»،به گزارش خبرگزاری دفاع مقدسحامی گتآقازاده» مرد نام آشنای عرصه جمعآوری آثار دفاع مقدس مازندران است، او این روزها سرگرم تفحص پیکرهای پاک شهدا در شهر فاو عراق است، وارد اتاقش که می شوی تصویر عاشقانهاش با شهید حاج بصیر را میبینید، او در ایام جنگ فرماندهی گردان یگان دریایی لشکر ویژه 25 کربلا بود و امروز هم در حال جستوجوی پیکر شهدای عملیات والفجر8 است، همیشه دل او با آب گره خورده است، گفتوگوی صمیمی با این رزمنده تقدیم به مخاطبان میشود.
آقای گتآقازاده، آنطور که ما شنیدیم، شما جزو فرماندهان یگان دریایی لشکر ویژه 25 کربلا در سالهای جنگ بودید، دوست داریم کمی از آن یگان برایمان بگویید.
لشکر ویژه 25 کربلا حدوداً در اواسط سال 63، بعد از آن که عملیاتهای آبی و خاکی در دستور کار لشکرهای پیادهی سپاه قرار گرفت، دست به راهاندازی این یگان زد که جا دارد در این گفتوگو یادی از فرماندهان شهید این یگان، «شهیدان سیدمصطفی گلگون و محسن اسحاقی» بکنم، این یگان با حضور در عملیات بدر و بعد از آن در عملیات های قدس یک و دو توانست جایگاه ویژهای در یگانهای لشکر پیدا کند که اوج سلحشوری رزمندگان این یگان برمیگردد به عملیات های والفجر8 ، کربلای5 که به نظرم اگر بخواهیم ارزش فعالیت و رزم رزمندگان این یگان را در عملیاتها نمره بدهیم، به غیر از نمره 20 نمرهی دیگری ظلم است.
اگر عملیاتی آبی خاکی نبود، مثلاً در کردستان این عملیات اتفاق میافتاد، یگان دریایی چه نقشی داشت؟
خوب یگان دریایی در این عملیاتها حضور نداشت ولی رزمندگان آن به گردانهای دیگری میرفتند ولی در عملیات والفجر10 که در اواخر سال 66 به وقوع پیوست، گردانی به نام «دوّاب» تشکیل شد که نیروهای این گردان مأمور حمل و نقل تجهیزات و کالاهای تدارکاتی به رزمندگان در عملیات بودند، ما به هر سکاندار یک قاطر تحویل دادیم و آنها با قاطرها مهمات و سلاح را به رزمندگان میرساندند.
و حتماً شما شدید فرماندهی این گردان؟
بله، من در آن عملیات در کنار آقای «صادقلی» که جا دارد از این رزمنده شجاع و خستگیناپذیر لشکر هم یادی بکنم، مسئول هدایت این نیروها بودیم، البته آن وقت آقای صادقی در تدارکات لشکر حضور داشتند و من فرماندهی گردان دواب را به عهده داشتم.
کدام یکیاش سخت تر بود، یگان دریایی یا گردان دوّاب؟
هر کدام سختی خودش را داشت، حمل تجهیزات در کوههای سرد و سر به فلک کشیده کردستان با قاطر، خیلی خطرناک بود و یا بهتر است بگویم نیرو و توان مخصوص به خودش را میخواست و راندن قایق در زیر حجم گلولههایی که از هر سو به سمت تو میآمدند، توان و استقامت مخصوص به خودش را میطلبید، به نظرم ما که به دنبال رضایت خدا بودیم و هر مسئولیتی که به ما میدادند را وظیفه میپنداشتیم و انجام دادن آن را تکلیف میدانستیم، نمی توانیم فرقی بین آن کارها ببینم، به نظرم از نظر عقل عافیتجو حتی رزمندهی تک تیرانداز بودن هم سخت به نظر آید ولی اگر پای رضایت خدا وسط باشد، سخت ترین کارها با لذتترین میشود.
آقای گتآقازاده! شما چه رزمندههایی را برای این گردان انتخاب میکردید، خودتان انتخاب میکردید یا داوطلب داشتید؟
خُب، اکثر نیروهای ما را بسیجیان تشکیل میدادند، به همین خاطر اکثراً داوطلب محسوب میشدند، البته ما سربازانی هم در یگان دریایی داشتیم که اکثر آنها هم قبلاً بسیجی بودند و همانجا وقتی موعد سربازیشان شد، سرباز شدند، بیشتر سکاندارها از شهرهای مازندران بودند چون به نوعی با قایق و بلم سروکار داشتند.
شهید سیدمصطفی گلگون اهل تنکابن بود و شهید اسحاقی هم اهل فریدونکنار.
و شما؟
من هم اهل فریدونکنار هستم،
یعنی در تعیین فرماندهان هم سعی میشد کسانی انتخاب شوند که با آب و دریا آشنا باشند؟
بله! البته نه این که این موضوع، یک اصل بوده باشد ولی خُب بدون تأثیر هم نبود، در کل این طبیعی است که هر کس آشنا با چیزی باشد، آن مسئولیت را به او میدهند، از آنجا که این جنگ تحمیلی بود و نیروهای ما هم مدافعان مردمی بودند، خواسته یا ناخواسته از تجربیات شخصی افراد در جنگ استفاده میشد.
کدام عملیات برای شما سختتر به نظر آمد؟
کربلای چهار، والفجر هشت و یا عملیات ها، هر کدام سختی خودش را داشت ولی عملیات کربلای4 از آنجا که از قبل لو رفته بود و موج اول که غواصها بودند، نتوانستند به موقع خطها را بشکنند، همین باعث شد سکاندارها در زیر حجم آتش مستقیم دشمن زیر نور منور به خط دشمن بزنند، خیلی از قایقها در بین راه متلاشی شدند.
در عملیات کربلای چهار خط توسط نیروهایی شکست که توانستند با قایق به آن طرف ساحل بروند، نیروهای یگان دریایی، هم در خطشکنی حضور داشتند و هم بعد از این که خط تثبیت شد، میبایست در منطقه بمانند تا قبل از این که روی اروند پُل بزنند، تمام امکانات، تجهیزات و نیروها توسط قایقها به فاو برده میشد، قایقهای ما هم نقش خودروهای غذا را ایفا میکردند و هم آمبولانس بودند، دشمن اصلی نیروهای ما نیز هواپیماها و هلیکوپترهای دشمن بود، آنها تمام بمبها و موشکهای خود را به سوی اسکلهها پرتاب میکردند تا از مهماترسانی، غذارسانی و نیرورسانی جلوگیری کنند.
خُب این مشخص است که اولین کسانی که مورد هدف بمبها و موشکهای دشمن در این گونه عملیاتها قرار میگیرند، نیروهای یگان دریایی باشند.
خاطره ای هم از آن دوران به خصوص در رابطه با بمباران دارید؟
خاطرات که زیاد هست ولی یک خاطره جانسوز دارم که هیچ وقت از ذهنم پاک نخواهد شد و آن برمیگردد به عملیات کربلای پنج، شهید گلگون تصمیم گرفته بود نیروها را به مرخصی بفرستد چون خیلی خسته شده بودند، بعضی ها تا 3 ماه بود، به مرخصی رفته بودند، ما نیروهای جایگزین را آوردیم و حین جابجایی، هواپیماهای دشمن حمله کردند، برحسب اتفاق، یکی از راکتهای هواپیما به سنگری اصابت میکند که 14 نفر از سکاندارهای لشکر که خود را برای رفتن به مرخصی آمده کرده بودند، در آن حضور داشتند، هر 14 نفر به شهادت می رسند، وقتی پیکر قطعه قطعه شدهی آن ها را از سنگر به بیرون میکشیدم پیش خودم زمزمه میکردم که خستگی تنتان را در آن دنیا کنار امام حسین(ع) از تن به در کنید.
در پایان اگر حرفی دارید، بفرمایید.
از همهی رزمندگان یگان دریایی لشکر ویژه 25 کربلا درخواست میکنم خاطرات خودشان را مکتوب کنند تا حماسهی شهدای مظلوم یگان دریایی فراموش نشود.