از درام تا تراژدی؛ قصه یک غافلگیری
یک مرد که از علی(ع) فقط محاسن صورتش یا یک زن که از فاطمه(س) فقط چادرش را گرفته و بقیه معیارهای ارزشی را داده به آب روان، رو میکند و با جسارتی تعجببرانگیز گلایه میکند: خب، آنها که مجردند به سوریه بروند! چرا باید متاهلها بروند؟!
به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، بارها تا امروز برایم پیش آمده که سر موضوع سوریه و جبهه جهانی اسلام و مسائلی نظیر این، با دیگران وارد بحثهای بسیار شدید و تند شوم و چه باک از چنین موضوعی که ترس از آن ندارم بلکه به آن افتخار هم میکنم. همانگونه که اسوه و مراد حقیقی تمام مجاهدان عرصه قلم و هنر «سیدمرتضی آوینی» نیز باکی از این نداشت. غالبا اشخاص طرف بحث من، افرادی هستند که ما در ظاهر، آنها را افراد ملتزم به شرع و پوشش اسلامی و اینگونه بحثهای ظاهری- که علیرغم اهمیت خود نمیتوانند جای ایمان و خلوص باطنی افراد را بگیرند- نمیدانیم.
اینبار اما فرض کنید در محفلی هستید و مشغول گپ و گفت از شهدای مدافع حریم ولایت و مقاومت در عراق و سوریه. کسی از تجربیاتش با خانوادههایی میگوید که مرد خانواده که دستی بر آتش عشق اهل بیت(ع) و شور جهاد فیسبیلالله دارد، همسر جوان و طفل خردسالش را گذاشته و راهی شام و نینوا شده تا مبادا یزیدیان، بار دیگر امیران صحنۀ این امت شوند. کسی دیگر از اشتیاقش برای اعزام میگوید، پدر و مادر و همسری میگویند حاضرند با وجود غم فراق، عزیزشان را بفرستند برای دفاع از زینب کبری(س) و کیان مقاومت و... و تو میبینی انگار این صحنهها مانند سکانسهای یک درام عاشقانه پایانی ندارند و مدام تکرار میشوند! ناگاه میبینی یک مرد که از علی(ع) فقط محاسن صورتش یا یک زن که از فاطمه(س) فقط چادرش را گرفته و بقیه معیارهای ارزشی را داده به آب روان، رو میکند و با جسارتی تعجببرانگیز گلایه میکند: خب، آنها که مجردند بروند! چرا باید متاهلها بروند؟!
چنین جوابی کافیست که خشم یک دوست مومن را برانگیزد و او که گویی قربانی یک تراژدی ناخواسته شده، البته در کمال احترام، رو کند به آن شخصیت به ظاهر محترم، اما دورو و متظاهر و بگوید: چه فرقی میکند؟! مگر وهب تازهداماد کربلا نبود که همراه امام حسین(ع) شهید شد؟! مگر حسنبنحسن(ع)(حسن مثنی) فرزند ارشد امام مجتبی(ع) و همسر فاطمه صغری دختر ارشد امام حسین(ع) اولین جانباز و راوی صحنه کربلا نبود؟! مگر این همه شهید تازهداماد و متاهل نداشتیم که از جان گذشتند تا دشمن، نه صرفا به ناموس که به دین و هویتمان نتواند تعرض کند؟!
چنین جواب محکمی-که من آن را نه از کسی چون دوست و برادر ایمانیمان که از یاری خدا میدانم- کافی بود تا دهان تمام حاضرانی که عقیده داشتند در چنین میدانهایی باید رعایت مسائل دنیوی مانند خانواده، همسر، شغل و... را کرد بسته شود.
قطعا آنها از این که جوانانی مثل من و برادر دینی و یار همفکر و همرزمم، تاکنون در این مورد چقدر تلاش داشتهاند هیچ اطلاعی ندارند و قرار هم نیست جزییات اقدامات ما به گوش آنها برسد زیرا گوش نامحرم جای اسرار حق نیست. با این حال، شاید امروز داستان جوانان لبنانی، عراقی، افغانستانی، پاکستانی، فلسطینی و ایرانی(به عمد اسم کشورمان را در آخر آوردم تا بدانیم که در دفاع از اهل بیت(ع) ملیت نقشی ندارد حتی اگر آن ملیت، مرکز محور مقاومت باشد) برای افرادی که ایمان جهادیشان لنگ میزند، مفید باشد. داستان جوانانی که با داشتن نامزد(شهید سیدعلی صبحیحیدر از لبنان و شهید امیر سیاوشی از ایران)، نوعروس(شهید سیدمهدی عباس از لبنان)، همسر حامله(شهید محمد ذبیبو از لبنان) و فرزند خردسال(بسیاری از شهدای مدافع حریم ولایت و مقاومت از ایران و عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و دلاورمردان لشکر شیرافکن و قهرمان «فاطمیون» از افغانستان بهخصوص فرمانده رشید این لشکر سردار شهید حاجعلیرضا توسلی(ابوحامد) و یکهسواران تیپ «زینبیون» پاکستان) میروند تا عراق و شام، جولانگاه مزدوران فرزندان تلمود و دشمنان آلالله نشود.
اگرچه این داستانها مفید است ولی شرط برای درک، «ایمان» است وگرنه برای «منافق»، آن که ظاهر مومن دارد و دنیایی از نیرنگ و فریب برای دزدی دلهای پاک در پس چهره پنهان کرده، هیچ راه نجاتی جز مرگ نیست. البته نباید از یاد ببریم که هیچ جوان عاشق شهادتی نیست مگر این که اگر بخواهد ازدواج کند، از همان اول، قضیه شهادت را معیار میگیرد تا گیر خانوادههایی نیفتد که از علی(ع) فقط محاسنش را گرفتهاند و از فاطمه زهرا(س) فقط نام و پوشش او را، نه آمادگیاش برای فداکاری را!
ولایتی بودن، قیمتی بس سنگین دارد و آن بهای گران این است که چون فاطمه(س) حتی از فداکردن نازدانهای که در درونت جا خوش کرده هم نگذری. امتحان سختی است. چه کسی عاقبت بهخیر میشود، خدا میداند!