روایتی از سرداری که در جبهه جنوب به ملکوتیان پیوست

سردار «سید رسول اشرف» چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت، فرزندش هنوز 6 ماهش نشده بود که در جبهه های جنوب به ملکوت اعلی پیوست.
کد خبر: ۲۱۲۳۱۴
تاریخ انتشار: ۰۳ آذر ۱۳۹۵ - ۰۲:۰۰ - 23November 2016

به گزارش دفاع پرس از استان یزد، بیستم آبان ماه سالروز شهادت یردار شهید «سید رسول اشرف» از شهدای دفاع مقدس یزد است، که در سطور زیر زندگی‌نامه اش را مرور می‌کنیم:

سيد رسول اشرف در سال 1343 در خانه اي محقر در يزد ديده به جهان گشود. در 4 سالگی براي تعليم قرآن به مكتب خانه رفت و در 6 سالگي برای تحصيلات ابتدايي وارد دبستان طاهری شد و در خرداد 1354 كلاس ششم را به پايان رساند.

سپس به مدرسه آيت اللهي واقع در بازارچه ابوالمعالي رفت و تحصيلات راهنمايی خود را به پايان برد و سپس وارد دبيرستان شد.

در سال 59 كه ملت ايران مواجه با جنگ تمام عيار گرديد درس را رها و به جبهه های جنگ شتافت. مدتي در جبهه غرب مشغول بود و بعد از چندين مأموريت به يزد بازگشت. مسئولين بسيج پي بردند كه او توانايی فنون رزمی را دارد مدتي در بسيج خدمت كرد و نيروهايی را آموزش نظامي داد.

پس از اينكه سپاه و بسيج ادغام شدند به عضويت سپاه در آمد و از اين به بعد ديگر درس را كاملاً‌ رها كرده به جبهه رفت. همزمان با تشكيل تيپ نجف اشرف در آنجا مشغول خدمت گرديد و چند بار هم تا مرز شهادت پيش رفت. در سال 61 براي انجام مأموريتي به يزد بازگشت و در همين زمان ازدواج كرد، و از ابتدای ازدواجش به همسرش گفته بود که مدت کوتاهی زندگی می کنند و فرزندش که 6 ماهش می شود شهید خواهد شد.

پس ازدواج به اتفاق همسرش به اهواز رفت و در يكي ازخانه های آنجا در كنار شهيد خليل حسن بيگي مسكن گزيد و روزها در تيپ الغدير خدمت می كرد. وی به طور همزمان چند مسئوليت در تيپ داشت كه آخرين مسئوليت وی فرماندهی گردان ادوات تيپ الغدير بود. در اين زمان خداوند به او فرزند پسری عطا كرد كه هنوز 6 ماه نداشت كه سيد رسول در جبهه جنوب به درجه رفيع شهادت نايل مي شود.

 

شهید سید رسول اشرف از زبان پدرش

فرزندم سید رسول با شنیدن فرمان حضرت امام ( ره ) در مورد تشکیل بسیج، تحصیل را رها کرد و به جمع بسیجیان پیوست و به همراه اولین گروه نیروهای اعزامی به قصر شیرین رفت ، 4 ماه در کردستان با ضد انقلاب داخلی جنگید و پس از بازگشت از جبهه غرب به عنوان مربی آموزش نظامی در پادگان شهید بهشتی آغاز بکار نمود ، در همین ایام تهاجم دشمن بعثی به میهن اسلامیان شروع شد و در واحد ادوات چند سال فعالیت نمود وی هر 3 یا 4 ماه یکدفعه به یزد می آمد . سید رسول علاقه زیادی به اهدا خون داشت . یک روز به او گفتم :« چرا این قدر خون می دهی ؟باید مدتی بگذرد؟» گفت : خونی که قرار است در آبهای هورالعظیم بریزد و یا در خاکهای خوزستان ،خوب است در بدن مجروحی برود و او را نجات دهد . سید رسول همیشه با وضو بود حتی وقتی می خواست بخوابد او 10 روز قبل از شهادتش به یزد آمد و همراه برادرش به خلد برین رفت و یکی از قبرها را به برادرش نشان داد و گفت : « اینجا جای من است » و سرانجام در جبهه جنوب به ملکوت اعلی پر کشید.

