گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: اوایل دهه 30 تصمیم به ساخت یک زندان سیاسی مدرن به نام زندان قصر گرفته شد. در گوشه شمال شرقی محوطه این زندان ساختمانی با دیوارهای بلند برای گذراندن دوران تبعید و محکومیت ساخته شد. چندی بعد این مکان محل تجمع افراد روشن فکر و معترض به رژیم پهلوی شد و حالا امروز بعد از گذشت سالیان سال از آن روزها، همزمان با سی و هشتمین سالروز دهه فجر به اندرزگاه شماره یک مخصوص افراد ضدامنیتی از زندان سیاسی قصر رفتیم. دیگر از آن دیوارهای بلند که خانوادههای اسرا پشت آن ساعتها به انتظار مینشستند، تا عزیزان خود را ملاقات کنند، خبری نیست. فضای بازسازی شده دیگر حال و هوای آن روزها را به حاضران انتقال نمیدهد. با ورودمان به اندرزگاه، «داود یزدانی» راوی زندان که سالهای جوانی خود را در این مکان سپری کرده است، به استقبال ما می آید.
وی در توصیف زندان میگوید: «این زندان، یکی از بزرگترین زندان های سیاسی ایران محسوب میشود که مجهز به هشت بند و چهار حیاط و هواخوری است. در دوران رژیم سابق، هر شخصی که فعالیتهای سیاسی علیه رژیم انجام میداد، توسط ساواک دستگیر شده و به کمیته مشترک ضدخرابکاری منتقل میشد. در آنجا افراد شکنجه و بازجویی میشدند. کمیته مشترک ضد خرابکاری توسط ساواک و شهربانی اداره میشد که امروزه با نام «موزه عبرت» شناخته میشود. زمانی که پرونده یک فرد انقلابی در آنجا تکمیل میشد به دادگاههای نظامی ارسال میکردند. در نهایت فرد محکوم شده، دوران محکومیت خود را در زندان اوین یا قصر میگذراند.
از زندانی شدن یک فرد تا دورانی که حکم محکومیتش صادر میشد، روزهای سختی را میگذراند؛ به همین خاطر زندانیها، زندان قصر را همچون مکانی آرام و خانه دوم خود میدانستند.»
یزدانی در سن نوجوانی به همراه پسرعموی مادرش وارد فعالیتهای انقلابی شده، نحوه ورودش به صف انقلابیون را اینگونه روایت میکند: «در آن مقطع زمانی جنوب شهر زندگی میکردیم. روزهایی که به مناطق بالای شهر میرفتم، فاصله طبقاتی را احساس میکردم. فقرا هر روز فقیرتر میشدند. فعالیت علیه این رژیم را وظیفه خودم میدانستم تا آنجایی که با پسرعموی مادرم وارد صف انقلابیون شدم. در سن نوجوانی شروع به چاپ و تکثیر اعلامیه کردیم. در مساجد فعالیت داشتیم تا مردم را با مسائل روز آشنا کنیم. آن زمان 20 سال داشتم و میخواستم سرنوشت کشور را تغییر دهم. حدود 2 سال از فعالیتهایمان گذشته بود که از سوی ساواک شناسایی و در یک خانه زیرزمینی دستگیر شدیم. من و پسرعموی مادرم متهمین نفر اول شناخته شدیم و از سال 54 تا 57 در زندان بودیم. پسرعموی مادرم در حال حاضر در بستر بیماری است.»
صدای داد و فریاد از درون اتاقی به گوش میرسید از این رو گفت و گومان قطع شد. وی همانطور که به سوی اتاق حرکت میکرد، گفت: «بزرگترین مزیت این زندان امکان ملاقاتش بود؛ چون کمیته مشترک ضد خرابکاری به خانوادهها اجازه ملاقات نمیداد. زمانیکه خانوادهها مراجعه میکردند، منکر حضور زندانیان در آنجا میشدند. اگر مبارزان انقلابی زیر شکنجه به شهادت میرسیدند، پنهانی دفن میشدند. بعد از محکومیت که مبارزان را به زندان اوین یا قصر منتقل میکردند، به گونهای میتوان گفت تاریخ مصرف آن مبارز انقلابی کم شده بود، اجازه ملاقات میدادند. زندانیان از طریق همدیگر پیام سلامتی خود را به خانواده میرساندند. به این گونه که بعد از محکومیت، از طریق خانوادههای دیگر زندانیان سیاسی، به خانواده خود پیام میفرستادند. زمانی که خانوادهها مطلع میشدند، از صبح تا غروب پشت دیوارهای بلند زندان به صف میایستاند. در نهایت هفتهای یک بار و به مدت یک ربع، با عزیزان خود ملاقات داشتند. اتاق ملاقات اینجا خود نوعی شکنجهگاه بود. 2 دیوار به فاصله یک متر و نیم از هم قرار داشت. 30 زندانی همزمان با خانواده خود ملاقات داشتند. برای شنیدن صدای یکدیگر در این همهمه باید بلند فریاد میزدند. این صدایی که میشنوید شبیه سازی شده آن زمان است. 2 پاسبان هم در میان آنها راه میرفتند و مراقب سخنان رد و بدل شده بودند. دیوارها و فضای این مکان بازسازی شده است. من و خانوادهام نیز از این امر مستثنی نبودیم و تمام این مشکلات را متحمل شدیم. مدتی پیش مادرم را به این مکان آوردم، میگفت: «اینجا تغییرات زیادی داشته است.» خواهرم روایت میکرد زمانی که من در زندان بودم، هر زمان رختخواب مادرم را جمع میکرد، بالشش خیس بود.»
