گفتگو با خالق و راوی «شبی که مهتاب گم شد»/ عاشقانی که از جزیره مجنون به خدا رسیدند
راوی کتاب «وقتی مهتاب گم شد» گفت: با ورق زدن هر برگ از این کتاب، خاطرات آن زمان برایم تداعی میشود و توان از من میگیرد. خاطراتی که تا در آن دوران زندگی نکرده باشی، نمیتوانی درکش کنی.
به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، «وقتی مهتاب گم شد» قصه نیست؛ بلکه واقعیت زندگی و رزم مردی است که خود واقعیاش را در شبی که مهتاب گم شد، پیدا کرد. علی خوش لفظ رزمنده جوانی که از 16 سالگی پا به پای بزرگمردانی چون حاج احمد متوسلیان در جبهههای جنگ حضور داشته و بارها به دلیل مجروحیت در بیمارستانهای بسیاری بستری شده اما هرگز از پا ننشسته و با قدرتی بیشتر بازگشته است. خوش لفظ بلد راه سالهای جنگ، امروز جانبازی هفتاد درصدی است که با کتاب «وقتی مهتاب گم شد» راوی خاطرات نابش شده است. ما هم گفتگویی با علی خوش لفظ راوی و حمید حسام نویسنده کتاب داشتیم که در ادامه شاهد آن خواهید بود:
فکر می کردم با پایان جنگ رزم تمام شده است
علی خوش لفظ درباره چگونگی نگارش این کتاب خاطره گفت: مدتها بود که حمید حسام برای نوشتن خاطراتم به سراغم میآمد اما من دوست داشتم، خاطراتم را در سینهام حفظ کنم تا اینکه صحبت مقام معظم رهبری را در باره این موضوع شنیدم که «کار یک رزمنده زمانی تمام میشود که آن خاطراتی را به امانت از شهدا و رزمندهها دارد، بیان کند» و این حرف منجر به شکل گیری کتابی با نام «وقتی مهتاب گم شد» شد.
وی در ادامه به نویسنده کتاب اشاره کرد و افزود: حمید حسام هم که استاد قلم هستند و به خوبی خاطراتم را نوشتند. تمام سعی من برای روایت این خاطرات تنها ادای دین به تمام عزیزانی بوده که در این مسیر با من بودند، افرادی که برادرانه در کنار هم زندگی کرده و خون نامههایی را امضا کرده بودیم. وقتی «مهتاب گم شد» نیمه گم شده مردی است که خود واقعی اش را وسط میدان مین روی خاک ها جا گذاشت .
خوش لفظ از پر کشیدن مهتاب وجودش زبان به میان آورد و اظهار کرد: شهید علی محمدی همراه و همرزم روزها و شبهای نابی است که پا به پای هم برای آزادی این مرز و بوم جنگیده بودیم و روزگارانی باهم داشتیم. این شهید به قدری مخلص بود که عبادت را خسته کرده بود.
درست شب عملیات بود که او را بیرون چادر مشغول عبادت و راز نیاز با خدا دیدم. درست آن شبی که مهتاب دل من پر کشید و تنهایم گذاشت. بعد از آن شب به قدری سرگردان و بیتاب بودم که حال خودم را نمیفهمیدم. هر زمان به این فصل از کتاب می رسم به قدری متاثر میشوم که نمی توانم کتاب را به پایان برسانم.
وی افزود: تمام این خاطرات در وجودم ریشه کرده که با ورق زدن هر برگ از این کتاب، خاطرات آن زمان برایم تداعی میشود و توان از من میگیرد. خاطراتی که تا در آن دوران زندگی نکرده باشی، نمیتوانی درکش کنی. گاهی در مسیر نگارش این کتاب حمید حسام از من میپرسید: خوش لفظ راست میگویی؟ امیدوارم این کتاب برای نسل امروز توشهای باشد از رشادت بزرگ مردانی که از جان خود گذشتند تا امروز با درسهای نابی که برای ما گذاشتند در آرامش زندگی کنیم. این کتاب قطرهای است از اقیانوس ناگفتههای بچههایی که به دریا رسیدند.
حمید حسام در ادامه این گفتگو درباره آشناییاش با این رزمنده گفت: آشنایی من با علی خوش لفظ به سال 65 بر میگردد و جزیره مجنون که ما راه را گم کرده بودیم. خیلی کوتاه جوابمان را داد و گفت: «مستقیم برید میرسید به همت». سالها بعد از جنگ دیدمش و پرسیدم این چه آدرسی بود به ما دادی و از آنجا بود که این سوژه در ذهن من شکل گرفت. بارها و بارها از او خواستم که برایم خاطراتش را بگوید، اما همیشه من را از این کار باز می داشت و می گفت ما سال ها تلاش کردیم تا پا روی من، عینیت و آن چیزی که بار نفسانی دارد، بگذاریم و حالا شما با نگارش این خاطرات میخواهید شخصیتم را در جامعه هویدا کنید. ما در این مسیر از «من» گذشته بودیم و به «ما» رسیده بودیم. به یک «ما»ی جمعی رسیده بودیم و حالا شما می خواهید آن را در جامعه نشان بدهید خوش لفظ از 16 سالگی اش که همراه با حاج احمد متوسلیان تا زخمهای متعددی که در این سال ها همسایه اش هستند، برایم گفت و هرچه میگفت من را به نوشتن مشتاق تر می کرد.
وی افزود: مقدمه این کتاب یک اجمال از یک تحلیل است؛ اینکه علی خوش لفظ یک قهرمان ملی است و نیازی به مدال شجاعت ندارد و ماجرای «گم شدن مهتاب» به ظاهر یعنی مهتاب آسمان گم شده اما مهتاب وجودی خوش لفظ شهید علی محمدی بوده که در آن شب عملیات گم شد و آن مهتاب، مهتاب دل علی است و تا کسی این کتاب را نخواند، متوجه آن نمیشود.
خوشلفظ ثانیههای زندگیاش را با آن زخمها زندگی میکند و من در مقدمه این کتاب آوردم که آن پسر بازیگوشی که از دیوار راست بالا میرفت، الان نمیتواند روی تخت بیمارستان بنشیند. آن تیری که در آوردگاه شلمچه به پهلویش خورد، همچنان همسایه نخاع اوست.
حسام درمورد نگارش این کتاب تصریح کرد: بعضی چیزها را میتوان دید و نوشت و برخی چیزها را میتوان زیست و نوشت. این تاثیر شگرفتری بر روی مخاطب دارد و من تا کسی را نشناسم و با او همزیستی نداشته باشم، نمیتوانم با آن ارتباط برقرار کنم و اگر این کتاب به دل مردم نشسته تماما حرفهای دل رزمندهای است که آنها را سالیان سال با خود حمل کرده تا در این روزگار به دل خوانندگان خوب کشورم بنشیند که تمام این ها لطف خداوند است. خوش لفظ دو وجه دارد؛ یکی دوستان شهیدش و یکی آن ارزش هایی که به خاطرش جنگیده است.
وی در پایان گفت: من زمانی دست به قلم شدم که کتاب «نورالدین پسر ایران» را خواندم و در آن زمان ذهنم به سوی علی رفت و تمام فاکتورها را چون شجاعت، ماجراجویی، زخمهای مکرر، شیطنت، حماسه و گمنامی را داشت و اینکه همیشه برای نوشتن این خاطرات مقاومت میکرد و من را برای نوشتن مشتاقتر اما در ابتدا دو قول از من گرفت؛ یک اینکه برای خدا بنویس و دو خیلی داستانی نباشد و واقعی باشد. من هم یک قول از او گرفتم و آن هم این بود که همانطور که چشم شفاعت از همرزمانتان دارید، شفیع من هم باشید. من در این راه به قولم عمل کردم و هر آنچه بیان شد را نگارش کردم و خوشحالم که این کتاب هم مورد توجه مقام معظم رهبری قرار گرفت.
منبع: باشگاه خبرنگاران