به گزارش گروه بینالملل
دفاع پرس، مهدی شکیبایی طی یادداشتی نوشت: پس از تقریبا یک دهه عدم توازن در سیاستهای منطقهای رژیم اشغالگر قدس و ایالات متحده آمریکا با پیروزی دونالد ترامپ و دستیابی جمهوری خواهان جنگسالار و بعضا راست مسیحی اینک هم صهیونیستهای راستگرای مسلمان ستیز در اسرائیل در رأس هرم قدرت قرار دارند و هم راستگراهای مسلمان ستیز جمهوری خواه در آمریکا.
معنای این معادله آن است که با توجه به ترکیب هرم قدرت در اسرائیل و آمریکا منطقه مسلمان نشین غرب آسیا بویژه سرزمینهای فلسطینی شاهد تشدید فضا خواهد بود و تحولات به سمت درگیریها کم و بعضا پر شدت پیش خواهد رفت.
اما چه معادلهای در هرم قدرت آمریکا و اسرائیل وجود داشت که یک دهه پیش تغییر یافته بود؟ پاسخ اینکه براساس یک سند نانوشتهای در آمریکا و رژیم صهیونیستی چنانچه در آمریکا دمکراتها صاحب قدرت بودند، در اسرائیل میبایست حزب کار در رأس هرم قدرت قرار میگرفت و اگر جمهوریخواهان پیروز انتخابات بودند نامزد حزب لیکود اسرائیل پیروز انتخابات سراسری این رژیم میشد. البته این معادله تا حدود بسیار زیادی در پیروی از راهبرد یکپارچگی اولویتهای سیاست منطقهای واشنگتن و تلآویو بود.
از سال 2006 میلادی بویژه با مرگ آریل شارون نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی از حزب راستگرای لیکود و پدیدار شدن نشانههای شکست طرح جنگی جمهوریخواهان در افغانستان و عراق این معادله تغییر کرد.
با مرگ شارون که با شعار درهم کوبیدن مقاومت فلسطینی در یکصد روز صاحب قدرت شده بود چپگراهای معتقد به ایجاد طرح دو دولتی (تشکیل دو دولت فلسطینی و اسرائیل در سرزمین فلسطین) در قامت حزب جدید التاسیس کادیما (رو به جلو) به رهبری ایهود اولمرت با برگزاری انتخابات زودهنگام به عرصه قدرت بازگشتند. این در حالی بود که در آمریکا همچنان قدرت در دست جمهوریخواهان به رهبری جرج بوش بود. جمهوری خواهان بهطور سنتی بر تقویت توان نظامی اسرائیل در برابر فلسطینیها و کشورهای اسلامی تاکید دارند و قائل به طرح دو دولتی نیستند.
این تضاد در اولویتها که برای اولین بار در روابط میان اسرائیل و آمریکا پدیدار شده بود با شکست ارتش اسرائیل در برابر رزمندگان حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه و متعاقب آن تضعیف جناح جنگ سالار صهیونیستی در این رژیم عمق بیشتری یافت.
اختلاف میان سیاستهای منطقهای آمریکا و اسرائیل با سپری شدن روزهای آخر عمر دولت جمهوریخواه جرج بوش و نمایان شدن پیروزی دمکراتها در انتخابات ریاست جمهوری سال 2008 آمریکا بیشتر به چشم آمد تا جاییکه باراک اوباما تلاش دوباره جناح جنگ سالار صهیونیستی برای تقویت موقعیت خود از طریق راه اندازی جنگ 22 روزه علیه غزه را مورد شماتت قرار داد.
با این وجود تلاش جنگ سالاران صهیونیستی بر تقویت جایگاه داخلی خود در سال 2009 م با خارج شدن اولمرت از دایره قدرت به اتهام فساد اقتصادی به ثمر نشست و با بازگشت حزب افراطی لیکود به قدرت به رهبری بنیامین نتانیاهو، روابط آمریکا به ریاست جمهوری اوبامای دمکرات و اسرائیل به نخست وزیری نتانیاهو به تیرگی گذاشت. این تیرگی ناشی از تضادی بود که در اولویتهای سیاستهای منطقهای تلآویو و واشنگتن بوجود آمده بود.
آمریکای مستأصل در عراق و افغانستان در پی سامان بخشی به وضعیت شکننده ناشی از پیامدهای جنگ جمهوری خواهان در منطقه برآمده بود و اسراییل که در دو جنگ 33 روزه و 22 روزه شکست خفت باری از مقاومت لبنان و فلسطین متحمل شده بود در تلاش بود تا از طریق برخورد نظامی با یکی از زنجیره های مقاومت منطقه ای بروی ریخته را به جوی بازگرداند.
واشنگتن در پی آرام کردن اوضاع منطقه و اسراییل به دنبال تنش آفرینی بود. این تضاد در اولویت ها از سال 2009 آغاز شد و طی هفت سال اخیر با حضور دمکراتها در راس قدرت آمریکا نیز ادامه یافت.
اینک با عنایت به سیاست های اعلامی و حمایتی دونالد ترامپ نامزد پیروز جمهوری خواهان آمریکا در انتخابات ریاست جمهوری به نظر می رسد آبِ رفته روابط تل آویو و واشنگتن در حال بازگشت به جوی خود است.
اگر برخی سیاست های اعلامی شخص ترامپ رئیس جمهور منتخب آمریکا را از دایره ارزیابی وضعیت آینده خارج کنیم و سیاست های اعلامی و اعمالی نیم قرناخیر جمهوری خواهان را ملاک ارزیابی ها قرار دهیم - چه اینکه در آمریکا این سیستم های حزبی هستند که راهبردها را تعیین می کنند نه شخصیت ها- باید اذعان کرد که پس از یک دهه بار دیگر معادله قدرت در اسراییل و آمریکا به حالت عادی خود بازگشته است.
در آمریکا جمهوری خواهان قدرت را قبضه کرده اند و در اسراییل هم لیکودی ها و افراطی ها. سیاست هر یک از این دو حزب در قبال منطقه غرب اسیا و قضیه فلسطین روشن و واضح است. تلاش برای سرکوب و مهار جریان مقاومت به اشکال مختلف در دستور کار هر دو قرار دارد مگر اینکه عوامل و متغیرهایی سبب ساز تغییر در اولویت های یکی یا هردو شود.
تحلیل حاضر یکپارچگی اولویت های جمهوری خواهان و لیکودی ها را پس از به دست گیری قدرت توسط دونالد ترامپ مفروض داشته است:
با عنایت به آغاز انتفاضه سوم در فلسطین و نظر به همراهی های جدید کاخ سفید با سیاست های سرکوبگرانه و توسعه طلبانه حزب حاکم اسراییل، نتانیاهو به سمت شهرک سازی بیشتر، انفصال بیت المقدس از سایر مناطق فلسطینی و هم چنین سرکوب فعالان انتفاضه و چه بسا راه اندازی یک جنگ دیگر علیه نوار غزه حرکت خواهد کرد.
در صورت وقوع چنین شرایطی:
نتیجه مقدماتی این سیاست تل آویو، افزایش و تشدید درگیریها و شعله ور شدن انتفاضه سوم و فراگیر شدن این انتفاضه در محیط جغرافیای تاریخی فلسطین خواهد بود. این اتفاق فرصتی خواهد بود برای انتقال سلاح از نوار غزه به کرانه باختری که با اماکن حیاتی اسراییل نظیر حیفا و تل آویو مجاورت دارد.
از سوی دیگر تشدید درگیریها به جلب همبستگی با انتفاضه کمک کرده و سازمانهای مقاومتی فلسطین را که طی یکسال اخیر نسبت به آغاز انتفاضه منفعل بودند، فعال خواهد کرد و ظرفیت های تشکیلاتی را در اختیار جوانان انتفاضه سوم قرار می دهد.
نکته پایانی اینکه تشدید تحولات در فلسطین به جلب همدردیهای منطقه ای و جهانی بویژه دنیای اسلام با فلسطینی ها کمک کرده و پس از 5 سال بار دیگر قضیه فلسطین را به کانون توجه و اولویت کشورها و ملت های اسلامی تبدیل خواهد کرد.
طی پنج سال اخیر غرب با ایجاد انحراف در حرکت بیداری اسلامی منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا که می توانست به سمت رهایی فلسطین از اشغال رژیم آپارتاید اسراییل و نابودی این رژیم گام بردارد، دنیای اسلام را درگیر جنگی ساختگی کرد و فلسطین را از دستور کار این حرکت عظیم خارج نمود.
انتهای پیام/411