بازخوانی عملیات والفجر 8 در گفت‌وگوی دفاع پرس با سردار فرهنگ‌دوست؛

ترفند و توسل، خط دشمن را شکست/ تلفات سنگین عراقی‌ها در عملیات والفجر 8

می‌گفتند یکی از نگرانی‌های دیگر این است که «وقتی در آب حرکت می‌کنیم، اسلحه و تجهیزات همراهمان است که در آب سر و صدا ایجاد می‌کند و دشمن متوجه می‌شود؛ حالا باید چه کار کنیم؟» همان‌جا برادر محمد ابراهیمی (جانشین گروهان) گفت «بنشینید تا دعای توسل بخوانیم و از خدا بخواهیم که باران ببارد. باران که بیاید، بخاطر صدای آن، دیگر دشمن متوجه ما نمی‌شود.»
کد خبر: ۲۲۵۹۸۷
تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۰ - 09February 2017
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، عملیات والفجر 8 بیستم بهمن ماه سال 1364 به وقوع پیوست، به همین مناسبت گفت‌وگویی با سردار مهدی فرهنگ‌دوست ترتیب دادیم، که در ادامه آن را مرور می کنیم.
 
ترفند و توسل، خط دشمن را شکست/ تلفات سنگین عراقی‌ها در عملیات والفجر 8 

دفاع پرس: چند روز قبل از عملیات والفجر8 به جبهه اعزام شدید؟

حدوداً پنج شش روز قبل از شروع عملیات والفجر8 دانشکده را تعطیل کردند و گفتند که به یگان‌های خود برویم. من هم از تهران به یزد آمدم و سریع به اهواز رفتم.

اهواز که آمدم، بخشی از خط پدافندی شلمچه بعهده تیپ الغدیر بود و همچنین در پد غربی و مرکزی جزیره‌ی مجنون جنوبی مستقر بود. خط گمرک خرمشهرهم دست تیپ بود و بچه‌ها در حال آماده شدن برای عملیات والفجر8 بودند.

قرار شد قرارگاه نجف تک فریبنده ی عملیات والفجر8 را انجام دهد. در این عملیات، قرار بود سه‌ یگان: تیپ الغدیر، تیپ10 سیدالشهداء(ع) و تیپ21 امام رضا(ع) در مقابل جزیره‌های ام‌الرصاص و بوارین حاضر شده و همزمان با تک اصلی، در ام‌الرصاص عملیات کنند. چون این منطقه نزدیک به بصره و ام‌القصر بود و دشمن روی آن حساسیت زیادی داشت، نیروهای ما باید دشمن را متوجه این منطقه کرده و ازفاو غافل می‌کردند.

وقتی به اهواز رفتم، گردان های تیپ الغدیر: گردان امام حسن(ع) به فرماندهی برادر محمد علی دهستانی، گردان محمد رسول الله(ص) به فرماندهی برادر سید محمد حسینی، گردان امام علی(ع) به فرماندهی برادر محمدرضا پارسائیان، گردان قمر بنی‌هاشم(ع) به فرماندهی برادر احمد حسنعلی، گردان امام حسین(ع)به فرماندهی برادر غلامرضا لطفی، گردان فاطمه الزهرا(س)به فرماندهی برادر علی اردکانی و گردان‌های پشتیبانی رزم و پشتیبانی خدمات رزم، در خرمشهر و خط گمرک حضور داشتند.

بین فرماندهان، زمزمه هایی بود که عراق می‌خواهد به جزیره ی مجنون حمله کند؛ بنابراین گردان برادر اردکانی را به جزیره فرستادند و گردان‌های دیگر برای شروع عملیات آماده بودند.

ترفند و توسلمان، خط دشمن را شکست/ تلفات عراقی ها خیلی سنگین بود 

دفاع پرس: شما به کدام گردان ملحق شدید و چه مسئولیتی به شما داده شد؟

من در کنار برادر میرحسینی، سید خلیل آواره (فرمانده محور) و سید محمد ابراهیمی بودم و مسئولیتی نداشتم؛ چون آمده بودم که موقع عملیات باشم و دوباره به تهران برگردم.

