شهیدی که منادی وحدت از دانشگاه بود

شهيد ديالمه منادی وحدت از دانشگاه بود.
کد خبر: ۲۲۷۲۱۷
تاریخ انتشار: ۲۶ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۴:۳۲ - 14February 2017
شهیدی که منادی وحدت از دانشگاه بودبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس،‌ عبدالحمید دیالمه در ارديبهشت سال 1333 در تهران و خانواده‏اي مذهبي متولد شد. وی با وجود آن که فارغ التحصیل دکترای داروسازی بود فراگیری تحصیلات حوزوی را نیز در پیش گرفت. عرفان، فلسفه و منطق را نزد استاد شهيد مطهري آموخت و با بهره گیری از نظرات دكتر شريعتي و نقد منطقي نشريات وي، نقش مهمي را براي آگاهي نسل جوان عهده دار شد. از جمله فعالیت های اعتقادی و مبارزاتی ديالمه پس از پیروزی انقلاب اسلامی آن که براي اولين بار با دعوت از اساتيد حوزه و روحانيونی چون شهيد هاشمي نژاد، آیت الله مكارم شيرازی، آيت الله خزعلي و... به دانشگاه، فاصله بين دو قشر دانشگاهي و روحاني را به حداقل رساند. همچنین تاسیس کتابخانه اسلامی و مجمع احیاء تفکرات شیعی از دیگر اقدامات او به شمار می رود.

ديالمه همچنین پیش‌گام برگزاری جلسات دعای كميل، به سبك مرسوم فعلي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي شد و با برگزاري جلسه‏های دعای كميل در مسجد دانشگاه، سعي فراوان در تزكيه جوانان و نوجوانان كرد. اما در نهایت این ذخيره گرانقدر اسلام در 7 تیر 1360 و در حالی که به نمایندگی مجلس اول شوای اسلامی ایران رسیده بود، در دفتر حزب جمهوری اسلامی توسط منافقين كوردل ترور و به شهادت رسید. پس از شهادت، پيكر پاك این شهید را در مقبره «شهيد دكتر مفتح» در جوار حضرت فاطمه معصومه (س) به خاك سپردند، چرا كه «شهيد مفتح» منادی وحدت از حوزه و «شهيد ديالمه» منادی وحدت از دانشگاه بود.

خاطراتی از شهید دیالمه

جملات آن روز شهید د‌ر د‌انشكد‌ه د‌اروسازی هرگز از صفحه ذهنم پاك نخواهد شد كه می‌گفت: «مرتّب خود را زیر ذرّه‌ بین معیارهای اسلام قرار د‌هید و د‌ر كارها و د‌ید‌گاه‌هایتان د‌قّت د‌اشته باشید. سر سوزنی انحراف از مسیر واقعی پس از مد‌تی شما را به جایی می‌رساند كه د‌رمی‌یابید نسبت به نقطه ابتد‌ایی كه بر آن انطباق د‌اشته‌اید زاویه بزرگی پد‌ید آمد‌ه و شما را از صراط مستقیم كاملاً د‌ور ساخته است.»

وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود 1 و 45 بود و به کلاس نمی‌رسیدم و صف غذا طولانی بود. دنبال آشنایی می‌گشتم در صف تا بتوانم سریع تر غذا بگیرم. شخصی را دیدم که چهره‌ای آشنا داشت و قیافه‌ای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد. بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟ گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمی‌گردم و برای خودم غذا می‌گیرم. این لحظه‌ای بود که به او سخت علاقه‌مند شدم و مسیر زندگی‌ام تغییر کرد.

چند خانم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسند، در تمام مدت سرش بالا نیامد. نگاهش هم به زمین دوخته بود.. خانم ها که رفتند، رفتم جلو گفتم: تو انقدر سرت پایینه نگاهم نمی ندازی به طرف که داره حرف میزنه باهات، اینا فکر نکنن تو خشک ومتعصبی و اثر حرفات کم شه؟ گفت: من نگاه نمی کنم تا خدا مرا نگاه کند!

روحش شاد و یادش گرامی
 
منبع: باشگاه خبرنگاران
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار