمین" بنابراین اگر ما با شعار رحمة للعالمین و هیمنه اسلام حرکت کنیم و آنها را به اسلام دعوت کنیم این صحیح است اما اگر ما دست از اصول خود برداریم و تسلیم فریبهای آنها باشیم این درست نیست و آنها فقط وقتی از ما راضی میشوند که ما ملت باطل آنها را تبعیت کنیم که اگر این راه را برویم غلط است.

چه شد که اوایل شغل معلمی را انتخاب کردید؟ اگر خاطره ای از آن زمان دارید بفرمایید.

بنده از ابتدا خیلی علاقه به افزایش اطلاعات دینی داشتم چون مسلمان بودم و دیپلم داشتم و اطلاعات اسلامیام ام زیاد نبود، در حدی که در مدارس خوانده بودم. آن زمان کلاسی بود با موضوع تعلیمات دینی که من رفتم و در آن ثبت نام کردم و بعد از مدتی گفتند شما میتوانید توانید به عنوان معلم تعلیمات دینی در مدارس شرکت کنید و من دیدم معلمی شغل انبیاست و اینکه بچهها ها را با تعالیم دین آشنا کنم خیلی خوب است و شاید از این راه خدا مرا هم هدایت کند که معلوماتمان از دین بیشتر شود و معلمی را انتخاب کردم.



به مطالعات اسلامی و حوزوی خود تا چه حدی ادامه دادید؟

بعد از اینکه آن دوره را تمام کردم در همان محله که من معلم مدرسهاش اش بودم مسجدی بود که در آن علوم دینی را درس میداند و من وارد آنجا شدم و مقداری آنجا درس خواندم بعد در تهران مدارس مختلفی مثل مدسه آقای مجتهدی درس خواندم و در دانشگاه ثبت نام کردم ابتدا مترجمی زبان عربی خواندم و بعد وارد دانشکده علوم اجتماعی شدم و چون جو دانشکده ادبیات آن موقع خوب نبود، به دانشکده الهیات رفتم و رشته فقه و مبانی حقوق اسلامی را خواندم و مدتی کفایه را هم در محضر آیت الله موسوی اردبیلی خواندم و مدت زیادی هم در زندان خدمت آقای انواری یک دوره فقه و اصول خواندم و بعد از زندان یک مقدار در تهران و بعد هم در قم ادامه دادم.

اولین فعالیت سیاسی شما عضویت در حزب ملل اسلامی است. مرامنامه حزب ملل اسلامی شباهت زیادی به قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی ایران دارد و این نشان دهنده این است که مبارزان مسلمان با پیروزی انقلاب به آرمانهایشان رسیدند به نظر شما چه میزان از این آرمانها توانسته شکل واقعیت به خود بگیرد؟

حزب ملل اسلامی همانطور که از اسمش مشخص است حزب ملل است یعنی حزب ایران نیست و تمام ملتهای های جهان را با عقیده اسلام در بر میگیرد. به راین اساس کدام حزب میتواند تمام ملتها را در بر گیرد؟ حزبی که پیرو انبیا و کتب آسمانی باشد " کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ" پس ارسال رسل و انزال کتب برای این بود که حکومت خدا بر مردم در تمام جهان باشد و برهمین اساس حزب ملل اسلامی برای برقرار حکومت اسلامی تشکیل شد البته با توجه به اینکه اساس نامه حزب ملل اسلامی براساس قرآن و سنت پیامبر و اهل بیت تنظیم شده بود مسلماً شبیه قانون اساسی انقلاب اسلامی بود و ما رابطه تناتنگی با مراجع تقلید و حوزههای های علمیه داشتیم و هدفمان تشکیل یک حکومت صد در صد اسلامی در ایران بود که الحمدالله به رهبری امام خمینی جمهوری اسلامی در ایران برپا شد و قانون اساسی هم براساس قرآن و سنت تنظیم شد.

لطفاً از دستگیری اعضای حزب ملل اسلامی و جریان دادگاه نظامی و محکومیت و زندان خودتان بفرمایید.

حزب ملل اسلامی چون یک حزب مخفی بود و راه و روش آن هم مسلحانه بود زیرا در آن زمان رژیم شاه یک رژیم دیکتاتور بود که به رأی مردم و مجلس توجهی نداشت و چندبار هم در ایران کودتا کرد بنابراین ما تصمیم گرفتیم حزبی با اقدامات مسلحانه تشکیل دهیم. منتهی در اثر اشتباه یکی از افراد که برخی از مدارک حزب را همراه خود داشته و پلیس به او مشکوک میشود شود و دستور توقف میدهد دهد ولی ایشان فرار میکند کند و با دستگیری او و اسناد حزبی که همراهش بوده و پس از شکنجه او اسم یک نفر را میگوید. چون ساختار تشکیلاتی حزب بدین صورت بود که هر نفر فقط یک نفر یا دو نفر را میشناخت شناخت. و به این ترتیب نفرات بعدی دستگیر و با شکنجه و معرفی افراد دیگر چند نفر به این صورت لو رفتند. وقتی کمیته مرکزی حزب میبیند بیند که افراد زیر شکنجه اعتراف میکنند افراد کمیته مرکزی و چند نفر دیگر با چند سلاح به کوههای های شمال کاخ نیاوران میروند روند، آنها میدانستند که با این تعداد و اسلحه نمیتوانند مقاومت کنند ولی میخواستند به مردم ایران ثابت کنند که مبارزات پارلمانی دیگر فایده ندارد و باید با اسلحه اقدام کرد. در آنجا سنگر میگیرند گیرند و کماندوها هم تمام شب کوهها را محاصره میکنند بالاخره بعد از جنگی نابرابر با تمام شدن مهمات اعضای حزب کماندوها آنها را دستگیر میکنند. با شکنجه شدید دبیر حزب که تمام اسناد را به رمز نوشته بود توانستند رمزها را باز کنند و سایر افراد را دستگیر کردند. دادگاه نظامی افراد را به جرم اقدام علیه امنیت داخلی کشور محاکمه کردند و ۸ نفر را محکوم به اعدام و بقیه به زندان به مدت ۱۵ سال تا ۶ ماه محکوم شدند افرادی که زندان به مدت ۶ ماه داشتند آزاد شدند و ۵۵ نفر که زندانهای بیش از ۶ ماه داشتند در زندان ماندند. البته آن ۸ نفر که محکوم به اعدام شدند با توصیه مراجع نجف که از حکومت خواستند از اعدام اینها جلوگیری کند، اعدامشان به حبس ابد تغییر کرد و ۱۴ سال در زندان بودند و بعد از پیروزی انقلاب از زندان آزاد شدند.