قبل از شروع عملیات، برای تیپ الغدیر دو محور حمله در نظر گرفته بودند. قرار بود یک محور از طرف رودخانه ی کارون، به نوک جزیره‌ی ام‌الرصاص بزنند و یک محور هم از زیر اسکله ی گمرک خرمشهر حمله کنند. با توجه به جزر و مد آب، پُل های نفر را زیر اسکله ی گمرک خرمشهر گذاشته بودند و نیروها قبل از شروع عملیات، روی آن‌ها مستقر شدند. اسکله جایی بود که جلوی آن، یک کشتی منهدم شده قرار داشت و جلوی دید دشمن را می‌گرفت. ساعت جزر و مد خیلی مهم بود. بعضی وقت‌هاآب بالا می‌آمد و دیگرنیروها نمی‌توانستند روی پل ‌ها و قایق هایی که زیر اسکله بود، بنشینند؛ ولی وقتی جزر می‌شد، آب حدوداً دو متر از زیر اسکه پایین می‌رفت.

قبل از عملیات، نیروهای اطلاعات شناسایی بسیار خوبی از منطقه عملیاتی انجام داده بودند. همچنین از پشت جزیره ی ام‌الرصاص رفته و دو جزیره‌ی کوچک ام‌البابی را هم شناسایی کرده بودند. آن موقع برادران حسن زفاک وآواره (شریعتی) و... کارهای اطلاعات را انجام دادند.

قبل از عملیات والفجر8، دو گروهان حزب‌الله–جندالله، آموزش‌های غواصی رادر رودخانه‌ی کارون می دیدند. آموزش‌های خیلی سختی بود! بعضی وقت‌ها آن‌قدر آب سرد بود که من حتی نمی توانستم پایم را در آب بگذارم؛ ولی بچه‌های غواص ساعت‌ها داخل آب بودند! رفتن در آن آب سرد، کار خیلی مشکلی بود. واقعاً هیچ چیز جز عشق به خدا، نمی‌توانست نیروها را به این کارها وادار کند. نیروهای ما هر شب در رودخانه ی کارون، آموزش های سختی می‌دیدند و برای عملیات والفجر8 آماده می‌شدند.

آن موقع برادر محمدرضا پارسائیان (فرمانده‌ی گردان امام علی(ع)) پیگیری زیادی می‌کرد تا گردان او هم خط‌شکن باشد. خیلی اصرار داشت و می‌گفت: «من باید خط‌شکن باشم.» قرار بود وقتی که دو گردان امام حسن(ع) و محمد رسول الله(ص) خط را شکستند، گردان‌های دیگر از خط عبور کنند و جزیره ی ام‌البابی را تصرف کنند.

آنجا من نظری دادم و به برادر میرحسینی گفتم: «حالا به جای دو محور، از سه‌ محور حمله کنید؛ یک محور هم وسط بگذارید که اگر یک موقع آن دو محور مشکلی پیدا کردند، از این محور بروید.» برادر میرحسینی که به نظرات برادر سید محمد ابراهیمی اعتقاد داشت؛ گفت: «صبر کن، با آقای ابراهیمی هم مشورت کنیم؛ اگر ایشان موافقت کرد، قبول است.» وقتی به سید محمد ابراهیمی گفت، ایشان هم قبول کرد. هر طور بود، محمد رضا پارسائیان شب اول عملیات یکی از گروهان‌های خود را برای شکستن خط وارد جزیره‌ی ام‌الرصاص کرد که خودش هم به شهادت رسید.

روزهای قبل از عملیات، من مرتب برای گردان ها صحبت می‌کردم و تجربیات و آموزش¬هایی که در دافوس دیده بودم را به آن‌ها منتقل می‌کردم. در جلسه‌هایی که می‌گذاشتند، مطالبی که در رابطه با عبور از میدان مین، عبور از سیم خاردار، خط شکستن، پاتک و... بلد بودم را به همه ی گردان‌های رزم می‌گفتم.

در آن قسمتی از خرمشهر که مستقر بودیم، هتلی بود که بچه‌های اطلاعات در بالای آن هتل، دیده‌بانی می‌کردند. یک تانکر سوراخ آب هم آنجا بود که بچه‌ها برای دیده‌بانی از آن استفاده می‌کردند.

اکثر نیروها را برای حرکت با قایق‌ها، در ساحل رودخانه ی کارون و تعدادی هم زیر اسکله ی گمرک مستقر کرده بودند. یگان هایی مثل تیپ10 سیدالشهدا(ع) هم در نهر عرایض بودند و با رودخانه ی کارون کاری نداشتند. گردان بهداری هم از قبل در کنار ساحل مستقر شده بود.

برای عملیات، اول قرار بر این بود که دو گروهان حزب الله و جندالله که فرمانده یکی از گروهان ها برادر علیرضا افزونی و فرمانده ی دیگری برادر رضا زمانی بود، خط را بشکنند و بعد از شکسته شدن خط گردان های دیگر وارد عمل شوند.

در گمرک خرمشهر یک ساختمانی بود که زیرزمینی داشت. شبی که گروهان‌های حزب‌الله–جندالله می‌خواستند حرکت کنند، نیروها لباس‌های غواصی پوشیده بودند و در آن زیرزمین نشسته بودند. یکی از نگرانی ها این بود که وقتی می‌خواهند از رودخانه عبور کنند، سرهایشان از آب بیرون است، اگر عراق منور بزند، متوجه می‌شود. آن موقع غواصی را با کپسول انجام نمی‌دادیم و نیروهای غواص بیشتر از اشنوگر استفاده می‌کردند؛ نزدیک ساحل دشمن اشنوگر زده و به زیر آب می‌رفتند، ولی بیشتر مواقع سرشان از آب بیرون بود. برای حل این مشکل، یک سری جوراب های زنانه آوردند و روی سر کشیدند و مشکل حل شد. آن جوراب ها علاوه بر آن که جلوی نور را می‌گرفت، نیروها را خیلی وحشتناک کرد. یکی از نگرانی های دیگر این بود که گفتند: «وقتی در آب حرکت می‌کنیم، اسلحه¬ و تجهیزات همراهمان است که در آب سر و صدا ایجاد می‌کند و دشمن متوجه می‌شود؛ حالا باید چه کار کنیم؟» همان‌جا برادر محمد ابراهیمی (جانشین گروهان) گفت: «بنشینید تا دعای توسل بخوانیم و از خدا بخواهیم که باران ببارد. باران که بیاید، بخاطر صدای آن، دیگر دشمن متوجه ما نمی‌شود.»

من هم برای خواندن دعای توسل نشستم. مقداری از دعا را که خواندند، بیرون آمدم تا به سنگر فرماندهی که برادر میرحسینی و... داخل آن بودند، بروم. زمانی تا شروع عملیات نمانده بود. از گمرک تا سنگر فرماندهی پانصد متر فاصله بود. حدوداً دویست سیصد متر که از ساختمان دور شده بودم، دیدم سر و صدای رعد و برق وباران شروع شد!

بعد از آن گروهان های حزب‌الله و جندالله به سمت خط دشمن رفتند. وقتی که رمز را گفتند و عملیات شروع شد، بچه‌ها به گونه‌ای خط را شکستند که انگار هیچ خبری نشده است. همه حیران مانده بودند که چطور شد؟ این‌ها زدند به خط، یا نزدند؟ بعد متوجه شدیم به خط زدند و خط را شکستند.

بعداً بچه‌های غواص تعریف می‌کردند: «وقتی ما موانع را کنار زدیم و رسیدیم جلوی عراقی ها، بلند شدیم!» عراقی ها وقتی نیروهای ما را با جوراب دیده بودند، خیلی از آن‌ها غش کردند، خیلی ها خودشان را خیس کردند، و بعضی از ترس سکته کردند و از بین رفتند و تعدادی هم اسیر شدند؛ بدون اینکه اصلاً سر و صدای تیری بشنویم! وقتی بچه‌ها گفتند که خط را شکستند، فرماندهی و دیگران باور نمی‌کردند!

بعد از شکسته شدن خط، بلافاصله گردان‌های محمد رسول الله(ص) و امام حسن(ع) وارد جزیره‌ی ام‌الرصاص شدند؛ ولی چون در جزیره نیزار و نخل و بوته‌های بلند زیاد بود،دو گردان محمد رسول الله(ص) و امام حسن(ع) نتوانستند خودشان را به هم برسانند و الحاق صورت گیرد. با اینکه تلاش زیادی هم کردند؛ ولی در نهایت موفق نشدند.

