شهدایی كه 2 نسل را نمايندگی می‌كردند

شهيدان سيد مصطفی موسوی، محمدرضا دهقان‌اميری، مسعود عسكری و احمد اعطايی جوان‌ترين شهدای مدافع حرم يكجا جمع شده‌اند تا در كنار هم نماينده دو نسل باشند؛ نسل‌هايی كه چشم به راهی كه اين شهيدان رفته‌اند، دوخته‌اند و از فرجام كارشان به خود می‌بالند.
کد خبر: ۲۱۲۳۱۱
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۳ - 09November 2016
شهدایی كه 2 نسل را نمايندگی می‌كردندبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، پارسال همين موقع‌ها مصادف بود با آخرين روزهاي محرم. جنگ در سوريه به اوج خودش رسيده بود. هر روز خبري از نيروهاي مدافعان حرم به گوش مي‌رسيد. يا عملياتي صورت مي‌گرفت، كسي شهيد مي‌شد يا جراحت نيرويي را زمين‌گير مي‌كرد. صفحات رسانه‌هاي مجازي و مكتوب پر بود از رشادت و شجاعت رزمندگان مدافع حرم. تيترها مختلفي زده مي‌شد از كار بزرگي كه جوانان عاشق اهل‌بيت در مقابل تروريست‌هاي مسلح تكفيري انجام مي‌دادند. حالا يك سال از آن روزها گذشته. امنيت نسبي برقرار شده و تروريست‌ها در موضع دفاعي قرار گرفته‌اند. پارسال همين موقع‌ها بسيجيان يگان فاتحين تهران در سوريه جانانه مي‌جنگيدند و غروب 21 آبان مصادف با آخرين روز ماه محرم به شهادت رسيدند.
 
چهار جوانِ خوش‌تيپ و تحصيلكرده راهي سوريه شدند تا در كنار هم مشغول دفاع از حرم اهل بيت شوند. «سيد مصطفي موسوي»، «مسعود عسكري»، «احمد اعطايي» و «محمدرضا دهقان» كاري كردند تا هرگاه به غروب 21 آبان برسيم ناخودآگاه تصوير چهره‌شان در ذهنمان نقش بندد.  نگاه به تاريخ ولادتشان سخت اما پر از حرف است؛ شهيد سيد مصطفي موسوي روز پنج‌شنبه 18 آبان 1374، شهيد محمدرضا دهقان‌اميري ۲۶ فروردين ۱۳۷۴، شهيد مسعود عسكري متولد شهريور 1369 و شهيد احمد اعطايي، متولد 7 شهريور 1364. جوان‌ترين شهداي مدافع حرم يكجا جمع شده‌اند تا در كنار هم نماينده دو نسل باشند؛ نسل‌هايي كه چشم به راهي كه اين شهيدان رفته‌اند، دوخته‌اند و از فرجام كارشان به خود مي‌بالند.
 
شهدایی كه 2 نسل را نمايندگی می‌كردند 

لقب جوان‌ترين شهيد مدافع حرم را به شهيد موسوي ‌داده‌اند. جواني كه هنگام شهادت 20 سال بيشتر نداشت. قبل از رفتن به مادرش گفته بود دلبستگي نداشته باش و از مال دنيا دل بكن. قبل از رفتنش هم بسياري از عكس‌هايش را پاره كرد كه علتش را زشت بودن آنها مي‌دانست. ولي در واقع مي‌خواست كمترين خاطره را براي خانواده‌اش به جا بگذارد. مادر شهيد مي‌گويد: «عاشق شهيد بابايي بود و مدام به قزوين و سر مزار شهيد مي‌رفت و كتاب‌هاي زيادي درباره اين شهيد خريده بود و دوست داشت مثل او زندگي كند و شهيد شود. به عشق او دنبال خلباني رفت. مصطفي مي‌گفت رؤياي اصلي‌ام، اين است كه خلبان شوم و با هواپيماي پر از مهمات به قلب تل‌آويو بزنم.»

شهيد دهقان‌اميري هم همانند شهيد موسوي كم سن و سال بود. مادر شهيد تعريف مي‌كند: «محمدرضا با اينكه عمر خيلي كوتاهي داشت، ولي كيفيت عمرش خيلي بالا بود. بزرگتر كه شد خيلي به مطالعه زندگينامه شهدا علاقه‌مند شد. علاوه بر آن درباره عمليات‌هاي دفاع مقدس، رمزها و فرماندهان آنها اطلاعات گسترده‌اي داشت. وصيت‌نامه شهدا را مي‌خواند و سعي مي‌كرد از سبك زندگي آنها درس بگيرد، انس عجيبي با شهدا داشت. به شهيد زين‌الدين، شهيد اصغر وصالي، شهيد محرم ترك و شهيد رسول خليلي عشق مي‌ورزيد. حتي در هيئتي كه شهيد خليلي در آنجا رشد كرده بود، شركت مي‌كرد. يكي از دوستانش برايم تعريف كرد كه محمدرضا بر سر مزار شهيد خليلي نزديك به 5 ساعت درباره شهيد برايم صحبت كرد.»

مادر شهيد عسكري پسرش را چنين توصيف مي‌كند: «مسعود از كودكي چهره بسيار زيبايي داشت. خيلي هوشيار و زرنگ بود. كاملاً از هم سن و سالانش باهوش‌تر به نظر مي‌رسيد.» ديپلمش را كه گرفت دانشگاه رفت و الكترونيك خواند. هرچند عشق به پرواز باعث شد درس را رها كند، دوباره كنكور شركت كرد و رشته حقوق قبول شد اما دوباره آن را رها كرد. «هيچ‌وقت آرام نبود هيچ‌جا نمي‌توانست بماند.» مادر شهيد ادامه مي‌دهد: «چيزي كه برايم عجيب بود ايمان خودش بود، باور داشت كه شهيد مي‌شود و در راه ايمانش هم از همه چيزهايي كه علاقه داشت گذشت. محمدرضا به موتورش علاقه خاصي داشت، روزي كه مي‌رفت به من گفت دو روز ديگر دوستم مي‌آيد و موتور را مي‌برد، موتورم را به او بخشيدم. به موهايش خيلي علاقه داشت، وقتي مي‌خواست برود موهايش را از ته زد و كچل كرد. وقتي بعد از شهادتش وسايلش را جمع كرديم بيشتر از يك ساك كوچك نبود حتي لباس و كفش نويي را كه قبل از رفتنش برايش خريده بودم هم بخشيده و رفته بود. خيلي راحت از اموال شخصي‌اش گذشت، فكر مي‌كنم بايد به يك درجه از ايمان و عرفان رسيده باشد كه راحت از تمايلات و خواسته‌هايش توانست بگذرد.»

شهيد اعطايي هنگام شهادت 30 ساله بود و دو فرزند داشت. احمد روز خواستگاري يك شرط گذاشت. انگار آينده را مي‌ديد و برنامه‌ريزي مي‌كرد. با همسرش شرط گذاشت و تأكيد كرد هر كجا ظلم باشد، آرام نمي‌نشيند و براي دفاع مي‌رود. همسر شهيد تعريف مي‌كند: «هميشه مي‌گفت: برايم دعا كن تا شهيد شوم. آنجا به ما احتياج دارند. زن و بچه شيعه در خطر هستند.»
 
منبع: روزنامه جوان
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار