فرقی هم نمیکند، موضوع چقدر اهمیت دارد یا شناخت ما از موضوع چقدر است؛ همین که از اتفاق رخ داده علیه هم و به نفع خودمان استفاده کنیم، کافی است. دچار نوعی دوقطبی در فضای کشور شدهایم که البته کاذب است و بنمایهای ندارد. یا همه چیز با ماست یا بر ما.
از بازی استقلال و پرسپولیس تا مرگ «کیارستمی» و درگذشت «فرجالله سلحشور» و تشییع «مرتضی پاشایی» در تاریکی شب؛ در هیچیک از این موارد، اتفاق موضوعیت ندارد. آنچه برای ما اهمیت پیدا میکند این است که از اتفاق رخ داده چقدر به نفع جناح خود بهره میبریم. از مرگ «سلحشور»ها به عنوان سلاحی استفاده میشود تا جبهه روشنفکران تخطئه شود و از مرگ کیارستمی برای اثبات ارتجاع جبهه مقابل استفاده میشود و در این میان نه سلحشورها درست شناخته میشوند و نه کیارستمیها.
تا اینجای کار فقط با اختلافی طرف هستیم که نتیجه آن ضرری را متوجه کسی نمیکند. مشکل از اینجا آغاز میشود که شخص مورد نظر به نظام ارتباط پیدا کند. نزدیک به یک سال پیش «حمید سبزواری» از دنیا رفت. مرگ او در محافل روشنفکرمآب چندان بازخوردی نداشت. این شاعر حتی اگر به فرض این جبهه شأن شاعرانگی نداشت، متن سرودهای مهمی را در آغاز انقلاب و طول جنگ تحمیلی سرود و همین جماعت که طرفدار هنر برای مردم هستند، نباید از کنار او به سادگی میگذشتند؛ اما گذشتند، چرا که نخواستند با پرسونای شاعرانه حمید سبزوای مواجه شوند و او را ضدقهرمانی میدانستند که با نظام همسو بود؛ اما سبزواری به این همسو بودن افتخار میکرد.
این مسئله در مورد درگذشت «مرضیه حدیدچی» تکرار شد و باز هم در مرگ کسانی چون «حدیدچی» تکرار خواهد شد. حدیدچی از معدود زنانی است که در بسیاری از پستهای کشور نقشی مهم ایفا کرده بود. اگر همه سوابق مدیریتی او را کنار بگذاریم و فقط به این بسنده کنیم که مرضیه حدیدچی تنها زنی است که نامه تاریخی امام خمینی (ره) در جمعی مردانه به شوروی سابق برد، نمیتوانیم از مرگ او آسان بگذریم. حداقل جامعه زنان کشور نباید سکوت کنند.
آنهایی که «شیرین عبادی» را مقتدای خود قرار دادهاند و برای آزادی زنان تلاش میکنند، چرا مرضیه حدیدچی را به عنوان الگوی یک زن آزاد معرفی نمیکنند، که بعد از انقلاب فرماندهی سپاه پاسدارن در همدان را به عهده داشت. در حالی که از زن هنرمندی که با بازی در آثار غیر اخلاقی هالیوود خود را شاه ماهی دنیای سینما مینامد، دفاع میکنند و کمپین حمایت راه میاندازند.
اگر حدیدچی چادر به سر نمیکرد و پوشش دیگری را برمیگزید و مسئله ولایت فقیه برایش اهمیتی نداشت، قطعا مراسم مرگش اهرمی میشد علیه نظام و او را زن مظلوم تاریخ معرفی میکردند. اگر فمنیسم بنا به تعریف خودشان حضور زن در عرصههای اجتماعی و سیاسی است، بدون شک حدیدچی نمونه اعلای آن است.
اما این فمنیسمی که از کلاه شعبده مردان صهیونیسم و امپریالیزم، برای استثمار زنان بیرون آمده مرضیه حدیدچی را قبول ندارد، چرا که حاضر نبود از اعتقادات خویش عدول کند و خود را ملزم به رعایت حجاب و تلاش برای تحقق حکومت اسلامی میکرد.
متاسفانه بخشی از جامعه رسانهای کشور وقتی میبینند، نمیتوانند علیه این زن بزرگ حرفی بزنند، سکوت میکنند تا مرگ او را کم رنگ و بیاهمیت جلوه دهند تا به اصطلاح خود را وارد مسائل سیاسی نکنند. غافل از آنکه دچار فراموشی شدهاند و به یاد نمیآورند، در جریان کذایی قتل «ندا آقاسلطان» به عنوان نمادی از زن آزادیخواه چه بلوایی به راه انداختند.
یکی از همین روزنامههای معلوم الحال با درشت کردن تیتر و عکس «هیلاری کلینتون» در کنار عکسی کوچک از مرضیه حدیدچی و اشاره به مسافرکش بودن او سعی داشت چه چیزی بگوید که نگفت؟ گویی همه شانیت حدیدچی و حضور این زن انقلابی در مسافرکش بودن او خلاصه میشود!؟
اتفاقا حضور هیلاری کلینتون در صحنه انتخابات و نوع ادبیاتش در کنار حدیدچی و حضورش در مقابل «گورباچف» به عنوان سفیر صلح و گفتوگوی تمدنی که امام خمینی (ره) در جهان معاصر پایه گذارش بود میتوانست معنای دیگری را مطرح کند.
متاسفانه همان سیاستزدگی که در ابتدا به آن اشاره شد، دلیل بیتوجهی برخی از رسانهها و بعضی از شخصیتهای صاحب رسانه است. ذخایر حقیقی نظام امثال مرضیه حدیدچی بودند و هستند که با گذر زمان آنها را از دست میهیم و قدمی برای شناخت آنها برنمیداریم.
انتهای پیام/ 161