به گزارش خبرنگار دفاع پرس از مازندران، شهید «عبدالصمد کریم» در تاريخ اول تیر 1336 در دهستان خرم آباد تنكابن چشم به جهان گشود و به علت كمبود شير مادر از شير گاو ارتزاق می كرد و به هنگام خوردن غذا برخلاف بقيه برادران و خواهرانش بدون داد و فرياد بر روی سفره می نشست تا مادرش غذای بقيه بچه های شلوغ را بدهد و سرآخر نوبت وی بود. او در ميان دوستانش دركوچه و محل فردی مهربان و مردم دوست بود و در محل به عنوان بچه ای دوست داشتنی زبانزد بوده است.
دوران ابتدائی را در خرم آباد به پايان رساند و از كلاس هفتم قديم به تهران مهاجرت نمود و در آموزشگاه فني و حرفه اي انبار گندم واقع در ميران شوش مشغول به تحصيل شد و پس از چهار سال به عنوان كارگر ماهر دوره سيكل را تمام كرد و سپس به تنكابن مراجعت نمود و در هنرستان فني تنكابن مشغول به تحصيل شد و ديپلم مكانيك را دريافت کرد.
در دوره ابتدائي با جو مذهبي مسجد و برنامه هاي مذهبي آشنا شد و در دوران تحصيلش در تهران به واسطه آشنایی با روحاني ملاحسني با افكار انقلابي و ضد طاغوت و مبارزه رهبران مذهبي آشنا گرديد و از آن پس در جمع دوستان و خانواده به عنوان مخالف شاه شناخته شد. وی علاقه مند به شرکت دركليه مراسم مذهبي بود. پس از آمدن به تنكابن و مشغول شدن در هنرستان اين شهر عملاً به فعاليت بر ضد طاغوت پرداخت. کم کم جرقه های امید انقلاب در گوشه و كنار در دل عاشقانش جوانه زد.
با شهادت حاج آقا مصطفي خميني و درگيری هاي قم و ... صمد شروع به افشاگري عليه رژيم و پخش اعلاميه هاي امام و تشويق دوستانش به توجه در مفاهيم ايدئولوژي اسلامي نمود و بسياري از جوانان كه در حال منحرف شدن به فساد اخلاقي بوده و نامبرده با راهنمائي و برنامه هاي كوهپيمايي و تفريحات سالم آنها را از راه كج باز مي داشت و به عنوان شخصي كه علاقمند به شكار ماهي و ورزش او را مي شناختند و در اين رشته به مهارتهایي دست یافت و تمامي اين كارها را براي خودسازي خويش و نبرد در آينده آماده مي نمود.
در براندازي حكومت و راهپيمائي و مراسم و شعار مذهبي مجدانه شركت و در پخش اعلاميه هاي امام و نوار و پوسترهاي امام تلاش خستگي ناپذير داشت و با فعاليتهايی در جهاد سازندگي و كمك مجروحان و طرفداري از افكار شيخ محمد منتظري و صحبت پس گيري جهت رفتن به لبنان شروع به حمايت از انقلاب اسلامي نمود و در ميان محل زندگي خود بدون شك از جهت مبارزه با استكبار جهاني پیشتاز بوده است. البته با اين شرايط سني و محيط زندگي و با شروع جنگ تحميلي به اتفاق چند تن از دوستان به اصرار زياد به كردستان رفت.
نامبرده در دوران يك ماه آموزش نظامي در پادگان چالوس مورد توجه مربي خويش شهيد بيگلو گيلاني قرار گرفت و با اولين گلوله آرپيچي و اولين شليك يك بسيجي در پادگان آموزش به هدف زد و بارقه اميد را در دل دوستانش ايجاد نمود و يكي از مرشدين دوستانش در جهت افشاي خط انحراف منافقين بوده است و حتي در جبهه مسئولين لشكر محمد رسول (ص) او را به عنوان فردي دلير شجاع مخلوطي شناخته و بدان عشق ورزيدند.
در عمليات والفجر یک به عنوان هماهنگ كننده محور عملياتي رقيب ذوالفقار از لشكر محمد رسول (ص) عمل مي كرد. وي در تيراندازي با مجيهوف (قناسه زني) و همچنين آر پي چي هفت مشهور و مربي تيپ و مسئول ديده باني لشكر محمد رسول الله(ص) بوده است و در اين راه شاگردان زیادی تربيت نمود و بهر حال در حين عمليات در يكي از تپه هاي عمليات دشمن زبونانه دست به پاتك سنگين زد. فرمانده قسمت به درجه شهادت رسيد و او به وسيله بي سيم فرماندهي مسئول قسمت را عهده دار شد كه با مشاهده وضع پاتك دشمن برادران را جمع کرد و چند نفر را انتخاب كرد و بقيه را به پشت جبهه روانه کرد و خود و چند نفر ديگر از انتخاب شدگان را مجري نارنجك و اسلحه نمود و به طرف دشمن مشغول نمود تا بقيه دوستان به پشت جبهه برسند كه در اينجا ديگر خبر از او نشود ولي دوستانش خبر آوردند كه او در همین روز یعنی بیست و پنجم فروردین ماه سال 1362 در سن 26 سالگی به عرش اعلی بال گشود.
عاشق اسلام و شيفته رهبران اسلامي و خاندان عصمت و طهارت بوده است و با خلوص نيت نماز مي خواند و از خود پرستي و تظاهر شديداً خودداري مي نمود و با دوستان خدا دوست و بادشمنان خدا شديداً برخورد مي نمود. به عنوان شخصي دوست داشتني، ضعيف دوست و فقير دوست در ميان دوست و آشنا معروف بوده است.
وي فردي ساكت، مظلوم و با خدا بوده است. تواضع از خصوصيات بارز وي بوده است و با منتقدين به انقلاب و مخالفين انقلاب اسلامي برخورد شديد به فراخور حال مخاطب بيش داشت و وقتي پاي صحبت از طرفداري از مستضعفين مي شد چشمانش پر از اشك و با گلوی بغض آلود شروع به انتقاد و احساس تنفرانه از طيف سرمايه داران مي نمود.
در عمليات محمد رسول الله (ص) در منطقه مريوان دوستان شان نقل كردند كه درحين عمليات به يكی از تپه های عراقيها مسلط بوده اند و از بالاي قله به وسيله دوشكا مرتب بچه ها را كه در پايين قله بوده اند زير آتش قرار مي دادند كه صمد به وسيله آر پي چي هفت خود را به دامنه قله رسانده و با هدف گيري به شكارچي او را محكم به سينه سنگي که پشت سرش قرار داشت، کوبید و بدينوسيله قله را آزاد کرد.
انتهای پیام/