یزدانی این زندان را خانه دوم خود و مکانی که نگاهش را به زندگی تغییر داد، میداند و میگوید: «مدتی را هم در زندان اوین بودم. در آنجا منتظری، هاشمی، رجبی، مجاهدین خلق، تودهایها، چریکهای فدایی و انقلابیان حضور داشتند. در اوین روحانیان و انقلابیان در طبقه جدایی از باقی زندانیان زندگی میکردند، اما در زندان قصر همه با هم بودند و سعی میکردند، اتحاد خود را حفظ کنند.
زندانیان، این جا را خانه دوم خود میدانستند. از صبح که بیدار میشدند، شروع به نظافت میکردند. هیچ بوی بدی به مشام نمیرسید. در این زندان افراد بزرگی از جمله استاد دانشگاه، علما، مراجع، دانشجو و ... حضور داشتند. برخی که برای بازدید از موزه میآیند از ما میپرسند آیا دیوار نوشتهها را پاک کردهاید و یا چه صنایع دستی درست میکردیم؟ باید بگویم که ما آن زمان کتابخانه داشتیم و مشغول علم آموزی بودیم. در اندرزگاه شماره یک، 100 نفر حضور داشتند، اما شما صدایی نمیشنیدید. هیچ کس بلند صحبت نمیکرد. دیوار نوشته برای زندانیهای عادی بود.»
وی برای دقایقی سکوت کرده و ادامه میدهد: «در کمیته ضدخرابکاری شکنجههای سخت و روزهای بدی را گذراندیم. زمانی که بعد از سه ماه از تاریکی به روشنایی میرفتیم. احساس میکردیم پوستمان به رنگ زرد درآمده و گاهی پوست اندازی می کردیم به این معنا که پوست های قدیمی می ریخت و پوست جدید جایگزین آن می شد. دورانهای طولانی انفرادی باعث میشد، حرف زدن یادمان برود. به جرات میتوانم بگویم آنجا برایمان آخر دنیا بود. زمانی که وارد زندان قصر یا اوین میشدیم و مراجع و علما را میدیدیم، برایمان قوت قلبی بود. در کنار تمام دردهایی که در زندگیام کشیدهام، در اینجا چیزهایی باارزشی بدست آوردم که باعث شد زندگی را به گونه دیگری ببینم. بازنشسته صدا و سیما و مستاجر هستم، اما با تمام مشکلاتی که دارم حالم خوب است؛ زیرا نعمتهای الهی را در زندگیام میبینم و شاکر هستم. یاد گرفتم که در برابر مشکلات ایستادگی کنم.»
وارد حیاطی شدیم که روزی هواخوری افراد بزرگی همچون شهیدان رجایی و طالقانی بوده است و جوانانی که بهترین دوران زندگی خود را به خاطر عقایدشان در این مکان گذراندند. حیاط نیز همچون دیگر فضاهای ساختمان تغییرات زیادی کرده است. اگر اصرارهای «کانون زندانیان سیاسی مسلمان قبل از انقلاب» نبود، شاید دیگر این زندان وجود خارجی نداشت و به تاریخ میپیوست. وارد اندرزگاه دیگری شدیم که معروف به بند شش بود. ساختمانی یک طبقه که امروز دانشجویان هنر به آن رنگ و بوی دیگری دادند. هر سلول به یک معنی همچون «آزادی و زندان»، «کتابخانه» و ... نامگذاری شده است. یزدانی میگوید: «قبل از بازسازی ساختمان به اینجا آمدم. حیاط زندان خاکی بود. در گوشهای نشستم و ساعتها گریه کردم. با تغییرات صورت گرفته دیگر آن حس برنمیگردد.»
وی به روزهای پایانی آزادی انقلابیون اشاره کرده و ادامه میدهد: «تا 2 ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی زندانیان را آزاد کردند. خبر آزادیم را در روزنامه خواندم و عصر همان روز آزاد شدم. این زندان پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا سال 80 به عنوان زندان عمومی استفاده میشد.»
انتهای پیام/ 131