به گزارش گروه دفاعی امنیتی دفاع پرس، حجتالاسلام والمسلمین علی سعیدی، نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از آن چهرههایی است که مصاحبه نکرده هم مواضعش قاطع و مهم است؛ چه آنکه بخواهد در یک گفتوگوی تفصیلی درباره مسئولیتها و پیشینهای که داشته، سخن بگوید. آنچه در ادامه میخوانید بخشی از یک گفتوگوی طولانی با ایشان است که به موضوعاتی نظیر تشکیل سپاه، تشکیل سازمان حفاظت از اطلاعات و همچنین علل پایان جنگ در آن پرداخته شده است. این گفتوگو در شماره اخیر مجله رمز عبور منتشر شده است:
تا اواخر سال 61 اطلاعات کشور در اختیار سپاه بود؛ یعنی از بدو تشکیل سپاه مجموعه مأموریتهای تبلیغاتی اطلاعاتی کارهای مردمیارتباط با احزاب وگروهها به عهده سپاه بود. آرام آرام به موازات شکل گیری دستگاههای مربوطه بخشی از وظایف از سپاه جدا شد و به دستگاه دیگر واگذار شد. از جمله مأموریتهایی که سپاه داشت اطلاعات بود. در کشور مسئولیت آقای رضایی اول همان مسئول واحد اطلاعات بودند. آقای مرتضی رضایی و ابوشریف و اینها یک مدتی فرمانده سپاه بودند. در قانون وزارت اطلاعات که تصویب شد در مجلس شورای اسلامییکی از مواد آن تشکیل سازمان حفاظت اطلاعات سپاه بود که در واقع در دوران واحد اطلاعات یک بخشی آن زمان بود تحت عنوان حفاظت اطلاعات که مأموریت مربوط به پرسنل را کارهای خاص را انجام میداد که عرض میکنم وظایف را با شکل گیری مرکز اطلاعات کشور و در واقع ما در اطلاعات و انتقال 6-5 هزار نفر از سپاه به وزارت اطلاعات یک بخشی از این نیروها که در قالب حفاظت اطلاعات بودند، ماندند در سپاه که در حقیقت آنها شاکله حفاظت اطلاعات اینها بود. قبلاً بعنوان معاونت حفاظت اطلاعات بود بعد در قانون بعنوان سازمان حفاظت اطلاعات مطرح شد که در ارتش و وزارت دفاع و ناجا هم همین شیوه عمل شد؛ یعنی سازمانهای حفاظت اطلاعات در این چند نیرو شکل گرفت.
** اختلاف درباره جایگاه حفاظت اطلاعات
در قانون مهمترین مسألهای که در حفاظت اطلاعات بود ریاست این بود که مسئولیت این را به چه کسی بسپارند. آن زمان نماینده حضرت امام رحمتالله علیه شهید محلاتی بودند و در تصویب قانون وزارت اطلاعات ایشان نقش داشتند و نماینده مجلس بودند. آن زمان حساسیت زیادی داشتند روی رئیس این سازمان افراد زیادی مطرح شدند. برای این مسئولیت از جمله کسانی که کاندیدا بودند، بنده بودم که به لحاظ اینکه حالا سابقه من در کار گزینشی و پرسنلی و نیروی انسانی و اینها بود، یکی از مرجحات بنده همین بود. یکی دیگر از مرجحات بنده روحانی بودن من بود که چون در قانون وزارت اطلاعات آمده بود که وزیر اطلاعات باید مجتهد باشد. به قرینه همان گفتند که رئیس سازمان حفاظت اطلاعات سپاه هم باید از یک جایگاه علمیحوزوی برخوردار باشد. استدلال شهید محلاتی این بود و نهایتاً روی بنده توافق کردند فرمانده سپاه و نماینده امام که من بشوم مسئول سازمان حفاظت اطلاعات و طی نامهای محضر امام این را نوشتند. چون برداشت آقای شهید محلاتی این بود که رئیس سازمان حفاظت اطلاعات زیر نظر فرمانده کل قواست و ایشان باید تأیید بکنند؛ لذا طی نامهای که سند آن هست نوشتند خدمت حضرت امام که فلانی بعنوان رئیس سازمان پیشنهاد بشود. امام هم موافقت فرمودند و به حکم فرمانده کل سپاه بنده در سال 62 شدم رئیس سازمان حفاظت اطلاعات سپاه که تقریباً 9 سال طول کشید. این دوران مسئولیت مهمترین چالش که مهمترین مشکلی که در این مسأله بود، تابعیت این رئیس سازمان بود که این تابع فرمانده کل قوا است یا تابع فرمانده کل سپاه است. اختلاف اصلی بر سر همین بود. قبل از اینکه بنده مسئول بشوم، طی نامهای از محضر حضرت آیتالله خامنهای که آن زمان رئیسجمهور بودندکه به علت اشتغالات حضرت امام و سن بالا، بخشی از وظایف را به رئیسجمهور که حضرت آقا بودند محول کرده بودند بعنوان مسئول تمشیت امور سپاه تحت همین عنوان بود؛ لذا طی نامهای آقایان محضر ایشان نوشتند و چند تا سؤال را مطرح کردند از جمله همین سؤال بود که رئیس سازمان حفاظت اطلاعات تحت امر چه کسی هست. ایشان پاسخ فرموده بودند که جواب روشن است رئیس را انتخاب کنید مسئول را انتخاب بکنید. جواب سریع نداده بودند اما در ذهن مبارک ایشان مشخص بود که جواب چیست. لذا خود این شد چالش برای بنده؛ یعنی بین نماینده امام و فرمانده کل سپاه اختلاف بود که آنها هم گفتند رئیس سازمان زیر نظر ماست.
آقای محلاتی میفرمودند من قانونگذار هستم و باید زیر نظر فرمانده کل قوا باشد؛ لذا یک حادثه کوچکی پیش آمد منجر شد به یک اصطکاک بین بنده و فرماندهی سپاه. یک مأموری از مأمورین اطلاعات دچار یک تخلف اخلاقی شده بود. نامه را آقای حجازی دیده بودند؛ آن زمان مسئول نمایندگی امام در واحد اطلاعات بودند. ایشان فرموده بودند که نامه را جز آقای سعیدی هر کسی ببیند، خلاف شرع هست. ایشان باید ببینند و تصمیم گیری بکنند. بنده نامه را دیدم نامه پیچیدهای بود. یک مأمور اطلاعاتی ویژهای گرفت و یک مخمصه اخلاقی شده بود. من این نامه را بردم محضر آقای محلاتی بعنوان نماینده امام سؤال شرعی کردم که من میتوانم وارد این موضوع بشوم یا نه؟ ایشان جواب دادند و بعد بلافاصله خبر را به فرماندهی میدهند.
** شمخانی گفت اول بگو تحت امر کی هستی!
تصور این میشد که من تحت امر آقای محلاتی هستم؛ چون ایشان بنده را پیشنهاد داده بود. اولین ملاقاتی که من داشتم با فرمانده کل سپاه ایشان خودشان تشریف نداشتند. آقای شمخانی بودند. یک نامهای گذاشتند جلوی من گفتند شما اول به ما بگویید تحت امر کی هستید؛ تحت امر آقای محلاتی هستید یا تحت امر ما هستید یا تحت امر فرمانده کل قوا؟ من هم گفتم نمیدانم برای من روشن نیست. شما این را بالاخره از مراجع قانونگذاری سؤال بکنید و از قضا 13 تا سؤال مطرح شد. از مجلس سؤال کردند و مجلس پاسخ داد که رئیس سازمان تحت امر فرمانده کل قوا است ولی بالاخره مقبول نیفتاد. گفتند این قانون نیست؛ تفسیر قانون هست و لذا ما با یک مشکلات عدیدهای در این دوره مواجه شدیم به خاطر همین اختلافات.
یک بافت در حفاظت اطلاعات حاکم بود که من ناچار شدم این بافت را به محضر آقا بعنوان رئیسجمهور و مسئول تمشیت امور سپاه منتقل بکنم. در همان مجموعهای که من بعهده گرفته بودم و در اختیار من بود، سه طیف بودند: یک طیف بچههای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی معروف بودند، یک طیف بچههای فجر اسلام بودند و یک طیف هم مستقل و کاری با این دو تا مجموعه نداشتند. عناصر کلیدی این مجموعهای که به من سپرده شده بود یا از بچههای فجر اسلام بودند یا از بچههای سازمان مجاهدین انقلاب شاخه راستی بودند.