برادر آواره (شریعتی) با چند نفر از نیروهای همراهش وارد جزیره‌ی ام‌البابی شده و به سنگر عراقی ها نارنجک پرت کرده و آن‌ها را از بین برده بودند. آن جزیره پشت جزیره‌ی ام‌الرصاص بود. یادم است برادر آواره از پشت بی‌سیم فریاد می‌زد: «بابا، ما این عراقی‌ها را از بین بردیم؛ چرا نمی‌آیید!» ولی مسیری که نیروهای گردان امام حسین(ع)از طریق آن می‌خواستند خود را به جزیره‌ی ام‌البابی برسانند، آزاد نشده بود. برادر حسن زفاک که از پشت جزیره‌ی ام‌الرصاص وارد آنجا شده بود، بعداً تعریف می‌کرد: «ناگهان دیدم یک گروه از عراقی ها دارند از خط اول جزیره‌ی ام‌الرصاص به سمت عقب فرار می‌کنند، یک گروه عراقی هم از طرف جزیره ی ام‌البابی دارند به طرف خط اول جزیره‌ی ام‌الرصاص می‌آیند تا نیرو‌های آنجا را پشتیبانی کنند. (پلی بین جزیره‌ی ام‌الرصاص و ام‌البابی وجود داشت که خط ارتباطی این دو جزیره بود.) من میان دو گروه عراقی محاصره شده بودم. یک رگبار به طرف عراقی‌های در حال فرار و یک رگبار هم به طرف عراقی‌هایی که از جزیره‌ی ام‌البابی می‌آمدند، گرفتم و خودم را مخفی کردم. دو طرف فکر کردند که طرف مقابل دشمن است؛ به سمت یکدیگر رگبار گرفته و تعداد زیادی از بین رفتند.» تلفات عراقی ها خیلی سنگین بود. تا شب بعد هم بچه‌ها در خط بودند و تلاش زیادی کردند تا خط را حفظ کنند که نتوانستند. قرارگاه دستور داد و نیروها به عقب آمدند.

آن موقع فرمانده قرارگاه نجف، برادر ایزدی و جانشین ایشان برادر عزیز جعفری بود. کارهای مربوط به عملیات رابیشتر برادر جعفری و برادر شوشتری پیگیری می‌کردند. آن شب به همراه برادر میرحسینی در جلسه ی قرارگاه حضور داشتم. در آن جلسه صحبت بود که اگر بشود، شب منطقه را نگه بداریم و صبح روز بعد عملیات را ادامه بدهیم؛ ولی نهایتاً به این نتیجه رسیدند که عملیات را ادامه ندهیم، چون احتمال تلفات ما زیاد بود. دشمن فکر می‌کرد تک اصلی در اینجا است. سریع نیرو وارد کرد و با آتش خیلی شدید، تلاش می‌کرد که آن منطقه را پس بگیرد. ما تقریباً به اهدافمان رسیده بودیم. مدتی که ما در این منطقه درگیر بودیم، تا بیست و چهار ساعت بعد، هنوز دشمن باور نمی‌کرد که اینجا تک فریبنده باشد. بعد از اینکه عراق منطقه ی فاو را از دست داد، متوجه شد که فریب خورده است. عملیات که تمام شد، تیپ سیدالشهدا(ع) همبه طرف فاو رفت.

قبل از عملیات، یک دفعه برای توجیه به منطقه¬ی عملیاتی والفجر8 در محدوده فاو رفته بودم؛ ولی نمی‌دانستم که اصل عملیات اینجا باشد و چه کارهایی قرار است انجام شود. بعداً متوجه شدم که عملیات در فاو انجام شده و موفقیت‌آمیز بوده است.

عملیات که تمام شد، سریع گردان ها به عقب آمدند

ترفند و توسلمان، خط دشمن را شکست/ تلفات عراقی ها خیلی سنگین بود.

دفاع پرس: در آن عملیات آمار شهدا و مفقودین تیپ الغدیر چه اندازه بود؟

برادران پارسائیان (فرمانده گردان امام علی(ع))، رضا زمانی (فرمانده گروهان جندالله) و محمد حسین دهقان بنادکی (جانشین دوم گردان امام علی(ع))، شهید شدند. حدود بیست و پنج نفر از نیروهای شهرستان ابرکوه هم مفقود شدند که از این جمع، تعداد محدودی اسیر شده وبقیه به شهادت رسیدند؛ ولی جنازه‌های آن‌ها در منطقه‌ی عملیات باقی ماند.

گفتگو از زهرا عابدی

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها