وضعیت معیشتی جانبازان در گفت‌وگو با مجتبی شاکری

همسر جانبازی با کار در خانه دیگران تأمین معاش می‌کند

این حرف به معنای این نیست که در مورد این جانبازان هیچ‌کاری نشده است؛ ولی مشکل آن‌ها هم‌چنان باقی است. من مصادیق متعددی را می‌شناسم که حتی همسر جانباز شیمیایی و اعصاب و روان از راه کار در خانه دیگران تأمین معاش می‌کند.
کد خبر: ۲۳۲۸۱
تاریخ انتشار: ۱۸ تير ۱۳۹۳ - ۱۳:۱۳ - 09July 2014

همسر جانبازی با کار در خانه دیگران تأمین معاش می‌کند

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، علیرغم تبلیغات زیاد مبنی بر رسیدگی به جانبازان، هنوز گروه زیادی از جانبازان از وضع معیشتی مناسبی برخوردار نیستند. هفتهنامه «پنجره» به سراغ «مجتبی شاکری» مشاور فرهنگی سابق بنیاد شهید و امور ایثارگران، عضو شورای شهر تهران و جانباز هشت سال دفاع مقدس رفته تا از مشکلات جانبازان بپرسد.
 
افراد چگونه از بمبهای شیمیایی متأثر میشوند و چرا بعد از گذشت ۲۵ سال از پایان جنگ هنوز شاهد هستیم که جانبازان شیمیایی و اعصاب و روان شرایط مساعدی ندارند؟
 
عامل شیمیایی یکی از عوارض جنگ است که صدام با تجهیز به سلاحهای شیمیایی توسط آلمانیها، علیه رزمندگان ما استفاده کرد. رزمندگانی که به محل انتشار گازهای شیمیایی نزدیک بودند، همان زمان دچار عارضههایی شدند که اثرات آن نیز پیدا بود. عدهای از رزمندگان نیز که در فاصله دورتری حضور داشتند، تحت تأثیر عوارض جانبی قرار گرفتند. در این میان عدهای نیز همانند گروههای تفحص، اصلاً در محل حادثه حضور نداشتند و مدتی بعد، از مناطق آلوده به مواد شیمیایی عبور کرده و تحت تأثیر آن مواد قرار گرفتند.
 
چرخه ترکیبی گازهای شیمیایی تا ۳۰ سال باقی میماند، گیاهان منطقه تحت تأثیر این گاز قرار میگیرند، حیواناتی که این گیاه را میخورند آلوده میشوند و اگر انسان از گوشت آن حیوان تغذیه کند، تحت تأثیر اثرات شیمیایی قرار میگیرد.
 
بنیاد شهید باید بهصورت جدی به مشکلات جانبازان شیمیایی توجه کند. در طول مدتی که من بهعنوان مشاور در بنیاد جانبازان و بنیاد شهید حضور داشتم، همیشه این موضوع مطرح بود که دو قشر جانبازان شیمیایی و جانبازان اعصاب و روان در مظلومیت به سر میبرند.
 
بهنظر شما چه عاملی باعث این مظلومیت شده است؟
 
علت مظلومیت جانبازان شیمیایی، ابتدا ناتوانی تشخیص علمی است. زیرا پزشکان قادر به تشخیص نیستند و میگویند ممکن است عوامل شیمیایی دیگری مانند کار کردن در کارخانه رنگ، حشرهکش و... موجب بروز این عوارض شده باشد. من فیلمی از آخرین لحظات زندگی یکی از جانبازان را در سال ۶۵ یا ۶۶ دیدم. این عزیز جانباز روی تخت نشسته بود و بدون اغراق بدن او از فرق سر تا کف پا پر از تاول بود و این تاولها اجازه نمیداد که پوست شکمش که جراحی شده بود، بخیه شود. این جانباز پس از شهادت بهعنوان جانباز ۳۰ درصد محسوب شد. پس از پیگیریها به ما گفتند که پزشکان میگویند ما نمیتوانیم بگوییم این فرد از بابت بمب شیمیایی در جبهه آسیب دیده است. این جمله به این معنی بود که او جانباز نیست و هیچ خدماتی نمیتواند دریافت کند.
 