** احزاب و گروههای سیاسی در حفاظت اطلاعات
من واقعاً اول ورودم بدون تجربه کلاسیک در این مسأله، یک ذوقیاتی داشتم یک استعدادی داشتم ولی در یک دانشکدهای درس نخوانده بودم برای تخصص در امر حفاظت اطلاعات و این مسائل ولی بالاخره یک استعداد نسبی داشتم. من بعد از یک مدتی یک بررسی انجام دادم و وقت گرفتم از محضر آقا بعنوان رئیسجمهور رفتم محضر ایشان عرض کردم که آقا وضع داخل حفاظت اطلاعات این گونه هست. مدیران اکثراً در این شاخهها هستند یا در این گروه هستند یا در این گروه؛ یعنی نه اینکه اعضای گروه باشند، منتصب بودند والا اینها همه آنها استعفا داده بودند از آن گروهشان و حزب آنها اما گرایش ذهنیشان بود و هم درگیر هم بودند و اختلاف هم با همدیگر داشتند. وقتی که من شرح ماجرا را عرض کردم ایشان فرمودند که اولاً من دو طرف را میشناسم؛ یعنی نه اینکه این بچههای ما را گروههایی که وابسته به فجر هستند یا جمعیتی که وابسته به سازمان مجاهدین و آقای راستی هستند اینها. ارتباط آنها با روحانیون هست این که مشکلی نیست که حالا یک جوان 25 ساله ارتباط داشته باشد با آقای راستی یا با آقای مصباح یا با روحانیون بزرگواری که اسم بردند. اینکه نقطه قوتی است ولی اعمال این گرایشات گروهی توی اطلاعات و حفاظت اطلاعات مضر هست؛ این را باید شما به آن توجه بکنید. بعد من عرض کرده بودم سه راه دارم؛ یا به یک سمتی بلغزم یا هر دو طرف را عذرشان را بخواهم و یا اینکه بالاخره راه سومیرا که من در ذهنم بود. ایشان فرمودند که شما مهمترین کاری که باید بکنید این است که موضع خودتان را مستقل حفظ بکنید؛ یعنی آنها احساس کنندکه شما کاملاً مستقل هستید نه گرایشی به فجر دارید نه گرایشی به سازمان دارید نه مخالف این هستید نه مخالف آن هستید. شما میخواهید یک سری اصول و مبانی را در این تشکیلات رعایت بکنید. اگر این کار را کردید، یک مدت کوتاهی ممکن است از شما فاصله بگیرند بعد به خاطر استقرارتان برمیگردند و میآیند با شما کار میکنند و باید این موضع را شما کاملاً حفظ بکنید. واقعاً برای من این خیلی درس مهمی بود که در طول مدیریت 30 سالهام این درس را همچنان حفظ کردم و همین تدبیر را عمل کردم؛ یعنی برگشتم نوعی رفتار کردم با این آقایان که هیچگونه احساسی نداشته باشد که من تمایل دارم به این مجموعه یا مخالف هستم با این مجموعه. من گفتم یک اصولی دارم، مبانی دارم و موازینی را میخواهم دنبال بکنم و همان را عمل کردم و موفقیت بنده در آن دوره سخت ناشی از همین رهنمود و تدبیر آقا بود که واقعاً من آویزه گوش کردم و عمل کردم. بنابراین ما این مسأله را همچنان دنبال میکردیم. استقلال خودم را با همه توان تلاش میکردم که موضع حفاظت مستقل باشد و بتوانم مصالح سپاه را حفظ بکنم.
** در اکثر کشورها، حفاظت اطلاعات مستقل است
انصافاً این 9 سال برای من خیلی سخت گذشت و خیلی تلاش کردم که آنچه که در توان دارم انجام بدهم اما نکتهای که باید اینجا عرض بکنم، فلسفه وجودی حفاظت اطلاعات است. معمولاً در همه سیستمهایی که من بررسی کردم حفاظت اطلاعات برای نیروهای مسلح مستقل هست؛ یعنی برای هر دستگاه نظامیو انتظامی در دنیا یک حفاظت اطلاعاتی پیشبینی کردند. غیر از اطلاعات یک حفاظت اطلاعاتی درون نیروهای مسلح پیشبینی کردند که نقش بسیار کلیدی دارد در جهت صیانت و حفظ آن مجموعه. در امریکا این طوری هست؛ در روسیه اینطوری هست؛ خیلی کشورها که من بررسی کردم دستگاه حفاظت اطلاعات مستقل هست و زیر نظر بالاترین مرجع آن دستگاه یعنی فرمانده کل قوا.
به خاطر حساسیتی که این مجموعه دارد زیر نظر بالاترین مقام کشور هست. در کشور ما هم همه سازمانهای حفاظت اطلاعات تحت امر رهبری و فرمانده کل قوا هستند و فلسفه وجودی این حفاظت اطلاعات صیانت امنیتی نیروی مسلح هست که از نظر امنیتی این را حفظ بکند و نگذارد دشمن دستگاه جاسوس سرویسهای امنیتی دشمن در سیستم نفوذ بکند. سرقت سلاح، سرقت اطلاعات، جلوگیری از نشر اطلاعات، حفاظت اسناد، حفاظت مهمات و حفاظت پرسنل؛ یعنی مهمترین وظیفهاش این است که این مجموعه را پرسنل را حفظ بکند که مانع شود بین دشمن و سرویسهای اطلاعاتی و نیروها که دست دشمن و سرویسهای اطلاعاتی به نیروها نرسد. حالا در بعضی از جاها هم هر گونه تحرکی را که علیه حاکمیت ممکن هست به کار گرفته بشود باید این دستگاه رصد بکند و بفهمد. در دنیا معمولاً اقدامات ضد کودتا بعهده این دستگاه حفاظت اطلاعات هست و ضد جاسوسی بعهده این حفاظت اطلاعات هست. در حقیقت حفاظت اطلاعات هم نقش آگاهی را برعهده دارد و هم نقش اطلاعات را به عهده دارد و مجموعه اقداماتی که نیاز به کار اطلاعاتی دارد و کشف آنها مستلزم کار اطلاعاتی است؛ اعم از جرائم مواد مخدر و مسائل امنیتی بعهده این دستگاه حفاظت اطلاعات هست.
** انقلابیها وارد سپاه میشدند
میخواهم در این زمینه به یک مسأله دیگری اشاره کنم که به نوعی به ما مربوط میشد و کار مشترکی داشتیم با نمایندگی امام در سپاه و آن مسأله سپاه و تحزب هست و به نوعی به ما مربوط میشد؛ به نوعی به نمایندگی مربوط میشد. چی شد که بحث تحزب مطرح شد که تحت عنوان فرمان امام از آن یاد میکنند؟ مسألهای که در انقلاب و نظام ما پدید آمد و ارتباط بین احزاب و سپاه مطرح شد، این بود که بعد از پیروزی انقلاب یکی از مهمترین نهادهایی که در کشور تأسیس شد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.
سپاه به لحاظ جایگاه حساسی که داشت در بالاترین رده قله نظام قرار داشت. ابتدای تشکیل آن کیفیترین نخبگان وارد این مجموعه شدند و میشدند از هر کجا مایل بودند که بیایند یک جایی قرار بگیرند که ظرفیت بالایی داشته باشد برای خدمت به نظام؛ لذا یکی از جاهایی که نیروهای انقلابی در آنها رشد کرده بود و تربیت شده بود، همین احزاب و تشکلهای اسلامیمبارز بودند یعنی قبل از انقلاب ما شاهد تشکلهای زیادی بودیم. این سازمان مجاهدین انقلاب ترکیب از 9-8 گروه بودند که اینها قبل از انقلاب شکل گرفته بودند گروه منصورون و گروههای حدید این گروهها بودند یا مثلاً خود جامعه روحانیت یک جریان مسبوق به سابقه هست که در سالهای پیش از انقلاب شکل گرفته بود یا حزب اسلامیکار؛ اینها قبل از انقلاب اینها شکل گرفته بودند برای مبارزه با رژیم. فداییان اسلام، مؤتلفه و اینها از احزاب پیشکسوت بودند.
بعد از پیروزی انقلاب یکی از جاهایی که نیروها به شدت علاقهمند بودند بیایند در آنجا، سپاه بود. همین نیروهایی که در گروهها و احزاب بودند مثل فجر اسلام مثل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اینها آمدند داخل سپاه. مثلاً آقای رضایی خودش از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامیبود؛ آقای ذوالقدر همینطور و خیلی دیگر از افراد دیگر یا داود کریمی از بچههای فجر بود. یک تعدادی همان چند سال آمدند و رفتند ولی خیلی از افراد ماندند. ابتدای امر مشکلی احساس نمیشد. خیلی هم پدیده مبارکی بود. حضور عناصر متدین انقلابی و احزاب مبارز ورودشان به سپاه یک حرکت مبارکی بود ولی چون اینجا قدرت سلاح بود و قدرت نظام بود، عملاً یواش یواش زمینه تمرکز گرایی و حزب گرایی و حیطه بندی داشت فراهم میشد؛ یعنی در فلان واحد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامیشکل بگیرند؛ در فلان واحد بچههای فجر اسلام شکل بگیرند؛ در فلان واحد فلان گروه دیگر میشود سنگربندی.