پس از آزادی از زندان، سازمانی به نام حزب الله تأسیس کردید. علت این نامگذاری را بفرمایید و در مورد این سازمان توضیح دهید.


ما در زندان با برادرهای حزب ملل بحث میکردیم که علت شکست و نقاط ضعف و قوتمان چه بود. تصمیم گرفتیم وقتی از زندان بیرون رفتیم اشتباهات گذشته را کنار بگذاریم و دوباره سازمان را تجدید کنیم به راین اساس دوباره سازمان را به صورت دقیقتر و بدون جا گذاشتن مدرک و نام ایجاد کردیم و شعار حزب ملل اسلامی هم همان حزب الله بود یعنی در روزنامه رسمی که ارگان رسمی حزب بود این شعار نوشته شده بود " وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ" این آیه بر سر تمام نشریات حزبی بود و شعار حزب ملل اسلامی بود. بنابراین ما با همین نام شروع کردیم و این نام با همان اهداف و مرامنامه ما مطابقت میکرد یعنی حزب الله کسانی هستند که خدا و رسول و مؤمنین را ولی میدانند و نه یهود نصارا را.

از آنجا که همه بر این باورند که ستون اصلی و قوام بخش حرکتهای های اسلامی در جهان، انقلاب اسلامی ایران به رهبری ولی فقیه بوده؛ در سال ۸۸ در شرایطی که انقلاب اسلامی پشتوانه پیروزی جنبشهای های دوگانه انقلابیون لبنان و فلسطین با صهیونیستها و نیز پیروز مسلمانان در مصر شده بود به یکباره به بهانه انتخابات، فتنه ای در داخل کشور به راه افتاد و باعث شکل گیری اتفاقاتی خاص شد. تحلیلتان را در مورد اتفاقات سال ۸۸ بفرمایید و وظیفه آحاد ملت دربرابر این فتنهها ها چیست؟

در زمان پیامبر اکرم (ص) هم دشمنان اسلام خیلی فتنه میکردند کردند که بین مسلمانان اختلاف بیندازند و مسلمانان را از مسیر اصلی بازدارند و میبینیم بینیم 3 تا از خلفا به قتل رسیدند. یعنی در داخل امت اسلامی این اختلافات از طرف دشمنان اسلام در همان موقع هم بوده و یهودیهایی هایی که به دین خودشان هم واقعاً معتقد نیستند همان موقع بین مسلمانان فتنه انگیزی میکردند کردند. البته در بین امت اسلامی همه معصوم از خطا نیستند و به عقیده ما فقط ۱۴ نفر معصوم بودند و بقیه انسانها ممکن است خطا کنند. و این خطا هم ممکن است باعث اختلافاتی بشود که طبیعی است، ولی کاری که دشمنان میکنند کنند، این است که این اختلافات را تشدید میکنند کنند و به حد انفجار میرسانند رسانند و شیطان هم وسوسه میکند کند و برخی متوجه این نکته نیستند و از این توطئهها ها غافل میشوند شوند و این تبدیل به یک فتنه میشود شود که به ضرر امت اسلامی است و البته وظیفه مسلمان این است که طبق آیه قرآن " وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا " حتی اگر بین دو طائفه مؤمن قتل و اختلاف و جنگ هم پیش آمد عده ای باید باشند که بینشان را اصلاح کنند و اجازه ندهند دشمنان اسلام این اختلاف را تشدید کنند و مسلمان از دو طرف ضربه بخورند.

وظیفه جوانان و آحاد ملت در مقابل این فتنهها ها چیست؟

وظیفه جوانان و آحاد ملت و علما و بزرگان مملکت این است که در یک چنین بحرانهایی نقش اصلاح را داشته باشند و بکوشند بین دو طرف را اصلاح کنند که در اوایل انقلاب هم تقریباً این چنین مسائلی بود. در انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس شورای اسلامی ما به عنوان حزب ملل کوشش کردیم و گروههای مخالف را دعوت کردیم تا با هم اختلافات را حل کنند و در مقابل مخالفین جمهوری اسلامی و مخالفین ولایت فقیه یک رأی داشته باشند. البته در جهاتی این کوششها ها نتایجی داشت و بعضی جاها هم متاسفانه این مسئله را درک ن

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار