خامهیار:
بازسازی تمدن اسلامی باید با همکاری ایران و عرب پیگیری شود
معاون بینالملل سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی با اشاره به اهمیت گفتگو در مبانی دینی و تاریخی گفت: بازسازی تمدن اسلامی باید با به کارگیری دو بال ایران و عرب پیگیری شود.
به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، سیاست استعمار، همواره بر اختلاف افکنی و دوری کشورهای اسلامی از یکدیگر بوده است. پررنگ کردن اختلافات کوچک و ایجاد بدبینی از جمله راهکارهایی است که قدرت های استکباری و استعماری برای پیشبرد این هدف به کار می برند. این مسأله ضرورت ارتباط و گفتگو در میان کشورهای اسلامی را دو چندان می کند.
برقراری ارتباط در بین فعالان فرهنگی، اندیشمندان و متفکران جهان اسلام شاید یکی از مهمترین مسائل امروز جامعه جهان اسلام برای جلوگیری از اختلافات و به تبع تندروی هایی است که شاهد هستیم. به دلیل همین احساس ضرورت سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی نخستین اجلاس گفتگوهای فرهنگی بین ایران و جهان عرب را در این روزها برگزار می کند. به همین مناسبت عباس خامه یار - معاون بین الملل سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در گفتگوی پیش رو به بررسی تاریخی و تاکید دین اسلام بر امر «گفتگو» پرداخته است که در ادامه از نظر می گذرد؛
پیش از آغاز گفتوگو تقاضا داشتم از پیشینه گفت و گو ایران و جهان عرب شروع کنیم. این که با چه کسی باید گفتگو کرد، یا چه کسانی با چه کسانی باید گفتگو کنند؟
برداشت بنده این است که گفتگو یک روش پسندیده انسانی و برآمده از تمدن انسانی است. به این معنی که ما میتوانیم و باید با دیگران و فرهنگها گفتگو کنیم و با دیدگاههای آنها آشنا شویم تا نوعی ارتباط انسانی برقرار کنیم. یعنی هدف اصلی از گفتگو ایجاد نوعی ارتباط انسانی و فکری با طرف مقابل است. لذا هر گونه ارتباط میتواند یک گفتگو به شمار رود. پس هدف گفتگو این است که به یکدیگر نزدیک شویم و برخی از ما از مقاصد و منویات برخی دیگر مطلع شویم تا فهم و درک بهتری از طرف مقابل داشته باشیم و وضعیتمان را برای طرف مقابل تشریح کنیم و در واقع زمینه ارتباط انسانی دو سویه را هموار سازیم. طبیعتا این گفتگو باید از ویژگیهای شفافیت، عمق و نوعی صراحت برخوردار باشد.
با این بیان میتوان گفتگوی ایران و عرب را قطعهای از یک پازل در نظر گرفت که در یک صفحه گستردهای از اشکال مختلف گفتگو جای میگیرد. بهاین معنا که پازل مورد نظر ما گفتگوهای فرهنگهای بزرگ و فراگیر است، با غرب، با شرق، با چین، با سایر ادیان و این گفتگوها قطعهای از آن پازل کلی است که طبیعتا با توجه به شرایط اقلیمی و تحولات اخیر دنیای عرب شاید اولویت بیشتری داشته باشد.
در ادبیات دینی ما اصولا آفرینش انسان با یک گفتگو آغاز شده است. گفتگوی دوجانبه بین خداوند، فرشتگان و آدم ابوالبشر. قرآن بر این مسئله صراحت کامل دارد:«و إذ قال للملائکة إنی جاعل فی الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک». یعنی اینقدر ملائک در آفرینش و هستی و در دستگاه مدیریت خداوندی آزاد بودند که در قالب گفتمان، نقد، اعتراض، یا... دیدگاههای خودشان را در برابر پروردگار مطرح میکردند و خداوند هم کاملا شنونده بوده و پاسخ آنها را کامل میداده است.
حتی ابلیس نافرمان که در برابر دستور «اسجدوا لآدم» خداوند عصیان میکند و از درگاه الهی رانده میشود، باز از خداوند فرصتی میطلبد و در قالب یک گفتگو پاسخ هم میشنود، آن هم پاسخ مثبت: «أنظرنی إلی یوم یبعثون» اینجا به خداوند میگوید من را تا روز بعثت انسانها و روز رستاخیز زنده نگه دار و منتظر قرار بده. خداوند هم میگوید «إنک من المنظرین إلی یوم الوقت المعلوم». تو آزادی! و آنجا میتوانی از منتظران باشی. پس معلوم است خداوند با خود شیطان هم گفتگو میکند. وقتی خداوند با خود شیطان گفتگو میکند طبیعتا ما خیلی راحت میتوانیم با هم نوعان خودمان گفتگو کنیم.
خداوند بر اساس یک قرائت دینی و قرآنی با همه مخلوقات، پرندگان، حشرات، ملائک و پیامبران، حتی با زمین و آسمان به وضوح گفتگو میکند و راه گفتگو از منظر خداوند کاملا وسیع، گسترده، فراگیر و همه جانبه است. در تاریخ ادیان بزرگ الهی هم گفتگو با یکدیگر برای دعوت حتی با بتپرستان و مشرکان با تکیه بر منطق و استدلال، یک سنت کهن و پایدار است. حضرت ابراهیم، حضرت نوح، حضرت موسی، حضرت عیسی و پیامبرمان حضرت محمد(ص) با همه مشرکان به شیوههای مختلف، به صورت رودررو، شفاهی یا کتبی گفتگو کردهاند.
یکی از شگفتترین صحنههای تاریخی گفتگو در اسلام بین پیامبر با مسیحیان در قرآن آمده که داستان معروف مباهله است و بیان میکند که چگونه پیامبر با مسیحیان گفتگو کرد. در این خصوص سوره عنکبوت آیه ۴۶ بهاین مسئله اشاره میکند و میفرماید : «ولا تجادلوا أهل الکتاب إلا بالتی هی أحسن إلا الذین ظلموا منهم وقولوا آمنا بالذی...» یعنی تازه با کسانی هم که ظلم کردند و ظالم بودند، مجوز گفتگو میدهد. «قولوا آمنا بالذی أنزل إلینا و أنزل إلیکم» به عبارتی نه فقط با همراهان و همفکران و همکیشان، حتی با ستمگران هم میتوانید گفتگو کنید و بگویید ما ایمان آوردیم به آنچه بر شما و بر ما نازل شد «وإلهنا و إلهکم واحد و نحن له مسلمون». در صورتی که پروردگارمان یکی است، ما همه مسلمان به معنای تسلیم در برابر خداوندیم، مومنان به خداوندیم و ما میتوانیم گفتگو کنیم.
باز در تاریخ هست که امام صادق(ع) با زنادقه گفتگو میکردند و رؤسای مذاهب بعد از امام صادق(ع) که از شاگردان امام بودند، همواره در همه جا روی این مسئله تاکید داشتند که امام صادق(ع) در گفتگویی که با زنادقه داشتند سعه صدر به خرج میدادند. در جبهه نبرد عصر عاشورا، در لحظات سرنوشت ساز جنگ، امام حسین(ع) با دشمنانشان گفتگو کردند، در قالب شعر، در قالب نصیحت و به اشکال مختلف. «إنی لم أخرج أشرا و لا بطرا و إنما خرجت لطلب الإصلاح فی أمة جدی...». دعوت و اتمام حجتی که میکردند، همهاینها در قالب گفتگو بود. هم با انصار و یاران خودشان و هم با نفرات دشمن آن هم در سرنوشتسازترین لحظات تصمیمگیری گفتگو انجام دادند.
حضرت زینب سلام الله علیها در مجلس یزید در شام با وی، عالمانه و قهرمانانه گفتگو کرد و کاملا همه چیز را تبیین نمود. این گفتگو هم به صورت پرسش و پاسخ بود و هم به صورت خطابه. در واقع آن حضرت، هم با قاتل برادرش و هم با قاتلین فرزندان پیامبر و فرزندان خود گفتگو داشت. منطق گفتگوی حضرت زینب سلام الله علیها آن قدر غلبه داشت و تا جایی طرف مقابل کم آورد که یزید دستور اذان داد تا با قرائت اذان و تمسک به آن، حضرت زینب را از گفتگو باز دارد و ایشان را متوقف کند. البته حضرت زینب سلام الله علیها هم این گفتگو را ادامه دادند. این معنا و مفهوم گفتگوی فرهنگی است که در پاسخ به سئوال شما بیان شد. در واقع گفتگو هم مبانی تاریخی دارد و هم مبانی دینی.
برای شروع گفتگوهای فرهنگی ایران و عرب چه موضوعاتی باید محور قرار بگیرند؟
قبل از اینکه پاسخ شما را بدهم ابتدا باید نکتهای را ذکر کنم که چرا ما به دنبال گفتگو با جهان عرب رفتیم؟ آیا نگاه ما به بحث و گفتگو با جهان عرب، یک نگاه استراتژیک است یا نوعی تاکتیک؟ آیا شرایط ما را بهاین سمت برده که باید با جهان عرب گفتگو کنیم؟ یعنی ما همه راهها را رفتهایم و ناچارا بهاین نتیجه رسیدهایم کهاین راه باید انتخاب بشود، یا اینکهاین یک استراتژی بلندمدتی است که جمهوری اسلامی ایران در دیپلماسی فرهنگی خود همیشه آن را مدنظر داشته و گفتگو، آن هم از جنس فرهنگ، یک اصل ماست؟
با آن مقدمهای که عرض کردم ما راه دیگری غیر از گفتگو با طرف مقابلمان نداریم. این یک آموزه دینی، فرهنگی و تمدنی است و ما به قول عربها «خیار» دیگری نداریم، «بدیل» دیگری نداریم و تنها راه پیش رو همین گفتگو است. روابط فرهنگی ایران و عرب یک قدمت تاریخی دارد. این روابط از سیزده قرن پیش بهطور گسترده وجود داشته و حتی از سه قرن قبل از اسلام آغاز شده است. این روابط بعد از اسلام در نیمه قرن هفتم میلادی و به ویژه بعد از دولت عباسی در نیمه قرن هشتم میلادی، افزایش چشمگیری داشت.
گسترش زبان عربی که متولی اساسیاش هم بسیاری از شخصیتهای ایرانی بودند، در نشر اسلام نقش شایستهای داشته است. این گفتگوها در همه زمینههای علمی، فرهنگی و هنری بوده است. اساس این گفتگوها هم در گذشته بر مبنای اندیشه، عقلانیت، فلسفه، اخلاق و ارزشهای اسلامی و انسانی بوده است. گفته میشود حتی تأمین سرباز توسط خلیفه سوم برای نشر اسلام در ایران آن روز، به رهبری و هدایت شاعری توانا به نام مالک بن ریب بوده و در این رابطه اشعار زیادی وجود دارد و کاملا این موضوع مستند است. از طرفی هم تاریخ، میراث، دین و عقاید مشترک، آینده و سرنوشت مشترک و بالاخره جغرافیای مشترک و همسایگی، ایران و عرب را به عنوان دو بال برای اوج گیری تمدن اسلامی قرار داده است.
بر این اساس این گفتگو بایستی ادامه آن گفتگوهای سابق باشد. علاوه بر این ما در شرایط امروز با وضعیت کاملا جدیدی مواجه هستیم. تحولات برای همه ما سرنوشت ساز است و در این شرایط باید روش گذشته را ادامه داد. من اشارهای به اوج این گفتگوها داشتم که در دوره عباسی، به ویژه پس از انتقال پایتخت از دمشق به بغداد بود. بغداد به ما نزدیکتر بود و از این جهت نوعی همگرایی وجود داشت کهاین گفتگوها در آن زمان اوج گرفت. شخصیتهای ایرانی مهمی هم آن زمان در دربار عباسیان حضور داشتند و اینها تا به امروز برای عراق اهمیت ویژهای دارند و نقش ایفا کردند. «ابونؤاس»، «بشار بن برد»، «ابن مقفع»، هنوز چهرههای شاخص حتی برای عراق امروز هستند.
بعدا هم با حضور اندیشمندان ایرانی در آنجا نظیر ابن سینا، رازی، سهرودی و بسیاری از دانشمندان دیگر سطح روابط فرهنگی و علمی بین ایران و عرب ارتقاء یافت و حتی گاهی این فخر فروشیها بین ایرانیان و اعراب در آن زمان به قدری زیاد بود که شاعر معروف «اسماعیل بن یسار» میگوید: «إذ نربّی بناتنا و تدسّون سفاها بناتکم فی التراب» یعنی ما فرزندان دخترمان را اینگونه تربیت میکنیم، ولی شما دخترانتان را زنده به گور میکنید.
واژههای فارسی در دوره عباسیان به صورت گسترده وارد زبان و فرهنگ اعراب شد. زبان عربی به مدت سه قرن زبان رسمی و زبان دربار سلاطین و زبان حکام و زمامداران دوره عباسی بود. بر خلاف گذشته که مسائل تاریخی، فرهنگی و مذهبی و جغرافیایی اعراب، آنان را نزدیکترین همفکران ایرانیان قرار داده بود، امروز گسترش موج تبلیغات منفی، ایران را با مقولهها و چالشهای بزرگی مواجه کرده و کشورمان را به توسعه طلبی، ایجاد امپراتوری فارسی با عنوان صفویت، صادر کننده انقلاب و گاهی به عنوان تهدید کننده اعراب و امنیت ملی کشورهای عربی متهم میکنند.
گاهی نیز ما و اعراب را به عنوان دو هویت فرهنگی کاملا متعارض و متناقض، هم به لحاظ مذهبی، هم به لحاظ تاریخی، نژادی و زبانی در نظر میگیرند و در نتیجه این تعارضات، ایران را به عنوان یک ملت و یک قوم غیرقابل گفتگو معرفی میکنند که طبیعتا این نگرش کار را برای ما سخت و دشوار میکند. لذا ما با توجه به همهاین مسائل معتقدیم که ضرورت این گفتگو و نیاز دو طرف به آن، به مراتب بیش از گذشته است.
البته من در سفر اخیری هم که به بالکان داشتم همیشه و در همه جا در کانونهای تصمیمگیری و تصمیمسازی روی این تاکید داشتم که ما نباید تحت تاثیر فضای رسانهای جهان عرب قراربگیریم. در این میان یک جریان سوم قدرتمند و توانمندی وجود دارد که از وضعیت موجود، از ناهمگونی و واگرایی موجود به شدت نارحت و معترض است، ولی متاسفانهاین جریان یک جریان فاقد تریبون و رسانه است اما جریانی قوی است و ما کاملا همه جا این را دیدهایم. نمونه اخیرش هم همین اجلاس بیداری اسلامی است که اخیرا در بغداد برگزار شد و این اقدام با آن فضای ناامنی که در آنجا وجود داشت، کار بزرگی بود. در زمان برگزاری این اجلاس من چند سخنرانی در دانشگاه بغداد و دانشگاه المستنصریه این شهر که در دوران صدام دانشگاههای بعثی پرور بودند، داشتم. استقبالی که از این سخنرانیها در آن فضای ملتهب شد، ناباورانه و شگفت انگیز بود.
گزارشهای رایزنان فرهنگی ما در جهان مبین چنین فضایی است و در سفری هم که اخیرا داشتم دیدم چقدر این همگرایی و ضرورت برای گفتگو در جهان عرب وجود دارد. لذا ما نباید تسلیم فضای امروز و فضای تبلیغاتی شویم. نکته آخر درباره بحثی که فرمودید این است که من باز هم برمیگردم بهاین سوال که اگر ما گفتگو را از ادبیاتمان با جهان عرب حذف کنیم چه چیزی را میتوانیم جایگزین آن کنیم؟ یعنی اگر جایگزینش جنگ و درگیری لفظی و فیزیکی باشد، برای هیچ طرفی دستاوردی نخواهد داشت و در گذشته هم اینگونه بوده است. طالبان چه چیزی به دست آورد؟ صدام، آن جنگهای منطقهای را که به راه انداخت سرنوشتش چه شد و چه دستاوردی داشت؟ عربستان که در یمن به جای گفتگو جنگ را انتخاب کرد، چه دستاوردی بعد از نزدیک دو سال داشت؟ یا اخیرا پس از پیشرفتهایی که ارتش سوریه و نیروهای مقاومت در حلب داشتند، این سوال واقعا مطرح است که تکفیریها بعد از این همه کشتار چه دستاوردی داشتند؟ من معتقدم که در جنگ هیچ برندهای وجود ندارد و همه بازندهاند و با این استدلال حتما گفتگو و گفتمان راه اول و آخر ماست.
شما اشارهای تاریخی داشتید به دوران عباسی که نزدیکی ایرانیها با اعراب موجب شکوفایی تمدن اسلامی شد. در حالی که ما قبل از این در دوران بنی امیه، بحث موالی و اعراب را داریم که بهاین افتراق همیشه دامن زده میشد. یعنی یک تجربه ناموفق. وقتی که به دوران عباسی میرسیم تجربه موفقی پیش میآید، اما میبینیم که دوباره همان تجربه ناموفق دوره اموی الآن توسط عدهای در جهان عرب دامن زده میشود، که همان بحث افتراق است. به نظر شما عواملی که موجب دامن زدن بهاین موضوع میشود و آن تجربهی ناموفق را برای احیای تمدن اسلامی نادیده میگیرد، چیست؟ این عوامل هم عوامل داخلی در جهان عرب هستند و هم عواملی که از خارج بهاین موضوع و مواجهه دامن میزنند. اگر میشود بهاین عوامل توجه دهید و آنها را برشمارید و بفرمائید که چرا آن تجربه ناموفق نادیده انگاشته میشود؟
ما تجربهمان در دوره امویان تجربه ناموفقی بود. گفتگو بود، ارتباط وجود داشت، ولی به دلیل نقشی که تعصب نژادی داشت و با استفاده از آن، متاسفانه روابط دگرگون شد. ولی بعدا در دوره عباسی این روابط بازسازی شد. من فکر میکنم این تجربهای که امروز داریم، اتفاقا توسط خود امویگرایان صورت میگیرد و دوباره الان همین امویان یا تفکر اموی است که ما را به آن عهد برمیگرداند و دوباره در حلقه یا دایره اول یا مربع نخستین قرار میدهد. دقیقا این تفکر اموی است. تفکر اموی متاسفانه رنگ یک طایفه مذهبی به خود گرفته و داعیهداران آن در پی آن هستند همان دشمنی و زاویهای که با اهل بیت داشتند را احیا کنند.
آنان در حال احیای بحث نژادپرستی و قومیت عجم و عرب هستند. یعنی در واقع یک نوع بازسازی از تفکر نژادی ـ مذهبی امویت توسط عدهای انجام میشود و طبیعتا از حمایتهای کلان بیرونی هم برخودار است. منتها نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که اولا ما در دام این توطئه نیفتیم و ثانیا برای واکنش به چنین تفکر و چنین تهاجم فکری اموی، از همان ابزار استفاده نکنیم. اگر قرار است آنان با حربه ناسیونالیسم و قومیت وارد بشوند، ما نباید از این ابزار استفاده کنیم.
در دوره معاصر هم بحث تقابل مذهبی عثمانیها و صفویها مطرح شد که اساسا یک برخورد کاملا سیاسی بود که رنگ مذهبی به خود گرفت و با ابزار مذهبی توانستند دامنهاش را گسترش دهند. امروز متاسفانه در بسیاری از زمینهها همچنان به نوعی در حال تحمل پیامدهای آن دوران هستیم. لذا باید هوشمندانه و هوشیارانه در مقابله و پاسخگویی با این جریان برنامههایمان را تنظیم و اجرا کنیم.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که برای شروع گفتگوهای فرهنگی ایران و عرب چه موضوعاتی باید درنظر گرفته شود؟
اولا باید گفتگوی فرهنگی را یک راهبرد بدانیم نه یک تاکتیک. این راهبرد طبیعتا به شرایط خاصی محدود نمیشود و یک جهتگیری است. نکته دوم اینکه نقطه آغاز گفتگو باید مرور تاریخ مشترک از سوی دو طرف به عنوان نقطه عزیمت و ایجاد باور برای نسل امروز باشد. این نکته بسیار مهمی است که ما باید این باور را و فراگیر کنیم و این را هم نباید از موضع برتری جویی و فخرفروشی انجام دهیم چرا که در این مسیر دچار مشکل میشویم.
قرائت صحیح تاریخ بدون توقف روی بحثهای چالشبرانگیز خیلی مهم است و همیشه بزرگان ما گفتهاند که ما تاریخ را نمیخوانیم و اگر بخوانیم فراموش میکنیم. لذا این مرور تاریخ برای ما مهم است.
نکته سوم اینکه باید در مرور تاریخ مشترکمان توجه کنیم که اوجگیری تمدن اسلامی محصول این تاریخ مشترک است و این همان حکایت دو بال است. آن دو بال یک نوع اعتقاد است. باید بپذیریم که سرنوشتی مشترک و گره خورده به هم داریم. باید بپذیریم که ما جغرافیای مشترک و تاریخ مشترک داریم. باید تاکید نمائیم که عوامل واگرایی کمتر از عوامل همگرایی است و عوامل همگرایی همیشه پیشی گرفتهاند. نتیجه اینکه باید یکدیگر را شناخت و بعد هم این شناخت را نهادینه کرد.
ما متاسفانه نسبت به هم در شرایط حساس امروز غریبهایم، همدیگر را نمیشناسیم، شناخت یکدیگر، ایجاد اعتماد متقابل میکند. ما ایرانیان در طول تاریخ هیچ گاه مهاجم نبودهایم. این را اعراب باید بدانند و روی این نکته باید تاکید کنیم. حتی در جنگ هشت ساله با عراق ما موضع دفاع داشتیم و مهاجم نبودیم. دنبال گسترش امپراتوری فارسی هم آنگونه که گفته میشود، نبودیم. اگر این مقدمه را برای گفتگوهای فرهنگی ایران و عرب داشته باشیم، طبیعتا باید دید برای برقراری رابطه چه اهدافی از این گفتگوها دنبال میشود.
نکته بعدی اینکه ما باید دو مجموعه یا دو سطح از اهداف را در نظر داشته باشیم؛ یکی اهداف کوتاه مدت و دیگری اهداف درازمدت. اهداف کوتاه مدت، کاستن از چالشها و مشکلات موجود در روابط ایران با جهان عرب است که با ایجاد فهم و درک مشترک برای دستیابی به اهداف کلان گفتگو امکانپذیر میشود. این اهداف کلان همان مجموعه بعدی یا اهداف دراز مدت است. برای تحقق اهداف دراز مدت باید یک چارچوب کلان توافق شده داشته باشیم.
آنچه بسیار مورد تاکید است و مقام معظم رهبری هم بدان اصرار دارند و از اهداف کلان جمهوری اسلامی است، بازگشت به آن تمدن اسلامی است. هیچ گفتگویی موفق نخواهد بود مگر اینکه از روی نیت و قصد پاک و با تاکید بر مشترکات فکری، تمدنی و فرهنگی باشد. در گفتگو، به رسمیت شناختن یکدیگر لازم است و همفکری و همدلی بهایجاد یک زمینه مساعد برای گفتگو کمک میکند. فکر میکنم در چارچوب اهداف باید روی این مسئله تاکید کنیم که هدف ما صرف تثبیت جایگاه علمی و فرهنگی ما در جهان عرب و القاء تفکرات، اندیشهها و فرهنگ ما به نخبگان و فرهیختگان و بالاخره عامه جامعه عرب نباشد. اگر خواسته باشیم روی این مسئله تاکید کنیم شاید آنها این را به رخ کشیدن تفسیر کنند.
ما باید در ذهنیت نخبگان عرب نسبت به جمهوری اسلامی ایران ابهامزدایی فکری و ایدئولوژیکی داشته باشیم یا به تعبیری ما باید گفتگو را به منظور پر کردن شکاف اطلاعاتی و بینشی محافل علمی و فرهنگی عرب درباره تشیع، انقلاب و فرهنگ ایران پیش ببریم.
نکته قابل توجه دیگر این است که ما اساسا گفتگو را به منظور بهرهبرداری دوجانبه و به عبارت دیگر بده و بستان و همکاری و همفکری متقابل و تقویت و تحکیم دو جریان فرهنگی ایران و عرب در نظر بگیریم. در یک جمله میشود نتیجه گرفت که ما به دنبال تغییر صرف، با هدف القاء فرهنگ برتر نیستیم و نباید نگاه استعلایی داشته باشیم. باید گفتگو را برای تحقق اهداف مشترک، دوسویه ببینیم. لذا ابتدا باید هدفگذاری کرد و براساس آن هدفگذاری حرکت را آغاز نمود. نباید گفتگو را موسمی، فصلی و نمایشی دید. باید آن را بهصورت اقدامی مستمر، کلان و همه جانبه در نظر داشت. در این رابطه باید از همه ظرفیتها و امکانات نشر، رسانه، پژوهش، هنر، اجلاسهای علمی دانشگاهی، گفتگوهای مجازی و حقیقی، مراکز نخبگی و مهمتر از همه، ترجمه و ایجاد ساختار برای ترجمه آثار استفاده کرد.
باید ساختار و تمهیداتی برای ایجاد شبکههای نخبگان، فرهیختگان و دانشگاهیان ایرانی و عرب ایجاد شود و این چیزی است که الآن دقیقا سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به دنبال آن است. همان چیزی که مرکز مطالعات این سازمان در چند ماه گذشته انجام داد. اینها مسائل اصلی گفتمان ما با نخبگان عرب است. مجامع دانشگاهی مشترک، کانونها و اتاقهای فکر مشترک، انجمنهای دوستی، انجمنهای ادبی مشترک باید شکل بگیرد. اینها محورهای امروزی دیپلماسی دانش و دانشگاه و دیپلماسی علمی و فرهنگی است که به نظر من باید به عنوان اهداف اولیه مطرح شود و بعد هم مسائل کلان مطرح گردد.
مسائل کلان شاید تحت عنوان هویت ملی- اسلامی، جهانی شدن، بحثهای حقوق بشر و استفاده ابزاری از اینها، حقوق شهروندی، تابعیت و به تعبیری المواطنة، در سطح جهان عرب و ما مطرح شود. به موازات اینها، تهاجم فرهنگی، مسائلی نظیر اصالت، سنت، مدرنیته، سبک زندگی هم مطرح است. بازسازی تمدن اسلامی باید با به کارگیری دو بال ایران و عرب پیگیری شود. البته ما در برخی موضوعات جهان عرب نظیر نقش زنان در جامعه و... هم باید بازنگریهایی داشته باشیم.
یعنی شما آن مباحث اولیه را مقدمه بحثهایی میدانید که الآن ذکر کردید. چون دو نگاه هست: عدهای معتقدند که اول سراغ مسائل کلان برویم و بعد به جزئیات بپردازیم.
ما وقتی به همدیگر اطمینان نداریم، یکدیگر را نمیشناسیم، نسبت به هم سوءظن داریم، تاریخ مشترکمان را نمیدانیم، از آینده مشترکمان که به هم گره خورده است تعریف روشنی نداریم، چگونه به بحثهای کلان بپردازیم؟ ما ابتدا باید زیرساختهای اولیه بحثهای کلان را فراهم نمائیم، این باور را برای جامعه و نسلمان بهوجود بیاوریم، ابهام زدایی کنیم و بعد از این مرحله روی بحثهای کلان تمرکز نمائیم. در بحثهای کلان طبیعتا ابعاد سیاسی هم کاملا مطرح است. یعنی علاوه بر مشترکات جغرافیایی، دینی، فرهنگی و تمدنی، امروز مسائل سیاسی خیلی جدا از مسائل فرهنگی نیست و اینها به هم گره خوردهاند.
طبیعتا در بحثهای سیاسی هم باید همین موقعیتهای ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک که نزدیک هم هست را در نظر داشته باشیم. این امر نیازمند داشتن موضعگیریهای واحد و منسجم برای همراه شدن با تحولاتی است که الآن ما در منطقه داریم. موضوعاتی همچون خاورمیانه بزرگ، خاورمیانه جدید، جبهه مقاومت، تهاجمهای سیاسی و اساسا چندقطبی شدن جهان، بحثهای کلان سیاسی است که به نظرم در گام سوم یا گام آخر میتوان مورد توجه قرار دارد.
یک بحث مهم دیگری هم که وجود دارد و عربها را به ما و ما را هم به عربها نزدیک میکند، بحث فلسطین و جایگاه آرمانی این سرزمین مقدس است. فلسطین، مهمترین مقوله راهبردی ایران و جهان عرب است. قدس الاقداس اهل سنت که بخش عمدهای از جهان عرب را اهل سنت تشکیل میدهند. امروزه مسئله فلسطین و قدس بهترین، موثرترین و گویاترین عامل همگرایی ما و اعراب است. کما اینکه مهمترین عامل واگرایی ایران و عرب در زمان قبل از انقلاب و در زمان شاه بود. این امر از اوایل انقلاب تا سالهای اخیر، بهترین عامل همگرایی ما با اعراب و اهل سنت بوده است که متاسفانه با شناخت دقیق تاثیرگذاری این عامل، دشمن به گونهای با عملیات روانی افکار عمومی جهان عرب را تنظیم میکند و تحت تاثیر قرار میدهد که این عامل در حال از دست دادن تاثیرگذاری خود است و در حال تبدیل شدن به عامل واگرایی است. امروز، جایگزینی ایران به جای اسرائیل به عنوان دشمن اعراب یکی از مسائل تاسف بار است که محصول این تلاش شیطانی میباشد.
به نظر شما تاکید ما بر موضوع فلسطین، ارجحیتش از بُعد فرهنگ است یا مسائل سیاسی و مسائل دیگر؟ وقتی که موضوع فلسطین را از منظر جمهوری اسلامی تبیین میکنیم به نظر شما با توجه به نگاهی که جهان عرب به فلسطین دارد، کدام یک باید قوت بیشتری داشته باشد؟
نگاهی که امت مسلمان عرب به فلسطین دارد، یک نگاه دینی است. در نگاه دینی طبیعتا اثر فرهنگی هم جای دارد. یعنی وقتی ما میگوییم «تهوید القدس» به معنای یهودی سازی قدس، یعنی تبدیل آثار فرهنگی و کانونهای فرهنگی اسلامی به کانون یهودیت و یهودی سازی این کانونها و نهادهای فرهنگی و این یک مسئله اعتقادی است. هم مسئله اعتقادی ما به شمار میرود و هم مسئله اعتقادی اهل سنت و مسلمانان عرب است. لذا ما در این مسئله راحتتر میتوانیم کنار هم قرار بگیریم. بحث اعتقادی، فرهنگی و دینی کاملا مشترک ماست. دو طرف در رابطه با بحث فلسطین و قدس به لحاظ باورهای دینی هیچ نقطه ابهامی ندارند و هیچ تباین و اختلاف دیدگاهی در این رابطه احساس نمیشود.
لذا من فکر میکنم اساسا انتخاب جمعه آخر ماه مبارک رمضان با این نگاه عمیق و شگفت انجام شد. زیرا جمعه آخر ماه مبارک برای اهل سنت یک روز مقدس است و برای ما هم مقدس میباشد. انتخاب قدس برای همگرایی، اتحاد و تقریب و وحدت بین مسلمانان توسط امام با این مبنای اعتقادی، ذهنی و با این نگاه کلان انجام گرفت. لذا به نظر من باید از دیدگاه فرهنگی به مسئله قدس بپردازیم.
ولی در عین حال بالاخره ما با اعراب منافع مشترکی هم داریم، منافع سیاسی و روابط سیاسی هم داریم. بحث قدس، یک تهدید جدی برای همه ما است. اگر ما شعار از نیل تا فرات را در نظر بگیریم و آن را یک توسعه طلبی ژئوپلیتیک و جغرافیای سیاسی بدانیم و یک تمامیت خواهی از سوی رژیم صهیونیستی فرض کنیم، آن وقت تز از نیل تا فرات تهدیدی برای همه کشورهایی که در حوزه رود نیل تا فرات قرار دارند، به شمار میرود. این امر طبیعتا در حوزه سیاسی نیز منافع ملی ما، منافع ارضی ما و منافع کلان ژئوپلیتیکی ما را به خطر میاندازد. بنابراین، این مسئله هم میتواند عامل همگرایی بزرگی بین ما و اعراب باشد.
سوال چهارمی هم هست و آن اینکه نیازهای داخلی و خارجی گفتگوهای فرهنگی ایران و جهان عرب چیست؟
وجه تمایز انقلاب اسلامی ایران با دیگر انقلابهای جهان، وجه فرهنگی است و این امر با پیشینه و تاریخ گسترده به طور کامل خود را نشان داده است و ما باید بر اساس نکات فوق داعیه گفتگو داشته باشیم. من چند نکته را عرض کردم و مواردی را هم به عنوان پیش نیاز گفتگو عرض میکنم. یکی اینکه باید بپذیریم هر دو طرف، عمق استراتژیک یکدیگر به شمار میرویم. ما به تعبیری باید یک برجام دیگری این بار با جهان عرب داشته باشیم. این نکته بسیار مهمی است.
