به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، چند سال پيش كه گفتوگويي با سردار يزدي فرمانده گردان عمار از لشكر27 محمد رسول الله(ص) داشتيم، اشاره جالبي به يكي از عملياتهای اواخر جنگ داشت. گويي چند روز قبل از پذيرش قطعنامه، دشمن با تمام قوا به تنگه ابوقريب حمله ميكند و از گردان عمار ميخواهند به مصاف آنها بروند. آن هم در زماني كه اغلب نيروهاي اين گردان در مرخصي بودند و تسليحات لازم را نيز در اختيار نداشتند.
نيروهاي گردان را تا پل كرخه با كاميون ميبرند و از آنجا به بعد به دليل احتمال بمباران دشمن قرار ميشود پاي پياده به سمت مرز بروند. وقت كم بود و بايد پياده چند كيلومتر راه ميرفتند. آن هم در گرماي تيرماهي و بدون اينكه قمقمههايشان آب كافي داشته باشد. نيروها ميروند و با كمي پيادهروي عطش به همگي غالب ميشود. برخي از اين بچهها يا سلاح نداشتند يا از تسليحات قديمي و نه چندان كارآمد بهره ميبردند، اما سردار يزدي حرف جالبش را اينجا زد و گفت: نگفتند امكانات كم است، آب نداريم، چرا پياده اين همه راه را برويم؟ چرا سلاح خوبي نداريم؟ چرا...؟ همگي به عشق دفاع از كشورشان رفتند و همين عمل به تكليف در عين محروميتها رمز پيروزيمان بود.
رفتاري كه رزمندگان گردان عمار در تيرماه 67 انجام دادند، نظير همان رفتاري بود كه طي هشت سال جنگ تحميلي در سراسر جبههها انجام گرفت. آن زمان كه دشمن مسير 10 كيلومتري مرز شلمچه تا خرمشهر را چند روزه طي كرد، تنها علت تأخيرش ايستادگي رزمندگاني بود كه بدون پشتيبانيهاي لازم و با كمترين تسليحات دست به مقابله با گردانهاي تكاوري و تيپهاي زرهي دشمن زدند. اگر قرار بود غر بزنند يا بهانه بياورند كه نه تنها خرمشهر كه همه خوزستان سقوط ميكرد، اما آنها ايستادند، همانطور كه علم الهدي و ياران دانشجويش در هويزه ايستادند. همانطور كه بچههاي آبادان ايستادند. همانطور كه غواصهاي والفجر8 و كربلاي4 ايستادند و همانطور كه يك ملت در برابر جهان استكبار ايستادگي كرد.
رمز پيروزي در هشت سال جنگ عمل به تكليف بود. صرفنظر از هر بهانه و حرف و حديثي و غر زدني. قرار بود هر كسي به وظيفهاش عمل كند. بنابراين بهانهها اينجا رنگ ميباخت. نياز نبود كسي را اجبار به كاري كني. يا حتي اگر سوء مديريت و سوء فرماندهي اول جنگ بود و به كاستيهاي ديگر افزوده ميشد، همين بحث تكليف گرايي به همه كاستيها فائق ميآمد و باعث برطرف شدن همه نيازمنديها ميشد.
با چنين مرام و مسلكي يك ملت با دست خالي به دشمني كه از سوي شرق و غرب تجهيز ميشد فائق آمد. روحيه تكليفگرايي و ايثارگري هرچند بعد از جنگ كمرنگ شد، اما همچنان در بطن فرهنگ ما وجود داشت و بايد فرصتي دست ميداد تا دوباره عصر تكليف گرايان رخ نشان دهد. بحث دفاع از حريم اسلام و اهل بيت چنين فرصتي را به اهلش داد. صحبت از ورود به جنگي بود كه به دليل ناشناس بودن جبهههايش احتمال خطر بسياري داشت، اما آنهايي كه وارد چنين جبههاي شدند مثل رزمندگان دفاع مقدس دنبال بهانه و فرصت براي فرار از جبههها نبودند. برعكس دنبال بهانهاي براي ورود به آن بوده و هستند. مثل شهيد علي نظري كه يك نمونه بارز در اين زمينه است.
همسر شهيد ميگفت علي آقا قبل از آخرين اعزامش در آستانه يك عمل جراحي بود. يك كيست كنار مهره كمرش درآمده بود كه شبها از درد كمر بيدار نگهاش ميداشت. همان حين بحث سومين اعزام شهيد نظري پيش آمد، اما نگفت درد دارم. نگفت قبلا دوبار اعزام شدهام. نگفت من كه بيمارم و عذر دارم. بلكه دردش را پنهان كرد. برگهاي را كه دكتر به او داده بود تا برخي از لوازم مورد نياز عمل جراحياش را تهيه كند، مخفيانه كنار گذاشت و با درد كمرش وارد جبهه شد. رفت تا به تكليفش عمل كند و خدا كه ميديد چه بنده مخلصي پا در ميدان نبرد گذاشته، خيلي صبر نكرد و 10 روز بعد علي نظري را براي خود خريد. شهيدش كرد و پيش خودش برد. علي نظري از بچههاي دفاع مقدس نبود، اما رزمش مثل بچههاي دوران جنگ بود.
منبع: روزنامه جوان