 

وصیت نامه شهید

بار خدايا ، من گناهكار تر از آنم كه معصيت تو را كرده و نكوهيده تر از كسيكه به درگاه تو عذر آورد و تو عذرش را پذيرفته اي نمي باشم . بار خدايا ، در اينجا به سوي تو توبه و بازگشت مي كنم . توبة كسيكه از گناهش پشيمان است و از اعمال زشتي كه بر او گرد آمده شرمسار است . پس اي خداي من توبة مرا بپذير و گناهان مرا بيامرز . خدايا مگر نمی خواهي به اين فيض عظيم برسم ؟ من كه خيلي از تو درخواست مرگ سرخ در راهت را مي كنم. خدايا، تو خود مي داني كه عمريست كه در نمازهايم مي خوانم « اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلك» خدايا تو خود مي داني كه عمريست درنمازم مي خوانم » اللهم اجعلني من انصاره و اعوانه » بار خدايا ،لياقت و توفيقي عنايت فرما كه از جملة سربازان و ياوران تو باشم.

 بارخدايا، لياقت جنگيدن في سبيل الله و توفيق شهادت را نصيبم فرما. خدايا، من كه نتوانستم در زمان حياتم خدمتي به اسلام بكنم اميدوارم با كشته شدنم خونم جوششي در رگهاي ملت هاي اسلامي و جهان اسلام به وجود آورد . خدايا ، من تنها راه نجات از آتش جهنم را نوشيدن شهد شهادت مي دانم. پدر و مادرم اميدوارم كه مرا ببخشيد از اينكه نافرماني شما را زياد كردم و از شهيد شدن من ناراحت نباشيد زيرا همگي رفتني هستيم و بايد از اين دنياي فاني هجرت كنيم . « انا لله و انا اليه راجعون » كل من عليها فان » پس چه بهتر كه مرگمان با شهادت در راه خدا باشد و پروندة حياتمان با مرگ سرخ در راه الله بسته شود و اين افتخاری بس بزرگ است براي شما كه چنين فرزندي را توانستيد تربيت كنيد ، خدا به شما اجر دهد.

 از اينكه فرزندتان شهيد شده گريان نباشيد. البته گريه بر شهيد شركت در حماسة اوست، گريه عجز و ناتواني نكنيد. وقتي خواستيد بگرييد بر مظلوميت حسين و يارانش اشك بريزيد. اگر شهيد شدم دوست دارم بدن خونينم را بدون غسل و كفن دفن كنيد تا در روز قيامت سندي بر جنايات كافران و مظلوميت اسلام و مسلمين باشد.

برادرم به جاي گريان كردن ديده ات، سلاح برگير و مقاوم و استوار با عزمي جزم و اراده ای آهنين چنان بر دشمنان اسلام بتاز كه قدرت تدبر و انديشه را از آنان سلب كنی و تقوا را پيشه خود كن كه تنها راه سعادت و تقوا و سپس جهاد در شهادت در راه الله مي باشد.

و شما اي خواهرانم، زينب وار زندگي كنيد از شهادت برادرتان ناراحت نباشيد و چون بانوی بزرگ اسلام حضرت زينب (س) صبر را پيشه خود سازيد و با پرورش دادن سربازاني پاك و مخلص در دامن خويش اسلام را ياري كنيد . و شما اي ملت ايران ! همچنان كه تا كنون ملت اسلام را ياري كرده ايد به ياري خود ادامه دهيد امام عزيز را تنها نگذاريد به خدا قسم بزرگترين نعمت را خدا بر ملت ايران ارزاني داشته و چنين رهبري قاطع را در عصر و زمان ما قرار داده و شكر چنين نعمتي ياري كردن اوست و پاسخ دادن به نداي ( هل من ناصر ينصرني ) اين رهبر است . در راهپيمايي ها و اجتماعاتي كه موجب تداوم خط امام و انقلاب است شركت فعالانه داشته باشيد . هميشه گوش به فرمان امام عزيز باشيد و از روحانيت مبارز پشتيباني كنيد و از آنها جدا نشويد كه هدف دشمنان اسلام است. وحدت كلمه را حفظ كنيد و همه به ريسمان الهي چنگ بزنيد ( واعتصموا بحبل لله جميعاً و لا تفرقوا ) به اميد پيروزي هر چه زودتر لشكريان اسلام بركفر به سركردگي آمريكاي جهانخوار و به اميد ظهور حضرت بقيه الله الاعظم و به اميد قبولی شهادتم در پيشگاه خداوند تبارك و تعالي.


انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها