به گزارش دفاع پرس از مازندران، آزاده احمد دواتگر از پیشکسوتان دفاع مقدس استان مازندران به مناسبت شهادت مهندس حاج علی حسین زاده متن یادداشت به دفتر خبرگزاری دفاع مقدس در مازندران ارسال کرد که در ادامه می آید:
شاید خیلی ها حاج علی حسین زاده یا همان حاج علی جبهه ها با کلاه سیاهی بر سر، و چفیه بر کمر، را نشناسند. اما بچه های جنگ رشادت ها و حماسه های این سردار بسیجی را خوب به یاد دارند.
درگذشت ایشان، آشنایان و همرزمانش را در بهت و اندوه فرو برد. او مصداقی از یک شهید زنده بود. اما هیچگاه ادعایی در این رابطه نداشته است. چنان می زیست که انگار برای سال ها ایده و برنامه داشته است.
افتخار آشنایی نگارنده با ایشان به سه دهه قبل بازمی گردد. اوایل تابستان سال ۱۳۶۳ بود که حاج علی ما به اتفاق حاج کریم قریشی نیاکی و آقا اسماعیل مهدوی نیاکی وارد گردان مکانیزه از لشکر ۲۵ کربلا شده بودند. در کنار حاج آقا مقدس نیاکی فرمانده گردانمان نشسته بودم، که خودشان را به عنوان نیروهای جدید گردان به حاج آقا مقدس معرفی نمودند.
در واقع اولین بار بود که با این عزیزان روبرو شده بودم. بعد از سلام و احوالپرسی گفتم بچه کجائید؟ فرمودند آملی هستیم بچه شهید محله؛ عرض کردم بنده هم ساکن همین منطقه می باشم. از شهرتم پرسید؛ گفتنم دواتگر هستم حاج علی سریع شناخت و گفت: با داداش شما همکلاس بودم. از حضورش در ابتدای جنگ در کنار شهید حاج احمد متوسلیان و شرکت در عملیات هایی همچون محمد رسول الله (ص) گفت و.... این شد زمینه ای آشنایی ما با دوستان تازه وارد... آخه رسم آشنایی در جبهه ها به همین سادگی بود.
حاج علی به واسطه ی نبوغ و استعداد عجیبی که داشت خیلی سریع توانست پله های ترقی در گردان را یکی پس از دیگری طی نماید... از فرماندهی گروهان گرفته تا جانشینی گردان...
در عملیات بدر طرح مهندسی انتقال پل خیبر توسط نفربر(خشایار و پی ام پی) تا خطوط اول را به اتفاق شهید اردشیر رحمانی و برخی دوستان دیگر مطرح نمود. در عملیات های قدس ۱ و ۲ به عنوان فرمانده گروهان خشایار به همراه نیروهای تحت امرش حضوری فعال داشت. در عملیات والفجر ۸ حاج علی این مرد خستگی ناپذیر صحنه های نبرد برای آنکه عملیات لو نرود به همراه فرمانده گردانمون رانندگی با خودروهای کمرشکن و تریلی را یاد گرفت تا شبانه نفربرها را به داخل نخلستان های آبادان انتقال دهد انگار خستگی در تن ایشان جا نمی گرفت خوب به یاد دارم قبل از عملیات صاحب الزمان روی جاده شنی در جاده فاو بصره؛ وی به اتفاق دیگر برداران گردان همچون قریشی، گبرلو و..... همزمان با تاریک شدن هوا به راه می افتاد و تا صبح مشغول باز کردن بی سیم، دوشکا، و یا هر وسیله ای که به درد گردان می خورد سعی می کرد آن ها را از روی تانک های منهدم شده ی عراقی ها که بین خطوط ما و آن ها قرار داشت شده؛ و به هر طریقی که بود وسایل غنیمتی را به عقب انتقال می داد.
شاید باور این موضوع برای بعضی ها سخت باشد اما او کاری کرد که تا آن زمان در جنگ شکل نگرفته بود و آن اینکه وی قبل از عملیات صاحب الزمان(عج) که بعد از عملیات والفجر ۸ شکل گرفته بود، موضوع شکستن خطوط دشمن با نفربر را با نیروهای پیاده برای اولین در طول جنگ مطرح نمود که با موافقت فرماندهی وقت لشگر آقا مرتضی قربانی روبرو گردید. لذا با ۴ دستگاه نفربر به خطوط دشمن یورش برد و به همراه نیروهای پیاده خطوط دشمن را درهم شکست و چه ذوقی کرده بود آن زمانی که از پشت بی سیم با خوشحالی اعلان داشت به یاری خدا خط شکست.
در کربلای ۴ وقتی در جزیره ی ام الرصاص در محاصره دشمن قرار گرفت تنها با دادن یک شهید (ابراهیمیان از آمل) توانست نیروهای تحت امرش را به همراه دهها تن از بچه های گردان پیاده سالم به عقبه هدایت نماید.
در کربلای ۵ حاج علی بار دیگر با چند دستگاه نفربر پی ام پی و خشایار لحظاتی پس از شکسته شدن خطوط اولیه ی دشمن توسط نیروهای پیاده خودش را به پشت خاکریزهای دشمن رساند و به همراه یگان های پیاده به تثبیت خطوط مقدم مشغول شد در این عملیات او بارها تا مرز شهادت پیش رفت حتی زمانی که شیمیایی شده بود باز هم در کنار نیروهایش ماند.
کربلای ۵ حسابی روح نازینش را تحت فشار قرار داده بود. زیرا روزی نبود که بچه های گردان شهید و یا مجروح نشوند. بیشترین فشار روحی زمانی بود که جانشین گردانمون شهید اردشیر رحمانی از بچه های دوست داشتنی رشت به همراه ۴ نفر از بچه های گردان در فردای پس از پاتک سنگین گارد ریاست جمهوری عراق به شهادت رسید؛ اون روز علی آقای عزیز ما در غم از دست دادن شهید رحمانی حال و روز خوشی نداشت. آنقدر این حادثه برایش ناگوار بود که حتی سال هت پس از دفاع مقدس وقتی نام شهید اردشیر رحمانی را می شنید چهره اش برافروخته می شد و گهگاهی هم اشک را در چشمانش حلقه می زد.
نمی دانم باز چه بگویم از تیز بینی های او بگویم یا از شجاعت های او در کربلای ۸ و ۱۰، از ایستادگی اش در سخت ترین لحظاتی که تانک های دشمن به نزدیکی های خاکریز می رسیدند و او با شجاعتی مثال زدنی با موشک ضد زره مالیوتکا به شکار تانک های دشمن مشغول می شد، و یا از پابرهنه بودنش درزمان پاتک و دویدن از یک نقطه به نقطه دیگر .....
از زخم های باقی مانده از دوران جنگ که به یادگار داشت و همواره اذیتش می کرد بگویم یا از .....
حاج علی با همه ی درد و آلامی که از بابت زخم های بدنش به واسطه ی تیر؛ ترکش و شیمیایی داشت هیچگاه از تلاش برای تحصیل در سنگر علم و دانش فارغ نشده بود تا جائیکه در مقطع دکترای حقوق بین الملل مشغول به تحصیل بوده است زمانی هم که ریاست یکی از موسسات علمی و کاربردی در آمل را بر عهده داشت منشا خدمات بسیار زیادی بود که تا به امروز همکارانش آن را بر زبان جاری می کنند.
آری حاج علی رفت و حاج علی های دیگر هم خواهند رفت. ای کاش قدر این دردانه های ماندگار از هشت سال دفاع مقدس بیشتر درک و حس می شد.
انتهای پیام/