به گزارش دفاع پرس از شیراز، شهيد محمود عاليشوندی در سال 1335 در خانواده ای مذهبی در فراشبند فارس ديده به جهان گشود.
دبستان را تا کلاس ششم ابتدائی در مدرسه شوريده فراشبند پشت سر گذاشت و از شاگردان برجسته مدرسه بود، ضمن اين که در دروس خود جديت داشت و از اخلاق و رفتار شايسته ای برخوردار بود.
دوره دبيرستان را تا کلاس نهم در فراشبند طي کرد. در اين زمان او يک جوان نيرومند شده بود که از لحاظ بدني بسيار ورزيده و ورزشکار بود که با تهذيب نفس شخصیتی عالمانه پيدا کرده بود و با داشتن نيروي فوق العاده جسمي بسيار متواضع بود و اين يکي از صفات بسيار برجسته او به حساب می آمد. وی دوم دبيرستان تا اخذ ديپلم را در شهرستان کازرون و فيروزآباد گذرانيد و در رشته طبيعي ( علوم تجربي ) ديپلم گرفت که همين دوران مصادف بود با پيروزي انقلاب اسلامي، که الحق او پشتيبان انقلاب در اين منطقه بود.
محمود از اولین کسانی بود که دسته های راهپيمائي را در فراشبند به راه انداخت و خود مردانه در جلو صف تظاهر کنندگان در مقابل مزدوران رژيم سينه سپر مي کرد و تظاهرات را سر و سامان مي داد.
با برادران روحاني که جهت ارشاد به اين منطقه آمده بودند همکاري می کرد تا اين که انقلاب اسلامي پيروز شد و او که سراسر وجودش را وقف اسلام کرده بود با اشتياق به دنبال خدمت به انقلاب بود.
در سال 1358 از طرف مردم براي جهاد سازندگي انتخاب شد و جزء اولين مؤسسين جهاد سازندگي فراشبند بود. وی از کميته فرهنگي جهاد شروع کرد و تمام اوقات خود را صرف تبليغ نمود.
او مردانه ايستاد و دفاع از حق نمود. بعد از کميته ي فرهنگي جهاد به مرکز هماهنگي شوراهاي اسلامي منتقل شد و بيشتر با روستائيان محروم در تماس بود. در روستاها اقدام به تشکيل شوراهاي اسلامي نمود و تمام روستاهاي فراشبند هنوز خاطره هاي اين جوانمرد را به ياد دارند که چگونه با قامتي رشيد و چهره اي روحاني مي ايستاد و با لحني ملايم و لطيف با روستائيان صحبت مي کرد و به آن ها نويد پيروزي مي داد.
هنگامي که رگبارهاي دشمن بر سر رزمندگان مي ريخت و دلهره ايجاد مي کرد او را متبسم مي ديدي که مي گفت اين ها تلاش مذبوحانه است و ما پيروزيم و با سخنان خود مايه ي دلگرمي براي رزمندگان بود.
هفته ي اول جنگ از طريق جهاد به اهواز اعزام شد در همان روزها که دشمن تا نزديکي هاي اهواز پيش آمده بود. بلي جنگي که شروع شد او ديگر مي بايست تمام کوشش خود را معطوف جبهه کند . در آن روزها که آبادان در محاصره بود ، با همرزمان شهيدش حيدر کشاورز و محمود احمدي از راه دريا خود را به آبادان رساندند و در ايجاد اولين جاده ي خشکي زحمت ها کشيدند و اجرش را از خدا خواست .
حدوداً پانزده بار به جبهه رفت و در عمليات هاي متعدد شرکت نمود که در بيشتر عمليات ها فرماندهي را به عهده داشت در حمله ي طريق القدس - فتح المبين - بيت المقدس - محرم - والفجر يک و چندين حمله ي ديگر شرکت داشت او کوه هاي سر به فلک کشيده ي غرب را دوست مي داشت و همچنين دشت هاي تفديده ي جنوب را به ياد خدا و براي خدا زير پا نهاد و مي گفت اين ننگ است براي آن ها که توانائي حضور در جبهه ها را دارند با اين وضع که کشور در خطر است در خانه بمانند بايد رفت و اين سلاله ي پاک رسول خدا را ياري کرد اين ها را که مي گفت چون خود بدان عمل مي کرد .
صدق و راستي از گفتارش پيدا بود و در شنونده اثر مي گذاشت و سرانجام محمود عزيز در غروب سوم اسفند ماه 1362 در حالي که با دوستان شب قبل حنا بسته بودند و شادي حضور در عمليات خيبر وجودشان را پر کرده بود و او با قامتي بلند و استوار همراه با شهيد حيدر کشاورز ديگر رزمندگان را در مورد چگونگي مقابله با دشمن راهنمائي مي کردند او با يازده نفر از همسنگرانش که در آن ميان برادرش فضل الله و پسر عمويش تيمور و غلامرضا عاليشوندي و برادرزاده اش ياسين بودند . در غروبي سرخ عاشقانه و خندان لب پر گشودند و به معبود رسيدند او سر و دست و پا را در راه معبود همچون حمزه سيدالشهداء سينه اش دريده گشت و به آرزويش رسيد.
انتهای پیام/