** ماجرای پیام امام درباره عدم دخالت سپاه در سیاست
کم و بیش این گونه مسائل به محضر امام منتقل شده بود که آقا سپاه یواش یواش دارد میشود مرکز تجمع احزاب و گروهها و زمینه درگیریشان ممکن است فراهم بشود. اگر شد سپاه مرکز جولان احزاب و گروهها با طیف بندیهایی که هست، دیگر این دیگر نمیشود نیروهای مسلح نظام، لذا امام در همان سالهای اولیه طی فرمانی خیلی اکید فرمودند که گروهها نباید وارد سپاه بشوند. همه کسانی که از گروهها و احزاب اسلامی وارد سپاه شدند، بین سپاه و حزبشان باید یکی را انتخاب کنند؛ یا سپاه را یا آن حزب و سازمانشان را. لذا همه باید استعفا بدهند. یک تاریخ معینی هم گذاشته شد که آقایان استعفا دادند. یکی پس از دیگری همه آقایان از حزبشان استعفا دادند و توی سپاه آمدند. بعضیها هم نخواستند برگشتند رفتند در داخل حزبشان قرار گرفتند. فلسفه این چیه؟ فلسفه فرمان امام مبتنی بر چند مسأله هست. مسأله اول تفاوت بین کارکرد یک حزب با کارکرد یک نیروی نظامیوابسته به نظام. بالاخره این نیرو متعلق به کل نظام هست؛ این نیرو پاسدار انقلاب هست و حق ورود در انتخابات را به معنای دخالت در انتخابات ندارد و او حق ندارد میتینگ سیاسی مثل یک حزب داشته باشد، مگر در اموری که مربوط به کل نظام هست. در انتخابات نمیتواند لیست بدهد. یک حزب از بودجه دولت تغذیه نمیکند ولی بودجه او بودجه مردمیهست. او اساسنامه و مرامنامه دارد. او میتینگ دارد مانور دارد، در انتخابات رقابت میکند، جر و تعدی میکند علیه فلان گروه و گروههای دیگر حرف میزند؛ علیه رقبا حرف میزند. کاملاً کارکرد یک حزب با کارکرد یک نیرویی مثل سپاه که پاسدار انقلاب است کاملاً تفاوت دارد.
بنابراین اولین مسألهای که مبنای این فرمان بود، تفاوت در کارکرد یک نهادی مثل سپاه که به عنوان پاسدار انقلاب است با یک حزبی که بالاخره میخواهد در عرصه رقابت وارد بشود و به نوعی میخواهد به اهرمهای قدرت دست پیدا بکند؛ کشور را اداره بکند با یک نیروی مسلحی مثل سپاه که وظایف خاصی دارد کاملاً متفاوت هست. لذا آن که سؤال اینجاست که روح کلام امام در کجاست؟ میخواهد بگوید سپاه در سیاست دخالت نکند یا سپاه جولان گاه احزاب نشود؟ آنچه که روح حاکم بر کلام امام بود این هست که من قریب به اتفاق کلمات امام را دیدم و مطالعه کردم. چون مسئولیت کار بر عهده من بود؛ چه آن زمان، چه زمانی که در حوزه نمایندگی بودم، چه حالا که مسئولیت اصلی را برعهده دارم در مسأله خط دهی و هدایت سپاه در مسائل سیاسی. لذا روح حاکم بر کلام امام این بود که سپاه را از جرگه احزاب و گروهها دور بکند؛ سپاه مرکز درگیری بین احزاب نشود و سپاه جولان گاه احزاب نشود. این واحد پرچم فلان حزب را بالا ببرد، آن واحد پرچم فلان حزب را بالا ببرد و با همدیگر اصطکاک پیدا کنند و درگیر بشوند که مصالح نظام تحت شعاع قرار بگیرد. لذا حزب بازی را امام منع کردند. حزب بازی ممنوع است؛ نه ورود در عرصه سیاسی.
در حالی که کلمات دیگر امام کاملاً سپاه را موظف میکند در مصالح انقلاب ورود پیدا بکند و آنجایی که نیاز هست ورود پیدا بکند. لذا روح حاکم بر کلام امام و فلسفه اصلی کلام امام دور کردن سپاه از احزاب و گروهها در حقیقت مصمون نگه داشتن سپاه از اختلافات حزبی اختلافات تشکیلاتی و سازمانی بود که این واقعاً مسأله بسیار مهمیبود. البته یک نقاط اشتراکی سپاه با گروههای اسلامیدارد که این نقاط اشتراک با گروههای غیراسلامیو گروههای انحرافی نیست. آن نقاط اسلامیاین است که از نظر مواضع، مواضعشان دفاع از نظام هست انقلاب هست، دفاع از اصول و مبانی هست، دفاع از ولایت فقیه هست و ولی فقیه هست؛ اینها نقاط مشترکی بین سپاه و احزاب انقلابی هست اما این اشتراک در این گونه موارد دلیل نیست که با همدیگر تعامل حزبی داشته باشند. لذا آن که واقعاً کاملاً مشهود و مورد نظر قطعی هست حزب بازی ممنوع است نه ورود در مصالح سیاسی.
** آثار و پیامدهای پیام امام در مورد سپاه پاسداران
این فرمان امام آثار و پیامدهای زیادی داشت. یک حفظ وحدت و انسجام سپاه. سپاه را یکپارچه کرد و کاملاً مصونیت بخشید به سپاه. دوم جلوگیری از حساسیتها. در هر مقطعی ممکن است حساسیتهایی بوجود بیاید هر کدام از این گروههایی که وابسته با احزاب هستند شروع کنند به فعالیت. این حساسیتها از بین رفت و در یک مسیر ثابتی سپاه قرار گرفت و سومین پیامد این پیام، جهت گیری کلان سپاه بود. سپاه جهت گیریش رفت به سمت مواضع انقلاب و نظام قرار گرفت، نه دفاع از فلان حزب یا فلان گروه. آن وقت ناظری هم اینجا گذاشتند که ناظر بر این مسأله نمایندگی امام بودند که در آنجا کمیسیونی درست شد. کمیسیون پیگیری فرمان امام و حفاظت اطلاعات هم عضو آن کمیسیون بود و در مورد سپاه نظر میدهند. در مورد دخالتها نظر میدادند و همچنان کمیسیون به قوت خودش باقی است که در حقیقت هر کجا که بحث دخالتی مطرح میشود، این کمیسیون میآید فرد را احضارش میکند و به او میگوید شما چرا دخالت کردید؟ اگر اثبات شد که دخالت کرده متناسب با نوع تخلف او تنبیهات لازم را اعمال میکنند. این اصل فلسفه این مسأله و پیام امام اما یک مسأله بعدی تحولات و متغیرهای تأثیر گذار در مأموریتهای سپاه ما یک تفاوتهایی در روند حرکت انقلاب شاهد هستیم که در مأموریت سپاه تأثیر گذار هست.