گفتگو، آداب و قوانین خود را دارد که باید رعایت شود. ما باید با زبان خود اعراب سخن بگوییم و با قد و قواره فکری خودشان وارد گفتگو با آنان شویم. این نگرش، سفارش همه انبیا است. حدیث شریفی در این رابطه وجود دارد که پیامبر اکرم میفرمایند: «نحن معاشر الأنبیاء نکلم الناس علی قدر عقولهم». یک انسان ظریفی میگفت که ما با اعراب باید با زبان قوم صحبت کنیم نه با زبان قم. شاید این تفاوت، تفسیر این حدیث است. ما اگر خواسته باشیم با زبان قم با قوم عرب صحبت کنیم، حرف ما برای شنونده عرب شاید قابل درک نباشد. لذا با زبان خودشان باید صحبت کنیم. حتما باید مسائل روانی و روحی آنان را بدانیم. از موضع قدرت نباید صحبت کنیم. باید بدانیم که گفتگو یک قدرت نرم است. این قدرت نرم امروز تعریف خاص خود را دارد و امروز حرف اول را در برابر دیگران قدرت نرم میزند.
اساسا پیامبر با قدرت نرم توانست اطرافیانش را مجاب کند و اسلام را آن گونه گسترش دهد. خود قرآن میگوید: «لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک». این آیه در جنگ احد بعد از آن شکستی که مسلمانان خوردند و پیامبر پنجاه نفر را در آنجا گذاشت و آنان به خاطر غنایم و به خاطر منافع شخصی آنجا را از دست دادند، نازل شد. بعد از این سرپیچی از فرمان، پیامبر آنها را نبخشید، بلکه مواخذه کرد و بعد این آیه نازل شد. یعنی حتی با آنها هم پیامبر با قدرت نرم و حسن خلقش گفتمان کرد و دایره مسلمانی را توسعه داد «وإنک لعلی خلق عظیم» دال بر همین مسئله است. این یکی از مولفههای بزرگ نهضت پیامبر بود که از قدرت نرم استفاده میکرد و در کنار آن هم دیپلماسی مکاتبهای را بهکار میبرد. فرستادن سفیران به همه جا، تبلیغ و نقش تبلیغی سفیران که شاید بتوان امروز تعبیر رایزن فرهنگی را برای همسان سازی و شبیه سازی مطرح کرد، بسیار مهم است. پیامبر ۱۸۵ نامه و بنابر برخی نوشتهها بیش از ۳۱۵ نامه را در کمتر از ۴ سال فرستادند. به امپراتور روم، خسروپرویز پادشاه ایران، حاکم مصر و افراد مختلف نامه نوشت. دیپلماسی مکاتبهای و دیپلماسی قدرت نرم مسائل مهمی هستند که باید به عنوان پیش نیاز گفتگو در نظر گرفت.
روابط ما با اعراب بر خلاف آنچه که نیچه میگوید روابط گرگ و میش نیست، روابط عاطفی است. طرف مقابل باید احساس همدلی کند. باید بدانیم و بیاموزیم که چگونه با دیگری سخن بگوییم. حتی خداوند با فرعون که اعلام خدایی کرد، با خدا احساس رقابت میکرد، شریک خداوند بود، مجوز گفتگو داد. خداوند از همه گناهان انسان شاید بگذرد جز شرک «و إن الشرک لظلم عظیم».
خدا در مواجهه با این انسان رقیب و سرکشی که مخلوق خودش است، موسی را میفرستد و میگوید:«إذهب أنت و أخوک بآیاتی ولاتنیا فی ذکری إذهبا إلی فرعون إنه طغی» با اینکه فرعون طغیان کرده بروید نزدش«وقولوا له قولا لینا لعله یتذکر أو یخشی»، شاید هدایت بشود، شاید بترسد. یعنی خداوند به پیامبرش میگوید قولا لینا با فرعون شریک خداوند هم جایز است. لین یعنی همان نرم و قدرت نرم است که موسی مامور میشود با قدرت نرم در آنجا صحبت کند.
جای دیگر در آیات ۱۷ و ۱۸ سورهی نازعات میفرماید: «اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلی أَنْ تَزَکَّی» یعنی برو پیش فرعون سرکش و از او دوستانه بپرس آیا میخواهی هدایت شوی؟ «وَ أَهْدِیَکَ إِلی رَبِّکَ فَتَخْشی» آیا میخواهی پاکیزه شوی و من تو را به سوی پروردگار راهنمایی کنم تا خداترس شوی؟ بالاخرهاین قول لین همان قدرت نرم پیامبر و حضرت موسی و قدرت نرم همهی انبیا است. باید از این راه وارد شد. ما معمولا در گفتگو فقط دوست داریم خودمان بگوییم. در صورتی که ما باید سخن شنیدن را هم بیاموزیم. همچنان که خوب سخن میگوییم خوب هم بشنویم. حضرت علی(ع) میفرمایند «عوّد أذنک حسن الإستماع» و «تعلم حسن الإستماع کما تعلم حسن القول». همان طور که خوب سخن میگویی گوش هایت را آموزش بده که خوب بشنوند.
ما با طرف عربمان یا طرف گفتگوهایمان فقط میخواهیم حرفهایمان را دیکته کنیم کهاین یک مشکل جدی است. این هم باز یک پیش نیاز برای گفتگو است. قرآن هم این را کاملا با صراحت تمام دعوت میکند « ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن» ای پیامبر! دیگران را با حکمت و سخنان حکیمانه و موعظه نیکو به سوی خداوند دعوت کن و در مواردی که اختلاف داری نیکتر مجادله کن «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن» یعنی شما با خانواده میتوانی راحت صحبت کنی، با دوستان میتوانی صحبت کنی، ولی با آنهایی که مشکل داری سنجیدهتر و بهتر صحبت کن.
به عبارت دیگر با آدمهای دور بهتر صحبت کن تا با آدمهای نزدیک. این تفاوتی است بین موعظه حسنه و جدال احسن. با خانواده و دوستان با موعظه حسنه، ولی با غیر باید به نحو احسن سخن گفت. یعنی با این تعبیر و برداشت از قرآن، باید با غیر با آنکه نزدیکتر نیست بهتر صحبت کرد و این را باید در گفتمانمان در نظر بگیریم.
سوال بعدی این است که نقش زنان در ترویج فرهنگ گفتگو بین ایران و اعراب چیست؟
ما هم تاریخ مشترک و هم مشکلات تاریخی یکسانی داریم. هم در رابطه با غربگرایی و هویتیابی و هم مشکلات اجتماعی که در حوزه زنان وجود دارد. نگاهی که نسبت به زنان وجود دارد یک نگاه توام با افراط و تفریط است. متاسفانه میبینیم که الگوی زن فعال، بانشاط و فرهیخته و روشنفکر از منظر غربگرایان جهان عرب و ایران، الگوی غربی است و در این مقوله دچار مشکل هستیم. همچنین در یک نگاه محافظه کارانهای که نسبت به زن داریم باز افراط و تفریط میکنیم و در این دو حوزه مشترکیم. به همین دلیل زنانی که در انتخابات مختلف جهان عرب کاندیدا میشوند، خود زنان به آنها رأی نمیدهند. زیرا آن الگوی ارائه شده الگویی کاملا غربی است و الگوی رأی دهنده، کاملا سنتی است و این تعارض وجود دارد.
علیرغم آزادیها و مسائلی که اتفاق میافتد، زنان به ندرت رأی میآورند. در انتخابات پارلمانی کویت فقط یک زن رأی آورد. این بحث مهمی هست. ما مشکلات اجتماعی مشترکی با اعراب داریم که باید بهاین مسائل توجه بشود. از جمله اینها بحث پیردختری، طلاق، روابط خانوادگی، عدم استقلال اقتصادی، سرپرستی زنان بیبضاعت، بیکاری و تبعیضهای جنسیتی است و برخی مشکلات دیگر که طبیعتا زنان و مردان در آنها شریکاند و این مشکلات، مشکلات بسیار مهمی هستند.
موفقیتهای زنان ایران و تجربه آنان در بحثهای خانوادگی و به خصوص مسائل قانونگذاری و حقوقی و آنچه که ما در مجلس به دست آوردیم، برای اعراب بسیار مهم است
من فکر میکنم موفقیتهای زنان ایران و تجربه آنان در بحثهای خانوادگی و به خصوص مسائل قانونگذاری و حقوقی و آنچه که ما در مجلس به دست آوردیم، برای اعراب بسیار مهم است. اگر بتوانیم این دستاوردها را با همان ادبیاتی که عرض کردم به اعراب ارائه دهیم، خیلی موثر است. بحث حجاب و سنخیت آن با کار زنان، مسئلهای جدی و مهمی است چون یک بحثی وجود دارد که آیا میشود زنان هم حجاب داشته باشد و هم کار کنند؟ در اینجا میتوان تجربه ایران را کاملا نشان داد. آسیبهای مشترک اجتماعی را که اشاره کردم میتوان از طریق کارگاههای علمی مشترک، پژوهشهای مشترک، نشر مشترک و دیدارهای مشترک به عنوان یک بافت بسیار مناسب در گفتگوی ایران و عرب در نظر گرفت.
سوال بعدی این است که هنر و هنرمندان چه تاثیری در ارتقاء سطح روابط فرهنگی ایران و جهان عرب دارند؟
روشن است که گویاترین و موثرترین و بلیغترین زبان گفتگو میان دو فرهنگ، زبان هنر است. به خصوص هنر فاخر که ما از آن برخوردار هستیم. در گذشته هم اینگونه بوده است، دهها نوع از آثار هنری از ایران به سرزمین های اعراب منتقل شده، نظیر صنایع دستی، مینیاتور، بافت قالی، نقاشیهای تزیینی روی دیوارها، تزیینات روی پارچه، بافتهای زینتی، به خصوص خوشنویسی و به ویژه خط نستعلیق که خیلی تاثیر داشته و این دو ملت را به هم نزدیک کرده است.
امروزه در جای جای جهان عرب و در همه موزهها این آثار ایرانی زینت بخش موزهها هستند و در واقع اینها پیام آوران ثابت فرهنگ و تمدن ایرانی در این موزهها به شمار میآیند. البته گفته می شود که ما بخشی از معماری و سفالگری را از عراق گرفتیم. اعراب هم هنر کتابت را از ایرانیان گرفتند. نوشتههایی که الآن روی محرابهای مساجد قدیمی وجود دارد کاملا گویای این مسئله است. امروز هم فکر میکنم ما در گفتگو با اعراب از هنرهای جدید که کاملا در آنها صاحب سبک هستیم و هنر ما انسانی و اخلاقی است و امروز اعراب هم نیازمند این هستند، میتوانیم بهره ببریم.
در سینما، اعراب آثار ما را به عنوان گل سرسبد جشنوارههای سینمایی میدانند. سریال حضرت مریم(س) بهترین زبان گفتگوی ما با اعراب مسیحی بود. بازخوردی کهاین سریال داشت بی سابقه بود. سریال امام علی(ع) در گفتمان با اهل سنت جهان عرب حرف اول را زد. من فکر میکنم به همین خاطر بود که وهابیت و دستگاههای رسمی عربستان سعودی این قدر با دستپاچگی فیلم حضرت محمد(ص) را تحریم کردند. چون تاثیرگذاری سریالهای قبلی و سینمای ما را در حوزه دینی و حوزه اخلاقی میدانستند و بر این اساس آن را تحریم و نامشروع معرفی کردند. به خاطر همین است که شبکه تلویزیونی آی فیلم ایران مورد تاخت و تاز رقیب قرار میگیرد و به عنوان تهاجم فرهنگی قلمداد میشود.
در حوزه هنر دو بحث مطرح میشود؛ یکی بحث نفوذ است و اینکه هنر عرصه نفوذ کلانی دارد و در میان عوام دارای جایگاه ویژهای است. نکته دیگر ذوق هنرمندانه و مناعت طبعی است که خود هنرمندان نسبت به پذیرش سخن مخالف دارند. خیلیها معتقدند که ما اگر به جای گفتگو با سیاستمداران و نخبگان، سراغ هنرمندان برویم، با توجه به مناعت طبع و تساهل و تسامحی که آنها دارند بهتر میتوانیم نتیجه بگیریم. یعنی از این منظره به هنرمندان نگاه میکنند.
دقیقا همین طور است. اولا هنرمندان خارجی جنس شناس هستند، هنرشناساند و اتفاقا هنرمندان ما در همه حوزهها هیچ مشکلی با هنرمندان جامعه رقیب یا جامعه مقابل ما ندارد. این دستگاههای غیر هنری هستند کهاین نگاه را دارند. اتفاقا جامعه هنری طرف مقابل ما نسبت به هنر سینمای ما به مراتب وفادارتر و تسلیمتر است و احترام بیشتری به سینمای ما میگذارد تا مثلا سینمای ترکیه. سریالهای آن کشور که الآن پخش میشود کاملا غیرحرفهای، اقتصادی و عوام فریبانه است و این نسبت به هنر فیلم و سینمای ما که به طور مرتب روزانه یک نشان و یک مدال و جایزه سینمایی در سطح جهان میگیرد، عقب است.
موفقیت فیلم و سینمای ایران به خاطر اصالت هنر و هنرمندان است. لذا سینمای ایران که میخواهد سبک زندگی اسلامی را معرفی کند، بحثهای اخلاقی را مطرح نماید و راههای گرهگشایی اجتماعی را نشان دهد، میتواند بینندگان خوبی در جهان عرب داشته باشد. به خاطر همین هم با شبکه «آی فیلم» مخالفت میشود و به عنوان یک دستگاه تهاجم فرهنگی معرفی میگردد. ما در حوزه هنر، مخاطبان بسیاری داریم که گوشهای شنوایی دارند زیرا کارهای قابل عرضهای داریم. بنابراین بحث هنر یکی از مسائل اساسی ماست و یکی از راههای گفتگو و حتی بلیغترین زبان گفتگوی ما با طرف مقابل است.
نکته دوم در این بحث این است که نقش رسانهها در گفتگوهای فرهنگی ایران و عرب چیست؟
در این مسئله هم لازم است بهاین مطلب تکیه کنم که در دهه دوم یا دهه سوم قرن بیستو یکم رسانههای مجازی، معجزهگر هستند. شبکههای ماهوارهای، اینترنت، فناوری اطلاعات و ارتباطات گستردگی شگفتانگیزی دارند و جهان را به معنای واقعی تبدیل به یک دهکده کوچک کردهاند و این نه شعار است و نه آرمان، بلکه یک واقعیت است. من فکر میکنم تاکیدی که مقام معظم رهبری در همه موارد و تقریبا در همه سخنرانیهای عام و خاصشان بر روی فضای مجازی میکنند، ناظر به شناخت عمیقی است که نسبت به تاثیرگذاری فضای مجازی دارند. لذا با این وضعیت، امروز فاصله فرهنگها و تمدنها، ملتها و اشخاص بسیار کم شده و اصولا فاصلهای وجود ندارد تا ما آن را اندازهگیری کنیم.
این وضعیت هم فرصت است و هم تهدید؛ فرصت برای ماست که بتوانیم از این فضا حداکثر استفاده مناسب را داشته باشیم و تهدید از ناحیه دشمن است که با امکانات عظیم و با تشکیل امپراتوریهای رسانهای دارد از این ابزار علیه ما استفاده میکند. متاسفانه ما در این عرصه فعالیت چندانی نداشتهایم و موفق نبودهایم. این ابزار بزرگ و فضای بیبدیل و بیسابقه بیشتر در اختیار عوامل واگرا است و برای ما تهدید بیشتری به شمار میرود. رسانهها و شخصیتهای ما برای حضور فیزیکی در دنیای عرب نیاز به روادید دارند ولی از طریق فضای مجازی نیازی به آن نیست و ما میتوانیم در همه کانونهای فکری، فرهنگی و هنری و در تمامی کانونهای اجتماعی و خانوادهای بدون هیچ گونه محدودیت و تهدیدی وارد شویم و این دیگر بستگی به چگونگی بهرهگیری ما از این فضا دارد.
نکته دیگری که مطرح کردید و آن اینکه چه جامعه هدفی برای گفتگوهای فرهنگی ایران و جهان عرب مناسبتر است. در اینجا بحث اولویت مطرح است. من فکر میکنم ابتدا باید گفتگو را از واحد تمدنی آغاز کنیم. اگر ما از دریچه تمدن وارد شویم در این حوزه هم ادیان و مذاهب قرار دارند، هم قومیتها و نحلهها در اینجا جای میگیرند. اگر ما از طریق مذهب وارد شدیم، باید یک ارزیابی دقیقتری داشته باشیم. امروز دشمن توانسته با شیعه هراسی جایگزین نسبتا موفقی برای تقریب ایجاد کند. شاید اگر از حوزه تمدنی که هم در برگیرنده مذاهب است و هم اقوام و ادیان را شامل میشود وارد این گفتگو شویم، مناسبتر باشد. بازگشت به تمدن نوین اسلامی اگر از این زاویه مد نظر باشد، ما میتوانیم غیرمسلمانها را هم در دایره بحث قرار دهیم.
نگاهی کارشناسی در اینجا وجود دارد که معتقد است این قدر که دغدغه احیای تمدن اسلامی برای جامعه ایرانی مطرح است، برای جهان عرب مطرح نیست. یعنی آنها بیشتر الگوی لیبرال دموکراسی غربی و حرکت از سنت به سمت تجدد را پیگیری میکنند و مثل ما این قدر دغدغه تمدن آرمانی را ندارند. میخواهم بدانم این موضوع چقدر واقعیت دارد؟ به جز اندیشه های مالک بن نبی در الجزایر که در نظر دارد تمدن اسلامی را احیا کند، برای قشر متفکر و جوانان امروز جهان عرب، اندیشه احیای تفکر اسلامی خیلی موضوعیت ندارد. آیا شما با این نظریه موافق هستید؟
من را به تشکیلات حوزه تمدن ایرانی اسلامی دعوت کرده بودند تا درباره الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت صحبت کنم. فکر میکنم که الآن و در وضع حاضر این حرف درست است. به خاطر اینکه آن لباس تمدنی جهان عرب از بدنه جهان عرب بیرون آورده شده است. یعنی در حوزه تمدنی سه دهه اخیر به خصوص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، جهان عرب مشغول خودش بود و این مشغولیتها عمدتا مسائل سیاسی بود.
درگیریهای سیاسی سنگینی درون بدنه فعلی جهان عرب وجود داشته که جهان عرب را واقعا از ادامه مسیر بازداشت. بهاین معنی که شما هر چه دارید از «مالک بن نبی» است، از رهبران سابق اخوان است، از «ندوی» است، از «ابوالاعلی مودودی» است. یعنی آن نسل گذشته تصویری از حوزه تمدنی اسلام و جهان عرب ارائه میداد، اما نخبگان نسل بعدی درگیر مسائل و پاسخگویی به ابهامات، اشکالات و مشکلات روز شدند.
از طرف دیگر، بسیاری از جنبشهای اسلامی که به حوزه و پیشینه تمدنی این کشورها اعتقاد داشتند، درگیر فیزیکی با حاکمیتها و حکومتها درگیر بودند. لذا عملا این مسئله فراموش شده و ما چیز جدیدی نداریم. در بحث گفتگو به نظر من این طرح ماست، این حرف و این الگوی ماست که هم باید به طرف مقابل عرضه شود و هم یادآور الگوی مشترک گذشتهی ما و آنها باشد. در قیاس با آن دو بحث، شاید اهمیت این بحث قابل توجه است.
فرصتها و چالشهای تعاملات فرهنگی ایران و جهان عرب کدام اند؟
این سوالی است که به نظر من مهم است و ما باید فرصتها را شناسایی کنیم، باید چالشها را در تعاملات فرهنگی ایران و جهان عرب بشناسیم والا دچار بن بست میشویم. من فکر میکنم ما با چند چالش روبهرو هستیم و بهاین مسائل باید دقت بیشتری داشته باشیم. یکی اینکه حاکمیت ما نباید نگاه امنیتی بر گفتگوی فرهنگی ایران و عرب داشته باشد. فرهنگ با سیاست از لحاظ تبلیغات متفاوت است. ما باید گفتگوی فرهنگی داشته باشیم. در گفتگوی فرهنگی نگاه امنیتی فاجعهبار است و این نگاه نباید اعمال شود. به عبارت دیگر در رابطه فرهنگ و سیاست و یا وابستگی فرهنگ به سیاست که الآن حاکم است باید تجدیدنظری جدی به عمل بیاید.
نکته دوم اینکه متاسفانه میل دو طرف به سمت فرهنگ غرب است و این میل به فرهنگ غرب کاملا آشکار است. متعهدان و دین باوران ما هم نگاه غربیشان بر نگاه عربیشان در کشور گاهی میچربد. همین نگاه را در طرف مقابلمان هم میبینیم. این نگاه به غرب نگاه خطرناکی است و ما را از گفتگو باز میدارد. نکته سوم ناتوانی ایران در نشان دادن ابعاد فرهنگ خود به جهان عرب است. این را تقریبا ما در همه گفتگوها میبینیم و این گلایه را از نخبگان عرب داشتیم که چرا دستاوردهای خود را معرفی نمیکنید. هنگامی که ما در سفر اخیر بالکان پیشرفتها و دستاوردهای علمی، فرهنگی و هنری خودمان را بازگو میکردیم، همه میگفتند پس کجاست؟ چه چیزی هست؟ چرا اعلام نمیکنید؟ صورت حسابتان کجاست؟ چرا ما را روشن نمیکنید؟ این نکتهی بسیار مهمی است به خصوص در زمینه های فرهنگی. متاسفانه اعراب با صبغهی سیاسی ما را میشناسند و این آشنایی هم همراه با ایران هراسی است، همراه با توسعه امپراتوری صفوی است و صبغه کاملا مذهبی و طایفهای دارد.
متاسفانه آن جوهره فرهنگی را ما نتوانستیم به اعراب نشان بدهیم و این خود چالش دیگری است. نکته بعدی این است که ضروری است به جای دستیابی هر یک از دو طرف گفتگو به جایگاه برتر، ما به جایگاه برتر منطقه بیندیشیم. ما باید جایگاه برتر مشترکی برای دو طرف بیابیم و به جای اینکه برای دستیابی انحصاری به این جایگاه با هم رقابت داشته باشیم، در ارتقای این جایگاه، مشترکا تلاش کنیم. این نکته خیلی مهمی است.
در اینجا لازم است باز هم بهاین مسئله اشاره کنم که در گفتگوهایمان با جهان عرب باید توجه کنیم که ما با جهان عرب واحدی روبهرو نیستیم. امروز جهان عرب فروپاشیده است. جهان عرب واحدی وجود ندارد. این برای ما هم یک فرصت است و هم یک تهدید. در نیمه اول قرن گذشته جهان عرب تحت تاثیر ناسیونالیسم عربی و کاریزمای شخصیت ناصر بود و یا کشوری با مشخصات کشور مصر جهان عرب را رهبری میکرد. روشنفکران مصری نقش داشتند و میتوانستند جهان عرب را متشکل کنند. زمانی بیروت و سیاستمداران عرب در قهوه خانهای ـ که الآن هم جزو آثار باستانی ماندگار شارع الحمرای بیروت است و روشنفکران همه آن را میشناسند ـ برنامهریزی میکردند و بر اساس آن، چینش حکام و جهان عرب را دنبال میکردند و جهان عرب را بعضا میگرداندند. اما الآن بیروت چنین جایگاهی ندارد. زمانی نقش مذهب و نفت تاثیرگذار بود. عربستان میتوانست این نقش را ایفا کند. الآن نفرتی که در جهان عرب از عربستان وجود دارد، علیرغم ظواهری که ما میبینیم، یک نفرت همگانی است.
سعودیها آن جایگاه مذهبی و اقتصادی خودشان را ندارند و روبه افولاند. زمانی قدرت نظامی صدام یک عامل بزرگ عربی در جنگها بود. الآن این قدرت فروپاشیده است. زمانی قذافی حرف اول را میزد ولی خود قذافی هم امیدش را به جهان عرب از دست داد و به سمت آفریقا رفت و آن تشکیلات اتحادیه آفریقا را رهبری کرد.
الآن شبه دولتهای نوظهوری نظیر امارات و قطر و کشورهایی در این سطح ظاهر شدهاند که اینها بیش از اینکه نقشی در همگرایی جهان عرب ایفا کنند، در واگرایی جهان عرب نقش دارند و ما امروز جهان عرب منسجم نداریم. باید از این وضع و این نوع خودباختگی عربی استفاده بهینه کرد. من منظورم سوء استفاده نیست، منظورم استفاده است و نه فرصت طلبی. از اینکهاین وضعیت پیش آمده خوشحال نیستیم ولی باید ضرورت گفتگو را بر اساس واقعیت موجود و بر اساس فروپاشیدگی جهان عرب تبیین کرد. امروز دیگر ناسیونالیسم و قومیت عربی مثل گذشته مانع و رادع این گفتگو نیست. امروز رهبرانی مثل صدام دیگر وجود ندارند و آن بذر کینهای که کاشتهاند وجود ندارد. ما باید در این موقعیت نقش ایفا کنیم. بالاخره جهان عرب هم اختلافات قومی دارد.
بحث کردها، بحث بربرها در مغرب عربی و قبطیها در مصر وجود دارد. تجربه جنوب سودان هم تجربه آشکاری است کهاین کشورها در حال رفتن به این سمت هستند و این مسئله عمدتا یک بحث فرهنگی است. در اختلافات جهان عرب، فساد اقتصادی غوغا میکند. اختلافات طبقاتی جوامع عربی در چارچوب و در قلمرو یک کشور و در ماورای مرزها، سبب شکلگیری جامعهای کینه ورز نسبت به یکدیگر شده است و این امر در تجربه شادی برخ از ملتهای عرب در اشغال کویت توسط صدام کاملا آشکار بود. این جامعه در آن حادثه کینههای خود را بروز داد، به خاطر اینکه چرا یک کشور کم جمعیت این قدر ثروتمند و این قدر اختلاف طبقاتی اقتصادی در خودش دارد. در بحثهای سیاسی اوج واگرایی وجود دارد.
ما همواره در داخل قلمرو یک کشور عربی، مسئله گریز از مرکز را کاملا میبینیم. اختلافات دینی و مذهبی و طایفهای هم همه جا وجود دارد و امروز روشنفکران و نویسندگان عرب به این مسائل اقرار میکنند. موقعی که ما مسائل جهان عرب را مطرح میکنیم خیلی صریح و راحت میگویند کدام جهان عرب؟ در این زمینه تروریسم و افراطگرایی هم در جای خود مطرح است و مزید بر علت می باشد.
همان طور که عرض کردم اولین گام عملی در راه تلاقی دو تمدن ایران و عرب، موضوع زبان است. زبان پیش از ظهور اسلام، به عنوان عامل اصلی همگرایی بود. زبان همیشهایجادکننده روابط انسانی میان ملل بوده است. منشا استفاده از زبان در درجه اول نیاز است و در درجه دوم، شیفتگی است. نویسندگان در این رابطه صحبتهای زیادی داشتهاند. دکتر صبحی صالح روی این مسئله تاکید دارد و تاثیرگذاری و تاثیرپذیری میان زبانها را یک آرمان اجتماعی و انسانی میداند و وام گرفتن برخی زبانها از یکدیگر را هم پدیدهای بشری به حساب میآورد که عدهای از زبان شناسان معاصر دلایل زیادی برای آن اقامه کردهاند. در کتاب «فقه الائمة» دکتر صبحی صالح این بحث مطرح هست. عامل همسایگی جغرافیایی نقش به سزایی در ورود برخی از واژهها به زبان یکدیگر دارد. چقدر واژههای فارسی میبینیم که در قرآن هست، نظیر سندس، استبرق، مرجان، سجیل، سرادق و.... عرضم این است که بالاخره ما در جامعه عرب نفوذ زبانی بسیاری داشتهایم. این نفوذ زبانی از قبل از اسلام بوده، حتی در قرآن بوده ولی بعدا واژه های فارسی قرآنی معرب شده است.
شخصیتی مثل متنبی که بزرگترین شاعر جهان عرب است از واژههای فارسی در اشعارش به کرات استفاده کرده است و دهها شاعر این ابیات را ترجمه کردهاند. این به کارگیری واژههای فارسی نه به خاطر فقدان واژههای عربی است، بلکه دلیلی بر رابطه همکاری، تبادل و اقتباس موجود میان این دو زبان است کهاین موضوع به تفصیل در کتاب گرایشهای نقد در میان شارحان شعر متنبی (النزعة القومیة فی شعر المتنبی) نوشته دکتر عدنان آمده است.
باید بدانیم زبان محاوره بهترین وسیله گفتگو و گسترش روابط فرهنگی و تمدنی است و وسیله اصلی نمایش اندیشهها و فرهنگهای ملتها است. زبان وسیله تفکر و تغییر و نمادی از نمادهای تمدنی است. در واقع زبان و اندیشه، دو روی یک سکهاند. اندیشههای متعدد، زیربنای جامعه انسانی هستند و جوامع انسانی تنها با زبانی واحد قابل استمرار نیستند، بلکه زبانهای متعددی میتوانند در جوامع غور کنند. قرآن هم روی این مسئله تاکید داشته که «وَمِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمین» این اختلاف را جزئی از آیه های خلقت میداند.
به هر حال اختلاف زبانها و تعدد آنها در حقیقت ادامه تعدد اندیشهها و دیدگاهها است. ما باید در گفتگو با جهان عرب، بحث زبان را جدی بگیریم. در حوزه مسئولیت ما در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی کاملا این مسئله روشن است که هر جا ما کم آوردیم، عامل اصلیاش نشناختن و ندانستن زبان قوم است. باز زبان پل ارتباطی ماست. گوته شاعر کل اروپا میگوید: هنگامی که ترجمه دیوان حافظ را خواندم احساس کردم دوباره از نو متولد شدهام. زبان چنین تاثیری دارد. او میگوید از این به بعد امکان جدایی شرق و غرب نیست. حافظ تو قطب من هستی و مقتدا و پیشوای من! یعنی با دانستن زبان و عبور از پل زبان و رسیدن به فرهنگ یکدیگر، به هم پیوستگی، همبستگی و پیوند ایجاد میشود. لذا یکی از مسائل اصلی ما در این گفتگو زبان است. حالا تاریخچه روابط ما در رابطه با زبان بحث بسیار مفصلی است که من بهاین مسئله اشاره نمیکنم.
سوال آخرمان این است که چشم اندازها و اهداف متصور از گفتگوی فرهنگی ایران و جهان عرب چیست؟
من در پاسخ بهاین سوال این نکته را عرض کنم که هر گفتگوی سازندهای که منجر به همبستگی فرهنگی بشود، خود گام بلندی به سمت تمدن نوین اسلامی است، به سمت تساهل فرهنگی موجود در گذشته است. در حوزه تساهل فرهنگی گذشته، بصره، کوفه، بغداد، خوارزم، نیشابور، اصفهان، همدان و ری، کانونهای فرهنگی بودند و گفتگوهای سازندهای میان اندیشمندان این حوزههای علمی، ادبی، فرهنگی، هنری و تمدنی وجود داشته است، به طوری که پیوند بین اندیشمندان ایرانی و عربی را رقم زده بود. این حوزهها کانونهای گفتگو بودند و هر یک نماینده یک حوزهی تمدنی بسیار رفیعی بشمار میآمدند که چشم انداز و اهداف گفتگوهای آینده میتواند بر پایه آن گذشته ترسیم شود.
در این رابطه نباید فراموش کنیم که بسیاری از عربها در کنار ایرانیان علیه بسیاری از حکام در طول تاریخ ایستادند. حکامی که به عنوان خلیفه یا حاکم در حق ایرانیان و جامعه ایرانی جفا کردند و مواضع نژادپرستانه و مبتنی بر عنصریت عربی را اعمال کردند. با این حال بسیاری از روشنفکران عرب در این رابطه ایستادگی کردند و در کنار ما ایستادند و این جفایی که در حق ما اعمال میشد را محکوم کردند. ایرانیهایی هم در برابر بسیاری از ناسیونالیستهای فرودینی اعراب به دفاع از اعراب ایستادند. موضع انقلاب اسلامی ایران در برابر شاه، حمایتهای عربها را به دنبال داشت. تاریخ، خط و اقدامات ناسیونالیستی که به صورت افراطی در زمان شاه انجام شد، با مخالفت اعراب روبهرو شد. اقدامات ما در رابطه با آموزش زبان عربی در قانون اساسی یکی از اقدامات بزرگی بود که ناشی از نگاه ما به اعراب بود. باید اهداف والای این دورهها را بازخوانی کنیم و بر اساس آن پیشینهی تاریخی، امیدوارانه اهداف و چشم انداز آینده را دنبال نماییم.