در 5 سالگی، آموزش و قرائت و حفظ قرآن مجید را آغاز کرد و در 7 سالگی پای در مرکب مدرسه نهاد.
از آن زمان تا هنگام اخذ دیپلم همه ساله شاگرد ممتاز کلاس بود و با استعدادی که داشت حیرت همگان را برمیانگیخت.
هنوز دیپلم متوسطه خود را نگرفته بود که جنگ بر کشور تازه استقلال یافته مان تحمیل شد. با تلاش بسیار و اصرار زیاد خانواده تا پاییز 1361 برای شرکت در جبهههای جنگ تاب آورد و 20 آبان 1361 در کنکور پزشکی شرکت کرد.
29 آبان جهت شرکت در اردوی رزم عازم بود که 28 آبان مصادف شد با تشییع پیکر پاک پسرعموی عزیزش، بنابراین در اعزام بعدی در تاریخ 20 آذر به آرزوی دیرینه اش دست یافت. بعد از اعلام نتایج پذیرفته شدگان دانشگاهها در رشته داروسازی دانشگاه تهران پذیرفته شد و ادامه فعالیت فرهنگی خود را از این مکان امکانپذیر یافت.
از بدو ورود به دانشگاه نظر بسیاری را به خود جلب کرد، تجربیات مبارزاتی و اهداف عالی فرهنگی که سالها ذهن او را مشغول کرده بود، تربیت دینی و مذهبی او با دانش جدید روز و مطالعات بسیار او در زمینههای گوناگون گره خورد و از او شخصیتی همه جانبه و آگاه ساخت. در دانشگاه لحظه ای آرام نگرفت، مدام به فکر مسائل مبتلا به جامعه بود.
افکاری عالی در سر داشت و به این اندیشه بود که باید مملکت را از دست متخصصین نامتعهد برهانیم. او از لحاظ هوش و استعداد نابغه ای بود که همگان به آینده اش اطمینان داشتند. از لحاظ مذهبی پایههای ایمانش آنچنان مستحکم بود که به یقین هیچ گردبادی را توان لرزاندنش نبود. به مراتبی از کمال دست یافته بود که هرگز با سالهای اندک عمرش مطابقت نداشت.
آنچنان اهل مطالعه بود که اسباب سفرش را بیش از هر چیز کتاب تشکیل میداد و در موضوعات مختلف چنان اظهار نظر میکرد که گویی پیری سالخورده است و سالها تحقیق کرده است. هیچ حرفی را بیدلیل و بنیان بیان نمیکرد و هیچ قدمی را بدون هدف برنمیداشت.
چنین شخصیت چند جانبه و استواری از سال 61 تا 64 چندین بار در جبهه های جنگ با یقین حضور یافت. به اذعان همه دوستان و آشنایان و خانواده و خویشان لحظهای از زندگی او به بطالت سپری نشد و در همه حال مشغول کاری علمی، عبادی، مطالعاتی یا در حال کمک به خانواده بود.
وی در مدت 23 سال عمر پرثمر به اندازه 230 سال تجربه زندگی آموخت و به یقین رسید که این دنیا آنجایی که او باید باشد نیست او در قسمتی از یادداشتهایش مینویسد: «... آری اینچنین است حدیث خونین عشق به لقاء الهی و حرب برای پیاده نمودن احکام الهی. ما ابراهیم وار اسماعیل هایمان را به مذبح عشق خواهیم برد تا معشوقمان سعادت و اسلامیت اخلافمان را مقدر سازد.
ای شهد شیرین شهادت و ای شراب ناب عشق پس آخر کی سراغ ما میآیی؟»
آری استغاثه های شبانه و ناله های جانسوز و سرانجام او را لایق درگاه الهی نمود و خداوند این قربانی را برای بقای کلمه الله و استحکام اصول اسلامی و برپایی دین خداوند مورد پذیرش قرار داد و براستی او موقعیت شناسی و شکار لحظههای ارزشمند زندگی را به عنوان هنری دیگر در کنار سایر تواناییهایش به اثبات رساند و در تاریخ مهرماه مصادف با محرم به شهادت نائل آمد.
وصيت نامه شهيد حکمت الله یارقلی
فرزند صفت الله
تولد: 1343 زنجان
شهادت: 13/07/1364 بانه
سلام برشير مردان ميدان ظفر و دلاورمردان جهاد ايمان از اوان حيات بشر تا قرن خمينی(ره)، سلام بر شير مردانی که در بحبوحه ی سختی ها در ميادين امتحان سر افراز و سربلد از امتحان سر در آوردند. الحق که اينان سزاوار پاداش و رحمت بی منتهای الهی می باشند.
جوان دانشجوی بی چيزی که در دستش دارايي ندارد. جز گناهان کثير توشه ای نيندوخته است خطاب به شنوندگان وصيت نامه اش، عرايض ناچيز به شرح زير دارد.
سرافرازی و افتخار همه ی شما در گرو رزم بی امانتان در جمع جبهه های نبرد است شما با جهاد فرهنگی از کودتای خزنده با جهاد اقتصادی از شکست حتمی و با جهاد نظامی دلاورانه از سقوط جان سالم به در خواهيد برد. آگاه باشيد که زندگی نسل های متمادی در طی قرون به اندازه يک ساعت مجاهده برای حفظ و گسترش اسلام ارزش ندارد.
کاهنی و مستی را از خود برانيد، پيش کسوتان اسلام را اسوه خود قرار دهيد از علی درس شهامت ودرس چگونه زيستن بياموزيد و در اين جهان درود ودر جهان ديگر فضل الهی را شامل حال خود سازيد. هان بدانيد که زندگی شما در گرو پويايي شماست چرا که:
ما زنده به آنيــم که آرام نگيــــريم موجيم که آرامش ما در عدم ماست.
ای پير مردانی که عمر خود را در مساجد و وقت خود را در سجده و نيايش سپری کرده ايد و ای جوانانی که از جهان جز غم و شادی نياموخته ايد بدانيد که روز امتحان فرا رسيده است ، مبادا به بهانه های واهی از کمک به طريق حق طفره رويد که درآن حال اين پيام اتمام حجت ديگری است برشما و بعد از آن را خدايتان رحم کند.
از طرفی گوش مسئولان ضد انقلاب عوضی خود را در گوشه های ادارات بگيريد ودر زباله دانی بيندازيد تا هم از زخم زبان ضد انقلاب که خود هم دست اين ها هستند راحت شويم و همه دلهره وداغ دل عزيزان را مرهمی بنهيم.
يک چيز بايد اول گفته می شد که رهبری واحد، مدير، مدبر، مسلمان، متعهد، مومن و خلاصه فرزند حسين و زهرا (س) ، راحت نصيب هرقومی نمی شود ، پس هان ! قدرش را بدانيد و از حجاج های متعاقبش بترسيد، چون لحظات نوشتن اين سطور استثنايي است، خلاصه می کنم که هان ای مسلمان هر کجايي، بيا که وقت سرفرازيت رسيده است آقا شده ای، اما هيچ می دانی شکر نعمت استفاده به جا از آن است، پس پاسداری سر افرازيت کن، ای مومن مسلمان، پايان بخش وصيت نامه حرف هاشمی است که فرمود:
ما اگر همه چيزمان را فدای اسلام کنيم، باز ارزش دارد.
اما خانواده ام در صورت شهادت بايد مثل اهل بيت نبی در کربلا و شام تا پايان عمر مسلم و آزاد از هر قيدی باشند.
انتهای پیام/