روایت زندگی طلبه شهید «غلامرضا یزدانی»

ماجرای غلامی که آیت الله مشکینی به او وعده شهادت داد

اسمش را گذاشته بودند «غلامرضا» تا غلام امام رضا(ع) باشد، او خوابی می‌بیند. نزد آیت الله مشکینی می‌رود و خواب خود را تعریف می‌کند. ایشان می‌گویند: خوش به حالت، شهید می‌شوی.
کد خبر: ۲۳۰۹۱
تاریخ انتشار: ۱۵ تير ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۲ - 06July 2014

ماجرای غلامی که آیت الله مشکینی به او وعده شهادت داد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از کرمان، طلبه شهید «غلامرضا یزدانی» در سال 1346 در زرند متولد و در 15 سالگی راهی حوزه علمیه شد. غلامرضا طی 4 سال دوران طلبگی چندین بار به جبهه عزیمت نمود و نهایتاً در عملیات کربلای یک در منطقه مهران در اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید .

سکینه، باردار بود و بیشتر وقت خود را پشت دار قالی میگذراند. او برای امرار معاش مجبور بود تلاش کند و از طرفی نگران سلامتی جنین خود بود. جنینی که با به دنیا آمدن، کانون زندگی مشترک پدر و مادر را، گرم میکرد.

سه شب مانده به هنگام تولد نوزاد، سکینه، امام رضا علیهالسلام را در خواب میبیند که به او قول میدهد بچهاش سالم به دنیا میآید. سکینه پیش از این دو فرزند دیگر را از دست داده بود و نگران سلامتی جنین خود بود. با متولد شدن نوزاد، نام او را غلامرضا میگذارند و او را غلام امام رضا علیه السلام خطاب میکنند و زیارت حرم مطهرش را نذر میکنند.

پانزدهمین بهار زندگی را با حضور در حوزه علمیه زرند، پیوند زد و یک سال بعد برای ادامه تحصیل به سوی مرقد پاک حضرتمعصومه سلام الله علیه هجرت کرد و در جوار مرقد نورانی آن حضرت به ادامه تحصیل پرداخت. ضمن تحصیل وارد ارتش بیست میلیونی بسیج و راهی جبهههای نور شد.

مدتی برای امر تبلیغ از قم به یکی از روستاهای جیرفت اعزام شد. هنگامی که ماموریت او پایان پذیرفت مردم مقداری پول در پاکت گذاشتند و به عنوان تشکر از زحمات او به ایشان دادند. ولی غلامرضا از گرفتن آن امتناع میورزید و میگفت: من برای انجام وظیفه آمدم. مردم پول را به واسطهی شخص دیگری به او میرسانند. غلامرضا از قم با این پولها کتاب تهیه میکند و به همان روستا میفرستد تا مورد استفادهی نوجوانان و جوانان قرار گیرد.

غلامرضا به نماز جماعت خیلی اهمیت میداد. یک روز که توفیق شرکت در جماعت نصیبش نمیشود به حجره رفته و به اقامهی نماز مشغول میشود. حالت تضرع و اخلاص او در نماز، هم حجرهای او را منقلب میکند به طوری که اشکهایش جاری میشود.

یک روز مادر به غلامرضا میگوید: پسرم کی درس و حوزه را به اتمام میرسانی؟ غلامرضا در پاسخ میگوید: ما تا زنده هستیم راه شهید مطهری و شهید باهنر و شهید بهشتی را ادامه میدهیم. این راه تمام شدنی نیست. انتظار نداشته باش که یک روز بیایم و بگویم درس من تمام شده و آمدهام پیش شما بمانم. ما ماندنی نیستیم.

معتقد بود اگر بدون اعتقاد به ولایت فقیه به جبهه برویم و مجروح یا کشته شویم، اجری نبردهایم با تمام وجود اعتقاد داشت که هر کاری میکنیم باید در راستای رضای الهی و اطاعت از ولی امر باشد. محور کارهای او "ولایت" بود.

خواب دیده بود که آقا امام حسین علیهالسلام دعوتش کرده است. میرود نزد آیت الله مشکینی و خواب خود را تعریف میکند. ایشان میگویند خوش به حالت که چنین آقایی دعوتت کرده. آیت الله مشکینی به ایشان وعده داده بودند که شهید میشوی.

مادر شهید یک شب قبل از شهادت غلامرضا خواب میبیند که غلامرضا کنارش نشسته و میگوید مادر من از این شربت بخورم یا نه؟

وقتی مادر غلامرضا از خواب بیدار میشود، احساس میکند که دیگر غلامرضا را در کنار خود نخواهد دید.

و این اتفاق اینگونه رقم خود که غلامرضا به شهادت رسید.

شهادت غلامرضا در قلاویزان

بیسیمچی شهید بینا بود. به ارتفاعات قلاویزان میرسند. غلامرضا از بینا می پرسند: نام این منطقه چیست؟ بینا میگوید: ارتفاعات قلاویزان. غلامرضا میگوید: من در این منطقه نه یک قدم جلو می رود و نه یک قدم به عقب میآیم(شهید میشوم(

در همان حال هواپیماهای عراقی منطقه را با راکت بمباران میکنند و غلامرضا همانجا به شهادت میرسد.

دست نوشته شهید...

بیایید و ببینید..

...امروز در جبههها جوانان مخلصی هستند که در هیچ حوزهای درس نخواندهاند، از روستاهای دور افتاده آمدهاند و آن قدر با شوق حضور پیدا کردهاند که وقتی اسم امام زمان(عج) برده میشود، حالت دیگری پیدا میکنند.

...ما هر چه داریم، در کنار گریههای رزمندگان که برای اهل بیت علیهم السلام دارند، داریم و باعث شده که این همه رزمندگان پیروزی بدست آورند.

....اینان سربازان واقعی امام زمان(عج) هستند که حرفشان با عملشان یکی است. ولی ما طلبهها اظهار سربازی میکنیم. آیا واقعاً سرباز امام زمان(عج) هستیم و آقا ما را به عنوان سرباز خود پذیرفتهاند؟

وای بر آن روزی که پردهها کنار برود و بیاخلاصها ظاهر شوند!

من اصلاً نمیتوانم این رزمندگان را وصف کنم، چون قدرت بیان و درک روحیهی بعضی از اینها را ندارم. آنهایی که باور ندارند در حجرهها ننشینند، بیایند و ببینند که اینان ره صد ساله را یک شبه میپیمایند.

فرازی از وصیتنامه شهید

ای مردم فداکار و سلحشور! درودتان باد که در محل فرود نعمتهای عظیم الهی قرار گرفتید. قدر و منزلت امام را بدانید. قدر ولایت را بدانید و شکر این نعمت را بکنید، زیرا حضرت علیعلیه السلام میفرماید: هنگامی که نعمتی به شما رسید، با کم شکر کردن، آن را فراری ندهید.

مردم! پشتیبان ولایت فقیه باشید، یاران امام را پشتیبانی کنید و موقعیت اسلام و جهان را درک کنید و با خدا رابطه برقرار کنید که رابطه با او مکمل همهی خوبیهاست.

نظر شما
پربیننده ها