** تفاوتها میان ارتش و سپاه
چند تا تفاوت ماهویی با همدیگر دارند؛ اولین نقطه تفاوت آن این است که ارتش حافظ مرزها و استقلال هست ولی سپاه حافظ انقلاب هست و دستاوردها. این اساسیترین نقطه تفاوت و مرزبندی هست؛ یعنی اگر ما تفاوتهایی در نگرش در رفتار در عملکرد در نوع سلاح در نوع موضع گیریها مشاهده میکنیم دقیقاً برمیگردد به تفاوت در ماهیت رسالت. رسالت ارتش پاسداری از مرزها و استقلال کشور هست؛ رسالت سپاه پاسداری از انقلاب و دستاوردهای آن هست. بر همین اساس سپاه 5 نیرو دارد و ارتش سه نیرو. چیدمان ارتش لشکری هست و چیدمان سپاه هم لشکری هست و هم شهری و هم روستایی؛ یعنی در واقع از نظر چیدمان از جهت نیرو از جهت تنوع اعضا تمام اینها کاملاً با همدیگر تفاوت دارند. برمیگردد به آن اصل مطلب که در اصل رسالت با همدیگر تفاوت هست در مأموریتهایشان. لذا بقیه تفاوتها برمیگردد به همین مسأله. ما یک تفاوت دیگری در سپاه و ارتش میبینیم که ارتش چون رسالتش پاسداری از مرزها و استقلال کشوری هست، این مأموریت ثابت هست یعنی به مرور زمان تغییر نمیکند؛ مگر جنگی اتفاق بیفتد ارتش میآید وارد عرصه میشود اما مأموریت سپاه تابع متغیرهایی هست. یعنی اگر متغیرهایی در جامعه بوجود آمد بطور طبیعی در مأموریت سپاه تأثیرگذار است. یعنی یک زمانی تهدید سخت هست، سپاه وارد عرصه سخت افزاری میشود. یک بار تهدید نیمه سخت هست یعنی آشوبهاست و درگیریهای منطقهای و محلی هست، اینجا سپاه وارد تهدید نیمه سخت میشود؛ یعنی آموزش آن، مهارت آن، سلاح آن، مهمات آن و ارتباط آن با تهدید سخت کاملاً متفاوت هست. این درونی هست، آن بیرونی هست. تهاجم هم بیرونی و کاملاً متفاوت هست. گاهی تهدید، تهدید نرم هست. اینجا ابزار آموزش مهارت نیروی مناسب خودش را میطلبد که سپاه وارد تهدید نرم بشود. لذا متناسب با متغیرهای انقلاب، سپاه هم باید دچار تغییر بشود؛ یعنی یک نهاد ثابت در مأموریت و در ساختار و سازمان و سلاح و تجهیزات نیست؛ یعنی همیشه سلاح و تجهیزات و مهارت و ترکیب نیروی انسانی آن متناسب با متغیرهای تأثیرگذار روی خودش هست.
** تفاوت رهبری امام و مقام معظم رهبری
من میخواهم عرض بکنم که تفاوت عصر امام خامنهای با عصر امام خمینی چیست. ما یک تفاوتهایی میبینیم در عصر امام خمینی با عصر امام خامنهای؛ همان تفاوتی هست که بین عصر نبوی و علوی ما شاهد هستیم. در عصر نبوی پیامبر اعظم با دو جبهه روبروست. یک جبهه مؤمنین و متدینین که در کنار او هستند. جبهه دوم جبهه کفار و مشترکین هستند. دیگر نفاق ما نداریم. یک اقلی گرفتار نفاق شده بودند ولی قابل توجه نبود اما در عصر علوی این ترکیب عوض شد؛ یعنی همان کسانی که یاران پیامبر بودند صف اول، دوم، سوم تا دهم پشت سر پیامبر میایستادند، به چهار دسته تقسیم شدند. یاران پیامبر یک دسته آمدند مقابل رهبری بعد از پیامبر ایستادند. یک دسته در کنار رهبری بعد از پیامبر ایستادند. یک دسته سکوت کردند؛ یعنی گفتند ما نمیدانیم حق با کی هست این درگیری بین دو جبهه اهل قبله هست. ما نمیتوانیم ترجیح بدهیم یکی را برای دیگری. لذا ما سکوت میکنیم تا از این فتنه عبور بکنیم. دسته سوم هم مغازه دو نبش داشتند؛ یعنی هم این طرف را داشتند هم آن طرف را داشتند که اگر این طرف پیروز شد با این طرف اگر آن طرف پیروز شد با آن طرف کار بکنند. در دوره ما هم همین تغییرات را ما شاهد بودیم؛ یعنی در اولاً یک تغییری در شیوه دشمنان ما مشاهده کردیم از سخت افزای تبدیل شد به نیمه سخت و از نیمه سخت به تهدید نرم که رهبر معظم انقلاب سه مرحله را فرمودند که تهاجم فرهنگی شبیخون فرهنگی، جنگ فرهنگی و جنگ نرم. این فرآیندی که معظم له ترسیم کردند ناظر به همین مسأله بود. این یک تفاوت یعنی تغییر در شیوههای رفتاری دشمن.
تغییر دومیکه ما شاهد بودیم تغییر در مراحل تحقق انقلاب هست. بالاخره عصر امام خمینی عصر شکل گیری و استقرار انقلاب بود. عصر امام خامنهای عصر استکمال انقلاب هست. این دو تا با همدیگر تفاوتهایی دارد. در استکمال انقلاب، کار سختتری داریم. البته خود استقرار شکل گیری انقلاب هم در حد خودش بسیار پیچیده و سخت هست ولی عصر استکمال یک پیچیدگیهایی دارد که منحصر به فرد هست؛ منحصر به خودش هست. تفاوت سومیکه باز ما شاهد آن هستیم، در چیدمان این گروهها و احزاب هست؛ یعنی احزاب به مرور زمان پوست میاندازند. دچار یک تحول میشوند و از لاک نفاق بیرون میآیند و به شکل علنی شروع میکنند به مقابله کردن به مبارزه کردن. این متغیرها طبیعی بود که در وضع سپاه هم تأثیر میگذارد؛ یعنی چون سپاه پاسدار انقلاب هست و چون سپاه بازوی ولی فقیه هست، نمیتواند در برابر این متغیرها پویایی لازم را نداشته باشد والا عقب میماند. رهبر معظم انقلاب در دوم شعبان سال 90 فرمودند انقلاب پیش رونده است و سپاه نقش پیش روندگی دارد. اگر نتواند خودش پیش روندگی را احراز بکند عقب میماند؛ چون انقلاب بالاخره راهش را ادامه میدهد. این سپاه هم حرکت خود را باید تابع انقلاب بکند باید پویایی داشته باشد. ایستایی سپاه را به عقب میراند؛ لذا متناسب با متغیرهای انقلاب، سپاه هم باید خودش را آماده کند برای عرصههای مختلف تغییرات.
** یک سپاهی باید...
ما بارها با متغیرهایی روبروی بودیم که سپاه باید چه کار بکند؟ اینجا سپاه در اولین گام بحث جریان شناسی را باید داشته باشد؛ جبهه شناسی را باید داشته باشد؛ زمان شناسی را باید داشته باشد؛ خط شناسی را باید داشته باشد؛ یعنی تا مادامیکه نداند در جامعه چه میگذرد که نمیتواند درست عمل بکند؛ لذا من 7-6 واژه را به نظر من میآید اینها هر کدام از اینها جزو وظایف ذاتی سپاه میتواند قرار بگیرد.
به تناسب شرایط زمان و مکان، اول دانش سیاسی. باید سپاه از نظر سیاسی در حد بالایی دانش سیاسی داشته باشد بخصوص مدیران عالی سپاه که 2500 تا ما فرمانده داریم مدیر داریم؛ اینها باید از نظر دانش سیاسی در حد بالایی باشند.
دوم، بینش سیاسی. یعنی فهم سیاسی و درک سیاسی قوی داشته باشند؛ یعنی بالاترین قدرت تحلیل را داشته باشند. نیروی مسلح جمهوری اسلامیمثل نیروی مسلح رژیم طاغوتی و دیکتاتوری نیست که هر چی در سطح پایینی قرار داشته باشد بهتر میتواند فرمان ببرد. اینجا هر مقداری که فهم سیاسی آن بالاتر باشد هدفمندتر میتواند حرکت بکند. ما باید یک پاسدار بینش سیاسی بالایی داشته باشد؛ لذا باید کاملاً از دانش در سطح بالا باشد. وقتی که بفهمد یک اتفاقاتی دارد در کشور میافتد چی چی هست، بافت مجلس چگونه بافتی هست، باید بافت دولت چگونه بافتی باشد، این بافت میتواند انقلاب را هدایت بکند یا نمیتواند، میتواند درست تصمیم بگیرد.
مسأله سوم گرایش سیاسی هست. مگر میشود انسان گرایش نداشته باشد؟ هیچ آدمینیست که در این کره زمین گرایش نداشته باشد، منتهی گرایش سپاهی باید گرایش هدفمند باشد؛ یعنی به سمت قله رفیع ولایت این گرایش تنظیم بشود والا گرایش به سمت این گروه و آن گروه خطرناک هست. گرایش به سمت شخص گرایی خطرناک هست، حزب گرایی خطرناک هست، سمپاتی و حمایت از فلان حزب و فلان گروه اشکال دارد اما حمایت و سمپاتی و جهت گیری نسبت به رهبری این جزو وظیفه ذاتی سپاه هست. مگر میتواند گرایش نداشته باشد؟ یک نیروی مکتبی اعم از اینکه نظامیباشد یا نباشد، سر صندوق رأی که میرود بالاخره اگر ما ولایت مطلقه فقیه را قبول داریم، سر صندوق رأی باید به کسی رأی بدهیم که هم سو با رهبری و ولی فقیه باشد؛ اگر برخلاف این رأی بدهد که خلاف عمل کرده! این به طریق اولی' در یک نیروی نظامیبخصوص سپاه باید لحاظ شود.
مسأله چهارم توجیه سیاسی هست. هم باید پاسداران را توجیه سیاسی کرد و هم سپاه و بسیج را نسبت به جامعه باید توجیه کرد و هم بتواند جامعه را توجیه بکند. ما ارتباط داریم با مردم، افکار عمومیرا باید هدایت بکند سپاه، سپاه مسئولیت دارد. فرمانده در این مراسم مختلف سخنرانی میکند او باید مطالبی بگوید که بتواند جامعه را به سمت اهداف انقلاب سوق بدهد. اگر خودش نتواند بفهمد چطوری میتواند جامعه را توجیه بکند؟
پنجمین مسأله موضعگیری هست. آیا موضعگیری در شأن سپاه هست یا نیست. بله دقیقاً یعنی موضعگیری جزو وظایف ذاتی سپاه هست نسبت به مسائل انقلاب و نظام. یعنی وقتی وزارت اطلاعات میآید در این زدن شبکههایی که با سازمان سیا و موساد همکاری میکردند و در شهادت دانشمندان هستهای ما نقش داشتند؛ این شبکه را میزند سپاه میآید در مقام موضعگیری تقدیر میکند از وزارت اطلاعات یا اگر که در فلان حادثهای یک اتفاقی میافتد سپاه موضعگیری میکند. اتفاقاً معمولاً حوادثی که اتفاق میافتد، دو سه روز که میگذرد و ما موضعگیری نمیکنیم، به ما میگویند چرا موضعگیری نکردید؟ یعنی طبیعت این نهاد این هست که باید در صحنههای مهم انقلاب حضور داشته باشد. بله؛ موضعگیری به نفع فلان حزب فلان گروه نه ولی موضعگیری به سمت مسائل انقلاب و نظام این جزو وظایف ذاتی هست. اگر ارتش موضعگیری نکند، کسی گله نمیکند و توقعی ندارد ولی سپاه باید موضعگیری بکند.
مسأله ششم فعالیت سیاسی است. آیا فعالیت سیاسی برای سپاه ممنوع هست یا نه؟ باید تعریف کرد که فعالیت سیاسی چیست. فعالیت سیاسی در طول سال در کشور ابعاد مختلفی دارد. بالاخره در روز قدس سپاه با علم و کتل میآید در راهپیمایی شرکت میکند. در روز 22 بهمن با پرچم و پلاکارد میآید وارد میشود. اصلاً بالن هوا میکند. در حوادث مختلفی سپاه فعالیت میکند. در بعضاً روستا، شهر کوی و برزن سپاه بسیج دارد کار فعالیت سیاسی میکند در طول سال در راستای انقلاب این جزو وظیفه ذاتی آن هست. ممنوع نیست. بله برای فلان حزب اگر پرچم بزند تابلو بزند فلان شخصی که بالاخره هیچ ضرورتی ندارد ما از او دفاع بکنیم یا دفاع کردن ما مشکل آفرین میشود، فلان شخص در جهت وفاق رهبری حرکت نمیکند، ما بیایم برای او اینها ممنوع است اما فعالیت سیاسی در راستای اهداف انقلاب، این جزو وظیفه ذاتی سپاه هست. ما نمیتوانیم بگوییم سپاه فعالیت نکند و در پادگانها بماند فقط برای زمان جنگ. این طوری نیست؛ تهدید نرم هست و تهدید نرم اقتضا میکند ما فعالیتهای سیاسی داشته باشیم. فعالیت فرهنگی هم که به طریق اولی' ما مجاز هستیم.
هفتمین محور، ورود و دخالت سیاسی هست. دخالت سیاسی انواع و اقسامیدارد. دخالت در انتخابات ممنوع هست؛ یعنی لیست بدهد و مردم را وادار کند به فلان فرد رأی بدهند؛ از فلان شخصیت حمایت بکند. اینها ممنوع هست چه مسلحانه باشد یا غیر مسلحانه باشد؛ یعنی در تبلیغات کاندیداتوری وارد بشود این ممنوع هست، اما دخالت سیاسی بکند برای اینکه جریانهای انحرافی را جریانهای فتنه را جریانهای باطل را اینها را بشناساند، برخورد کند، دستگیر بکند و اقدام بکند، جزو وظایف ذاتی سپاه هست.
** امام با حزببازی مخالف بود؛ نه سیاسی بودن
من جمع بندی که اینجا دارم این هست که روح کلام امام
برمیگردد به همان حزب بازی؛ یعنی حمایت از احزاب و حمایت از اشخاص ممنوع هست اما
هر گونه موضعگیری، دخالت، فعالیت و ورود در عرصه انقلاب جزو وظیفه
ذاتی سپاه هست. این دو تا قلمرو باید از هم تفکیک بشود. وظیفه ما این بود که ما
این دو قلمرو را از همدیگر جدا بکنیم قلمرو مجاز یا تکلیف کجا هست قلمرو ممنوعه
کجاست. بنابراین این یک نقطه تکمیلی هم عرض بکنم که سپاه پرچم دار احزاب و گروهها
نیست اما اگر احزابی آمدند مواضعشان را با سپاه انطباق دادند این چه جرمیبه
سپاه متوجه میشود؟ یکی از اشکالاتی که به ما وارد میکنند
این است که میگویند آقا چرا این احزاب با شما همسو هستند! خب اصلاً
بسیج برای همین شکل گرفته که بتواند همه اقشار جامعه را همسوی با انقلاب بکند این
را ما اصلاً استقبال میکنیم اما این به معنای حزب بازی نیست اصلاً، ما نرفتیم
دنبال آن. مواضع سپاه ثابت هست. در زمان امام تمام تلاش سپاه این بود که همراه
امام حرکت بکند و همسو امام باشد. در عصر حاکمیت رهبری و ولایت رهبر معظم انقلاب
تمام تلاش سپاه این است که مو به مو دنبال رهبری حرکت بکند و از این تعدی و عبور
نکند اما ما از خدا میخواهیم که همه احزاب و همه گروههایی که در کشور ما کار
میکنند روی این اصولی که سپاه دارد میگوید عمل بکنند. این تفاهم و تعامل آنها با ما این جرمیرا
متوجه ما نمیکند و این حسن این نهاد مقدس است که طوری حرکت کرده که
پشتوانه معنوی آن آنقدر بالاست که جریانها و گروهها احساس بکنند که باید خودشان را
به نوعی به مواضع سپاه نزدیک بکنند تا بتوانند. این موفقیت سپاه هست.
** رسالت سپاه با مأموریت ارتش تفاوت دارد
بین ارتش و سپاه در این هفت محوری که عرض کردم، یک نقاط مشترکی هست و یک نقاط افتراقی هست. در چهار نقطه ارتش و سپاه یکسان هستند. دانش سیاسی، بینش سیاسی، گرایش سیاسی و توجیه سیاسی؛ ارتش هم باید همینطور باشد؛ یعنی ارتش جمهوری اسلامیارتش بیداردلان هست، نیروی آگاه هست، هوشیار هست، سر خط هست، باید زمان شناس باشد و باید جبهه شناس باشد، باید خط شناس باشد، باید فردشناس باشد که اشخاص را با هم تفکیک بکند. اما در موضعگیری سیاسی یا فعالیت سیاسی یک تفاوتهایی بین سپاه و ارتش وجود دارد که برمیگردد به همان مأموریت و رسالت سپاه.
** نقش حفاظت اطلاعات در دوران دفاع مقدس
آغاز جنگ در 31 شهریور 59 بود. من زمان ورودم به این عرصه سال 60 بود یا اوایل 61 بود. آن وقتی که در نیروی انسانی بودم، بحث گزینش را داشتم و ارزیابی و اینها دوستانی که جبهه میرفتند من هم در خدمتشان بعنوان انجام وظیفهام میرفتم جبهه و در خدمت رزمندگان بودم. 10 روزه، 15 روزه تناسب آن عملیات و شرایط و مقتضیات آن روز بود. از سال 62 که من وارد عرصه حفاظت اطلاعات شدم، نوع ورود متفاوت بود. حفاظت اطلاعات و نقش آن در جنگ بسیار مهم است که حالا اولین محور عرضم، مأموریت حفاظت اطلاعات در جنگ است.
ما یک وظیفهای در کل کشور در شرایط عادی داشتیم و داریم. یک مأموریتی را در جنگ داشتیم. بعد از اینکه نقطهای انتخاب میشد، برای عملیات اولین دستگاهی که مطلع میشد از نقطه شروع عملیات، حفاظت اطلاعات بود؛ یعنی حفاظت اطلاعات میبایست میآمد مثلاً میگفتند ما میخواهیم عملیات خیبر را انجام بدهیم؛ عملیات بدر را انجام بدهیم یا عملیات والفجر 8 را میخواهیم انجام بدهیم. شما بیایید طراحی بکنید. طراحی حفاظت عملیات به معنای جامع و کامل کلمه برعهده حفاظت اطلاعات بود. از حلقه اول، دوم، سوم تا سیستم ارتباطات، مخابرات، نیروی انسانی تمام اینها طراحی آن که چگونه ما همه این حلقهها را با همدیگر انجام بدهیم تا این حفاظت عملیات شکل بگیرد. فلسفه این چیه؟ فلسفه این بود که در همه جنگها اصل بر غافل گیری هست؛ بخصوص در جنگ نامتقارن. ما جنگمان بطور دقیق جنگ نامتقارن بود؛ یعنی نوع سلاح ما نوع جبهه مقابل ما استکبار جهانی امریکا، شوروی و سلاحی که آنها داشتند امکاناتی که آنها داشتند با امکانات و سلاح ما نابرابر بود؛ لذا اصل غافلگیری میتواند یکی از اصول جنگ نامتقارن باشد. مهمترین اصل فراگیر در جنگ نامتقارن اصل غافلگیری است. حالا اصل بعدی آن اصل معنویت است که از بحث من خارج است که باز به عهده نمایندگی ولی فقیه بوده که مهمترین نقش را این معنویت در جنگ نامتقارن ایفا میکرد و ایفا میکند.
** تفاوت جنگ کلاسیک با جنگ نامتقارن
وقتی جنگ نامتقارن شد، نیاز به اصل غافلگیری دارد. اصل غافلگیری هم یعنی کاری کنیم که هیچگونه نشانی اثری از انتخاب این منطقه بعنوان عملیات در دید دشمن نباشد. آن وقت جالب هست شما ببینید بناست حجم زیادی تجهیزات منتقل شود. حجم زیادی نیروی انسانی منتقل شود. حجم زیادی مهندسی راه سازی انجام بگیرد. حجم زیادی تدارکات منتقل شود. این از یک طرف، یک طرف دشمن دیدهبان مستقیم دارد که میتواند از طریق با فاصله نه چندان زیادی حرارت را تشخیص بدهد که این چه نوع ماشینی هست؛ اصلاً ماشین سواری هست، ماشین سنگین هست، کامیون هست، این چیزهاست و یا ماهواره دارد، هواپیمای شناسایی دارد یعنی انواع و اقسام شناسایی دشمن را دارد. شما هم بنا دارید که هم تجهیزات هم نیروی انسانی هم پشتیبانی و هم مهندسی را بیایید در منطقه دپو بکنید. آن وقت چطور میشودکه شما یک اصولی را اینجا طراحی بکنید که در عین حال که این کار میخواهد انجام بگیرد دشمن نفهمد؟
این کار سنگین کار حفاظت اطلاعات بود که چند تا وظیفه داشت. یکی طراحی حفاظت عملیات از نقطه شروع تا پایان. دوم پیشبینی طرح قرنطینه حفاظتی که این منطقه در شعاع مثلاً چند 10 کیلومتری باید کاملاً حفاظت بشود. کنترل نظارت از وظایف حفاظت اطلاعات بود. تخلیه اطلاعاتی اسراء باز به عهده حفاظت اطلاعات بود. کنترل میزان نشر اطلاعات باز بعهده حفاظت اطلاعات بود. یک کار بسیار سنگین و طاقت فرسایی برعهده حفاظت اطلاعات بود. البته شب عملیات دیگر کار ما سبک میشد. مثل زایمانی بود که دیگر وقتی بچه به دنیا میآمد دیگر راحت میشد. بخش عمدهای از کار انجام میگرفت. عملیات که انجام میگرفت. دیگر بار ما سبک میشد؛ چون منطقه عادی میشد از جهت بسیاری از مسائل. میخواستیم دشمن نفهمد؛ وقتی اولین گلوله شلیک شد دیگر فهمیده و قضیه دیگر تمام میشود. مأموریت ما در حد زیادی تمام میشد. بنابراین حفاظت اطلاعات نقش آن در جنگ بسیار سنگین بود. البته بنده مدعی نیستم که آنجا کاری انجام دادم بلکه بچههای ما در آن مأموریت بسیار سنگین کار میکردند. تعداد زیادی از نیروهای ما شهید شدند. منتهی هیچ کجا اسمیاز حفاظت اطلاعات برده نمیشود. مدالها به دیگران داده میشود افرادی که بعنوان سرباز گمنام بیشترین نقش را داشتند، در عملیات کمتر از آنها اسمیبرده بشود.
** عملیات والفجر 8 در برابر عملیات کربلای 4
من برای اینکه روشن بشود نقش حفاظت اطلاعات، مقایسه میکنیم بین دو تا عملیات؛ یکی عملیات والفجر 8 یکی عملیات کربلای 4 که بعد از آن انجام شد. در عملیات والفجر 8 بنده تشخیصم این هست که حفاظت عملیات در حد صددرصد بود؛ یعنی علی رغم اینکه در اروند بیشترین امکانات را سپاه منتقل کرد - چون عملیات سنگینی بود و برای تصرف فاو و اینها عبور از اروند کار سختی بود - ولی دشمن هیچ نفهمید؛ یعنی غافلگیری کامل بود و جزیره امالرساس در واقع بدل بود، فریب بود. تصور دشمن این بود که اصلاً عملیات اصلی آنجاست. همین نشان بر این بود که عملیات در غافلگیری مطلق انجام شد؛ برای اینکه همه هم قسم شده بودند و بنا را بر این گذاشتند که حداکثر حفاظت عملیات را رعایت بکنند. من دو تا خاطره را اینجا عرض میکنم که نشان میدهد شدت حفاظت عملیات را. یک شب عملیات بود بنده با یکی دیگر از دوستان در قرارگاه بودیم. فرمانده سپاه گفتند شما یکسری به یگانها بزنید ببینید چه طوری هستند. هنوز تقریباً یک ساعتی مانده بود به شروع عملیات ما آمدیم بیرون رسیدیم به دژبانی، دژبانی گفت که نمیتوانید عبور کنید. گفتیم آقا چرا گفتند اسم رمز شب میخواهیم/ گفتیم ما بلد نیستیم. نگذاشتند گفتند ایشان رئیس حفاظت اطلاعات هست گفتند ما مأمور هستیم و معذور نمیشود. برگشتیم آمدیم در قرارگاه. آن مسئول حفاظت آنجا را که من دیدم گفتم خوش انصاف بالاخره به ما میگفتی اسم رمز را گفت که رزمندگان پیروز هستند. این اسم رمز هست. گفتیم خیلی ممنون و بلند شدیم با خوشحالی حرکت کردیم آمدیم دژبانی جلوی ما را گرفت. گفت رمز شب گفتیم رزمندگان پیروز هستند گفت مال دیشب بود این. مال امشب نیست. این مال امشب را به این بنده خدایی که آنجا بود منتقل نکرده بودند. یعنی تقریباً در این رفت و برگشت و اینها یک مقداری هم خوش و بش داشتیم و صحبت داشتیم یک ساعتی طول کشید. برگشتیم آمدیم در قرارگاه گفتیم آخر تو خودت هم مثل اینکه دستت خالی هست و پیاده هستی. بعد دید که بله خجالت کشید و عذرخواهی کرد و رمز شب را به ما گفتند بالاخره. دیگر عملیات شروع شده بود و دیدیم که دژبانی هم در کار نیست و جمع کردند رفتند.
حادثه دوم بچههای حفاظت اطلاعات خبر آوردند که نورافکن عراقیها روی اروند زده شد روشن شد که خیلی مسأله آفرین شد. این مسأله که چی شده واقعاً عملیات لو رفته یا نه، قرارگاه تشکیل شده بود و بحث زیادی شد که چه کار بکنیم. عملیات لو رفت یا نرفته. یکی از جاهایی که بالاخره فرماندهی باید تصمیم بگیرد برای انجام عملیات یا نه اینجاست. فرماندهی گفت لو نرفته و عملیات را انجام باید بدهید. عملیات انجام شد و معلوم شد که لو نرفته. خیلی واقعاً مسأله مهم بود. این تصمیم گیری حساسی بود. بعد اسرا که آمدند بچههای ما اسرا را تخلیه کردند. گفته بودند که بله ما صدای قایقی را شنیدیم نورافکن زدیم ببینیم که چیه؛ دیدیم خبری نیست خاموش کردیم و گرفتیم خوابیدیم؛ یعنی یک دانه استارت قایق میتواند عملیاتی را لو بدهد. منتهی خوشبختانه این فقط استارت زده بعد خاموش کرده که ببیند اصلاً کار میکند یا نمیکند. توجه نداشته این خلاف اصول حفاظتی هست. تا قبل از عملیات حق نداشتند حتی استارت بزنند؛ چون صدا این طرف اروند تا آن طرف اروند منتقل میشود و معلوم شد که عملیات لونرفته. فقط یک چیزی به ذهنشان خورده که یک صدای قایقی آمد ولی بعد دیگر دیدند خبری نیست، خوابیدند.
این موفقترین عملیات ما یا یکی از موفقترین عملیات ما عملیات والفجر 8 بوده اما در والفجر 8 تلقی این طرف این بود که کار تمام هست. دیگر کار دشمن تمام هست و ما با یک عملیات دیگری میتوانیم قضیه جنگ را تمام بکنیم ولی متأسفانه نه تنها آن نشد؛ بلکه یکی از عملیات خسارت بار ما عملیات کربلای 4 بود که بعد از والفجر 8 اتفاق افتاد که بنا بود به عنوان والفجر 9 و فتح الفتوح پایان جنگ تلقی بشود ولی نشد.
** غرور و عدم حفاظت اطلاعات؛ عامل شکست در کربلای 4
من دو تا دلیل را عرض میکنم. دلایل زیادی داشت که عملیات به اینجا کشیده شد و موفق نبود. دلیل اول غرور بود که من احساس میکردم کاملاً که خیلی از افرادی که در آن عرصه مسئولیت داشتند دچار یک غرور کاذبی شده بودند که این دفعه دیگر میزنیم صدام را نابود میکنیم با یک عملیات. وقتی والفجر 8 را اینطوری زدیم و بردیم، این دیگر عملیات نهایی است تمامش میکنیم میرویم. دومین مسأله عدم رعایت حفاظت اطلاعات بود. بنده در خرمشهر بودم همان ایامیکه عملیات بود بچهها داخل خیابانها رژه میرفتند؛ اصلاً من داد میزدم در این قرارگاه گفتم ولله بالله این نمیشود اینطوری دیدهبان با چشم غیر مسلح میبیند این جمعیت را. در خرمشهر ویران که اینقدر جمعیت معنا ندارد. آنها میفهمند برای عملیات هست ولی متأسفانه رعایت نشد. به خاطر همان غروری که حاصل شده بود، تصور این بود که ارتش صدام هیچ آمادگی ندارد، فرسوده شده و ما میزنیم میبریم. ولی در اولین ورود روشن شد که همه معبرها کاملاً آنها مجهز و مسلط هستند؛ این معبر رفتند زدند این معبر رفتند زدند یعنی دیدند که اصلاً نمیتوانند کار پیش ببرد عملیات نشد و والفجر 9 شد کربلای 4. یکی از مهمترین علل این عدم توفیق، عدم رعایت اصول حفاظتی بود. با اصل غافلگیر وقتی رعایت نکنیم دشمن با یک تیربار میآید جلوی آن معبر ورودی شما میایستد و شما نمیتوانید تحرک پیدا کند. اولین قایق را میزند، دومین قایق را میزند، دیگر بعد وقتی که دیدید معبر بسته هست ما دستمان کاملاً بسته میشود. بنابراین ما در مقایسه عملیاتی که واقعاً موفقیتهای ما بالا بوده میتوانیم مقایسه کنیم با عملیاتهای دیگر چقدر حفاظت اطلاعات رعایت شده است.
همین عملیات والفجر 8 آقای شمخانی فرمانده نیروی زمینی بودند. گفتند که یک کامیونی راه یگانش را گم کرده بود هر چی به او میگویند کجاست میگوید به من گفتند و نگویید آدرس نده. آقای شمخانی عبور میکرد به او گفتند. گفت من شمخانی فرمانده نیروی زمینی هستم. به من بگو گفت به من گفتند نگو نمیتوانم آدرس بدهم. بالاخره آنقدر با او ور رفتیم تا فهمیدند که این مربوط به کدام یگان هست. هدایتش کردند رفته آنجا. میخواهم بگویم وقتی که اصول حفاظت کاملاً تفهیم شده و پای آن بایستند همه موفقیتهایمان واقعاً بالا هست.
قرآن و روایات واقعاً به ما این را تأکید میکند که با دشمن نمیتوانید شما خیلی علنی آشکار برخورد بکنید. باید شما هم شیوههای لازم را داشته باشید.
** چرا بعد از فتح خرمشهر، جنگ ادامه پیدا کرد؟
یکی از نکاتی که من به نظرم میآید اشاره بکنم در همین رابطه مربوط به جنگ هست. درباره علل عدم پایان جنگ پس از فتح خرمشهر خیلی بحثهای زیادی میشود؛ که چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ تمام نشد. بالاخره عمدتاً عمده مشکل ما حضور عراقیها در خاک ما بود و وقتی خرمشهر آزاد شد، دیگر دلیلی نداشت که ما ادامه بدهیم.
ببینید یکی از دلایل این بود که اولاً هنوز عراقیها از همه خاک ما خارج نشده بودند و بخشی از خاک ما در غرب، شمال غرب و میانی در اختیار دشمن بود. در همین جنوب هم یک بخشی از خاک ما هنوز در اختیار دشمن بود اما عمده دلیل این هست که یک بار بحث یک شهر هست یک منطقه هست و دشمن توانی ندارد یک شهری را اشغال کردند رفتیم شهر را گرفتیم. طرف هم مضمحل شده رفته دیگر زمینهای ندارد. یک بار نه ما با همه توان با همه قدرتمان دشمنی که آمده بوده برای نابودی نظام و انقلاب از یک شهرمان بیرون کردیم. اینجا عقل چی میگوید؟ اصل عقبه فتنه باقی هست. امریکا کاملاً مصمم هست هنوز برای نابودی نظام و انقلاب. صدام کاملاً مصمم هست و از پا در نیامده. فقط از خرمشهر بیرونش کردیم. هر عقلی میگوید این آزادسازی خرمشهر نسبی هست؛ موقت هست. یعنی معلوم نیست که 3 ماه دیگر 4 ماه دیگر 5 ماه دیگر چه اتفاقی میافتاد. این دشمن فعلاً از باب اضطرار به زور وادارش کردی به عقب نشینی رفته آن طرف مرز ولی نابود نشده. توان او سر جای خودش باقی است. استکبار پشت سر صدام هست. بازسازی میکند دو مرتبه میآید شهر را میگیرد. لذا عقل و شرع میگوید شما تا مطمئن نشدید فتنه بر طرف نشده، نباید کوتاه بیایید. باید فتنه را نابود بکنید. عقل هم همین را میگوید؛ لذا منطق امام این بود که تا اینکه فتنه را ما سرکوب نکردیم نمیتوانیم دست برداریم. لذا حضرت امیر هم به یارانش میفرماید «لاتقتلالخوارج من بعدی.» بعد از من خوارج را نکشید چون یک بار یک گروهی عقبه دارد یک بار یک گروهی عقبه ندارد. گروهی که عقبه ندارد را دیگر نباید تعقیب کرد. تک تک افراد آن را از پای در آورد. فرق بین معاویه و خوارج این بود که خوارج عقبه نداشتند ولی معاویه عقبه داشت و عقبه در شام به قوت خودش باقی بود. لذا مهمترین دلیل این بود که بالاخره اصل آن فته باقیه و ظرفیت تهاجم به قدرت خودش باقی بود.
** تأثیر انتخاب نخست وزیر بر فضای جنگ
یکی از مسائلی که بنده شاهد بودم و اندک اطلاعاتی دارم در این زمینه هست بنده آنچه که یادم هست و کاملاً هم الآن حضور دارد در ذهنم این بود که بالاخره از اول معلوم بود که آقای خامنهای به عنوان رئیسجمهور دیدگاه ایشان با دیدگاه آقای موسوی تجانسی ندارد و همراهی ندارد. دیدگاهشان متفاوت هست نسبت به مسائل اقتصادی، مسائل فرهنگی، مسائل سیاسی. اینها اختلاف دیدگاه وجود داشت. در دور دوم مقام معظم رهبری بنا نداشتند کاندیدا بشوند. حضرت امام به ایشان میفرمایندکه چرا شما قصدی ندارید ایشان پاسخ میدهند که من نمیتوانم با آقای موسوی کار بکنم. نظر شما هم ممکن هست ایشان باشد. من داعی ندارم وارد عرصهای بشوم که یعنی با دیدگاه خودم سازگاری ندارد بخواهم کار بکنم با مشکل مواجه هستم. آن طوری که نقل میکنند این هست که امام به ایشان فرمودند شما کاندیدا بشوید هر کسی را شما خودتان خواستید انتخاب بکنید. ایشان هم با همین نگاه کاندیدا شدند و رأی آوردند و نظر ایشان روی آقای موسوی نبود. حالا چرا این اتفاق افتاد؟ من عوامل دیگر را در جریان نیستم ولی میگویند یکی دو نفر مؤثر بودند در این مسأله اما آن که به نظر بنده میآید خیلی مؤثر بود این بود که من در شورای عالی سپاه شاهد بودم که آقایان میگفتند آقای موسوی اصلاً جنگ را قبول ندارد. هیچ کمکی به جنگ نمیکند. بنده این را با گوشهایم شنیدم که آقایان در شورای عالی سپاه در مراحل جلسات که تشکیل میشد که بیشترین بحث هم راجع به جنگ و اینها بود با صراحت میگفتند آقای موسوی اصلاً جنگ را قبول ندارد و هیچ کمکی هم به ما نمیکند اما در یک شرایطی نمیدانم چه اتفاقی افتاد من حدسهایی میزنم ولی نمیتوانم بگویم نمیدانم دلایل با صراحت نمیتوانم بگویم اما حدسهایی میزنم آقای رضایی فرمانده سپاه رفتند خدمت امام گفتند که اگر آقای موسوی نخستوزیر نشوند، به جنگ لطمه وارد میشود.
من نمیدانم این بر چه مبنایی بود با این که در شورای عالی سپاه مطرح بود و خود ایشان هم به این مسأله تأکید داشتند که آقای موسوی جنگ را قبول ندارد و هیچ کمکی به جنگ نمیکند اما چند ماه بعدش چطور شد که ایشان رفتند خدمت امام گفتند اگر آقای موسوی نخستوزیر نشود به جنگ لطمه وارد میشود. شاهد بنده فردی بود که از اعضای شورای عالی سپاه بود. بنده هم رفتم هنوز اعضا نیامده بودند ایشان گفتند آقای رضایی آمدند از دیدار امام فرمودند بالاخره ما نخستوزیر را تعیین کردیم. این نشان میدهد که این عامل مؤثرتر از بقیه عوامل بوده؛ حالا چرا امام توجه کردند و از آن نظر قبلشان عدول کردند، نمیدانیم. امام براساس این تشخیص آقای رضایی به این باور رسیده بودند که آقای موسوی در تقویت جنگ نقش دارند و در تداوم موفقیت آمیز جنگ مؤثر هستند. اگر ایشان نخستوزیر نشوند جنگ لطمه به آن وارد میشود. لذا پیغامیکه دادند به مقام معظم رهبری بعنوان رئیسجمهور گفتند که مصلحت این هست که آقای موسوی نخستوزیر بشود. این مسأله واقعاً مسأله بسیار مهمیاست که در آن زمان این باید بررسی میشد الآن هم نیاز به بررسی بیشتری دارد.
** چگونگی پذیرش قطعنامه 598 از سوی امام(ره)
بالاخره هنوز هم این جعبه سپاه رمزگشایی نشده که چرا امام وادار به نوشیدن جام زهر شدند. امامیکه تا چند ماه قبل فرمودند جنگ جنگ تا رفع فتنه ولی چی شد که ایشان میفرماید که من قطعنامه را پذیرفتم. آنکه من اطلاع دارم؛ آن زمان من هنوز حفاظت اطلاعات بودم. آقای هاشمی هم از دولت گزارش میخواهند حالا با چه انگیزهای نمیدانم. هم از ارتش گزارش میخواهند شما چگونه جنگ را ادامه میدهید. هم از ارتش میخواهند هم از سپاه میخواهند هم از دولت. یک نسخه به ما دادند؛ یعنی نامه سری بوده به نظر من بعنوان حفاظت اطلاعات هنوز هم در اسناد حفاظت اطلاعات مضبوط هست. تعداد زیادی هواپیمای لیرزی تانکهای پیشرفته چه و چه حالا عنوانش را نمیدانم از چه نوع انواع و اقسام سلاحهایی که حالا در آن آمده بود. یک نامهای آقای رضایی نوشتند به آقای هاشمی که چنانچه اگر بناست جنگ ادامه پیدا کند و به توفیقی دست پیدا کنیم، نیازی به این تجهیزات وجود دارد.
البته اگر آن ذکاوت بود در فرماندهان متوجه میشدند که این پاسخ با این شرایط فعلی قابل تأمین نیست. اصلاً یک هدفی پشت این درخواست نامه باید باشد والا کشوری که مثلاً ذخیره آن ذخیره ارزی آن خیلی کم بود نمیتوان پاسخ حتی یک دهم این درخواستها را بدهد. ارتش هم همین بالاخره ارتش هم چون همیشه جنگ کلاسیک معمولاً دارد براساس مدل متدولوژی جنگ کلاسیک میجنگد همین درخواستها را قطعاً داشته که من از آن خبر ندارم. دولت هم گفته که من میزان ارزم این مقدار هست و بنابر ادامه جنگ نیاز به این مثلاً کارها دارد. وقتی این نامهها را به امام میدهند، شنیدم امام فرمود آقایان میخواستند با لیزر بجنگند با لیزر میخواستند جنگ را پیروز بشوند! بعد فرمودند که من خودم به عهده میگیرم و قطعنامه را میپذیرم و جام زهر اینجا مطرح شد.
جهت دوم این است که بالاخره آن دستگاههایی که در زمینه تقویت نیروی مردمیکار میکردند نتوانستند آن نقش را بازی کنند. من یک سفری اهواز داشتم آن زمان؛ نمیدانم به چه مناسبت بود. آنجا گفتند آقا مراجعه به جبهه خیلی کم هست ما 24 ساعت تبلیغ کردیم و اعلام کردیم 90 نفر بیشتر نیامدند؛ یعنی این عوامل یعنی خستگی مردم در این مسأله و این گزارشات دولت و ارتش و سپاه مجموعاً امام را به این نتیجه رساند که ادامه جنگ ممکن هست ضربه به نظام بزند؛ چون هدف امام حفظ نظام بود. حالا حفظ نظام ممکن هست با جنگ باشد یا ممکن هست با پذیرش قطعنامه باشد. امام تابع تکلیف بودند لذا امام قطعنامه را پذیرفتند.
** ورود جاسوس تحت نام سازمان ملل
بعد از قطعنامه باز یک اتفاقی که افتاد ورود نیروهای سازمان ملل ترکیبی از عناصر ملیتهای مختلف تحت عنوان UN به ایران بود. اینها حائل بودند بین ما و ارتش صدام که اتفاقی نیفتد. باز یک باری بر دوش ما گذاشتند و آن حفاظت اطلاعات نیروهای UN بود که مجموعهای از نیروهای ارتش و سپاه با این نیروهای خارجی ارتباط داشتند. دفتر مرکز آنها تهران بود، در کل جبهه جنوب و غرب و میانی پخش بودند اینها میبایست به یک جایی بسپارند حفاظت اطلاعات را؛ لذا باز طی حکمیآقای هاشمیرفسنجانی در سال 67 مسئولیت حفاظت اطلاعات بعنوان جانشین فرمانده کل قوا بودند. ایشان در آن زمان بعنوان حفاظت اطلاعات نیروهای UN را به بنده سپردند که وارد این عرصه شدیم و وظایفی را انجام دادیم که با کمال تأسف یک نیروی جاسوس هم داخل آنها بود و به امریکا پناهنده شد. از نیروهای ایرانی خیلی اطلاعات زیادی را از داخل به آنها منتقل کرده بود که مدت مأموریت نیروهای UN هم تمام شد آنها رفتند دیگر بار ما سبک شد.
** حفاظت اطلاعات از مجلس اعلای عراق
یک کار دیگری را که باز من انجام میدادم و دنبال میکردم، حفاظت اطلاعات مجلس اعلای عراق بود که با مرحوم شهید آیتالله حکیم و ابوعمار خیلی از روحانیون آنها هم بالاخره داخل ایران بودند کار سنگینی را داشتند. ساماندهی سپاه بدر و اینها نیازمند به کمک بود و انتقال تجارب بود و انتقال اطلاعات و دانش حفاظتی بود که این بخش کمیاز زمان البته ما در اختیار داشتیم. زمان زیادی نبود ولی در همان زمان کم توانسته بودیم بخشی از تجربیاتمان و آموزشهایمان را منتقل بکنیم به نیروهای مجلس اعلا که الآن هم در عراق مشغول فعالیت هستند.