به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، سردار سیدمحمد باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح در حاشیه آیین استقبال از شهدای گمنام در استان بوشهر روایتی زیبا به شرح زیر مطرح کرد:
به دنبال سفر نماینده کمیته جستجوی مفقودین به شهرکوهستک ازتوابع شهرستان سیریک استان هرمزگان_جهت جانمایی محل تدفین شهدای گمنام _ مکان پیشنهادی که درنزدیکی ساحل دریا و مرکز تفریحی مردم بود بنا به دلایل متعدد فنی مورد قبول بنده قرار نگرفت و موقتاً جانمایی و تشییع و تدفین شهدای گمنام دراین شهربه زمان دیگری موکول شد.
تا اینکه در جریان جانمایی و تشییع شهدای گمنام در چندین نقطه از استان هرمزگان در دهه آخر صفر المظفر امسال به آن استان سفر کردم و البته با وجود آگاهی از اشتیاق زایدالوصف مردم شهرکوهستک برای میزبانی شهیدان گمنام، به دلیل کثرت اشتغالات سفر، بنا نداشتم در این مرحله از شهر بازدید داشته باشم، ناگفته نماند مردم با مراجعات و تماسهای مکرر و درخواست از مسئولین بر تدفین شهدای گمنام در شهرشان اصرار میورزیدند. ازجمله در مسیر تشییع و تدفین یکی از شهدای گمنام شهرستان سیریک در شب شهادت امام رضا (علیه السلام) تا صبح در کنار آن شهید دعا کردند. از اینجا بود که دعای خالصانه مردم از سوی خداوند اجابت شد و من حقیر بدون مقدمه و در پی فراغت مختصری که قبل از پرواز در روز شهادت امام رضا (علیه السلام) پیدا کرده بودم عازم شهرکوهستک شدم، تا نسبت به جانمایی اقدام کنم. مطابق معمول و در مواردی که با بنبستی مواجه میشوم. قبل از حرکت از بندرعباس برای جانمایی از قرآن مدد گرفتم.
برخلاف معمول آیات نخستین چندان برای من گویا نبود بعد از قرائت دو صفحه از قرآن خداوند اینگونه به من الهام فرمود که برای جانمایی باید به سراغ مادر شهر بروم. امری عجیب که بعید است که در حال عادی کسی چنین برداشتی از آیات مورد اشاره داشته باشد. با امید به فضل الهی به اتفاق همراهان بسوی شهرکوهستک حرکت کرده و پس از ورود به شهر در ساحل دریا و محل پیشنهادی اولیه خدمت مسئولان محترم شهر رسیدیم.
مسئولان محترم شهر کماکان بر نقطه پیشنهادی خود در ساحل دریا اصرار میورزیدند؛ اما چون نقطه مورد نظر بنا به دلایل کارشناسی برایم اطمینانآور نبود، نپذیرفتم و در شرایطی که هیچیک از همراهان من از ماجرای استخاره به قرآن اطلاعی نداشتند، بدون مقدمه به مسئولین شهر گفتم «مادر شهر کیست؟!» عده ای با تعجب و تحیر به من نگاه میکردند که این چه سوالی است؟ درهمین اثناء، یکی از برادران اظهار کرد: «مادرشهر بانویی است که حسینیهای دارد و این تنها حسینیه شهر است.»
همگی مشتاقانه در محل حسینیه به ملاقاتش شتافتیم. پس از رؤیت محل و حیاط فراخ حسینیه مطمئن شدم که درست هدایت شدهایم. بعد از سلام و احوالپرسی بلافاصله به این مادر که «بی بی سکینه» نام دارد، عرض کردم: «آیا اجازه میدهی پیکر شهدا را در صحن حسینیه دفن کنیم؟!» با طرح این درخواست، حال نوبت آن بود تا کرامت قرآن و شهدای راه قرآن بیشتر نمایان شود.
بی بی سکینه در حالی که به شدت منقلب و گریان شده بود، گفت: «بله؛ اجازه می دهم. چرا اجازه ندهم؟ در حالی که دیشب تا صبح ضجه میزدم و از فاطمه زهرا (سلام الله علیها) تقاضا میکردم که در مکان حسینیه شهید دفن شود. حتی به دنبال این بودم تا مسئول امور شهدا را پیدا کنم و درخواستم را بگویم. من از اینکه شهید را پس از وداع به سیریک بردهاند ناراحت و غمگین بودم و درحالی که دوست داشتم او را در اینجا به خاک بسپاریم.
وی ادامه داد که این حسینیه توسط یکی از اجدادش و با هدایت و توصیه امام حسین (علیه السلام) درخواب بنا شده است و محلی است که مردم حوائج خود را در این مکان میگیرند.
بی بی سکینه افزود: هنگامی که یکی از اجدادش تصمیم به سفر حج داشت، امام حسین (علیه السلام) به او توصیه فرمود؛ به جای حج در همین زمین حسینیهای بنا کن. فردا صبح بر اساس نشانی امام به محل میآید و مشاهده می کند حدود اربعه، حسینیه توسط چهار سنگ از قبل مشخص شده است. از این رو حسینیه در این محوطه بنا می شود.
به هر تقدیر، بلافاصله از دوستان معراج الشهدا خواستم برای صبح روز پنجشنبه ۱۱ آذرماه پیکر دو شهید گمنام را به بندرعباس و سپس کوهستک اعزام کنند. این کار انجام شد و شهدا در صحن حسینیه پس از تشییع بسیار باشکوه و با عظمت و در پی حضور گسترده مردم شیعه و سنی شهر به خاک سپرده شدند. اما در جریان حفر قبور با مشاهده بقایای آثار ساختمانی و گواهی معمرین معلوم شد: «هشتاد سال قبل مکان اصلی حسینیه همین نقطهای بوده است که قبور شهدا در آن حفر شده است.»
انتهای پیام/ 131