این ماجرا در مورد بسیاری از جانبازان شیمیایی اتفاق افتاده است. در سالهای اخیر و در دوران مدیریت آقای زریبافان، در قصر شیرین برای ثبتنام افراد تحت تأثیر عوامل شیمیایی، فراخوانی اعلام شد که ۱۵ هزار نفر نامنویسی کردند. از این بین ۵ هزار نفر پذیرفته شدند. یعنی بعد از گذشت ۲۶ سال از پایان جنگ معلوم شد این تعداد آدم شیمیایی هستند و این یعنی ماجرا بسیار بزرگ و تکاندهنده است. در این ماجرا مشخص شد عدهای دچار عارضه خفیف شیمیایی هستند که اثرات آن در سالهای بعد نمایان میشود و فرد در وضعیت حاد قرار میگیرد. آن زمان نیز دیگر امکانات و رسیدگیها برای فرد شیمیایی فایدهای ندارد چون همه زندگیاش نتوانسته از امکانات بنیاد استفاده کند و شغل خود را از دست داده است. حتی خرج زندگی برخی از این افراد توسط همسرانشان تأمین میشود چون فرد نمیتواند شیمیایی بودن خود را به بنیاد ثابت کند.
 
با توجه به اینکه بنیاد شهید از بودجه کافی برخوردار است، چرا یک تصمیم جدی، صحیح و پایدار نسبت به این موضوع اتخاذ نمیشود؟
 
امروز من افراد زیادی را میشناسم که نه پزشکان این افراد را بهعنوان جانباز شیمیایی تأیید میکنند و نه این افراد امکان تأمین درآمد در جای دیگری دارند.
 
البته این حرف به معنای این نیست که در مورد این جانبازان هیچکاری نشده است؛ ولی مشکل آنها همچنان باقی است. من مصادیق متعددی را میشناسم که حتی همسر جانباز شیمیایی و اعصاب و روان از راه کار در خانه دیگران تأمین معاش میکند. علم در تشخیص این موضوع قاصر است، ولی با تدابیر مدیریتی این مشکل قابل حل است.
 
اما جانبازان میگویند هنوز تمهیدات مدیریتی صحیح اندیشیده نشده است.
 
یکی از مهمترین مسائلی که رزمندگان و مجروحان جنگ تحمیلی با آن مواجه هستند، نداشتن صورت سانحه است. در ابتدای جنگ بسیاری از افراد با مقوله اعصاب و روان و شیمیایی که اثرات ظاهری نداشت، آشنا نبودند و افرادی که باید موضوعات مختلف از جمله آسیبهای وارد شده به رزمندگان را ثبت میکردند، بهصورت صحیح و کامل این کار را انجام ندادهاند.
 
برخی از رزمندهها، مدتی بعد از عملیات و شیمیایی شدن منطقه از آنجا عبور میکردند و تحت تأثیر قرار میگرفتند ولی چون عملیات نبود، سانحهای نیز وجود نداشت و صورت سانحه هم بیمعنی بود. امروز افرادی را میشناسم که چون صورت سانحه ندارند در وضعیت سختی به سر میبرند.
 
در حال حاضر جانبازان با مشکلات متعددی روبهرو هستند از جمله همین تشخیص شیمیایی شدن جانباز و بعد نحوه تعیین درصد، بحث دارو و امکانات رفاهی و تفریحی برای جانبازان و بهخصوص خانواده آنها. بهنظر شما چه راهکارهایی وجود دارد؟
 
نکته اول فهم این مطلب است که مسئولان بدانند برخی رزمندهها دچار عوارض شیمیایی هستند ولی صورت سانحهای ندارند. بنیاد باید این افراد را پذیرش کند. باید یک هماهنگی بین بنیاد و سپاه، ارتش، بسیج، جهاد سازندگی و دیگر نهادها شکل بگیرد تا پذیرش این افراد انجام شود.
 
نکته دوم این است که بیهیچ دلیلی سقف درصد از کار افتادگی جانبازان را ۷۰ گذاشتهاند. سالها پیش در روزهای ابتدایی تشکیل بنیاد جانبازان، فردی حرفی غیرمنطقی زد که سقف جانبازی ۷۰ درصد باشد و آن حرف اساس شد.
 
طبق آییننامه ستاد فرماندهی کل قوا، سقف درصد جانبازی ۱۰۰ درصد است و سپاه و ارتش با این معیار میزان جانبازی افراد را مشخص میکنند؛ ولی این درصد در بنیاد شهید در هفتدهم ضرب میشود. ممکن است بگوییم جانبازان ۷۰ درصد از امکانات لازم استفاده میکنند، ولی افرادی که درصد پایینتری دارند از تسهیلات و امکانات کافی برخوردار نیستند. این ضریب کاهنده باید برداشته شود.
 
نکته سوم لزوم اعمال ضریب افزاینده است. فرد جانباز در جوانی دچار عارضهای شده است، ولی چون بدن او قوی بوده توانسته خودش را سرپا نگه دارد. این عارضه در گذر زمان و با گذشت حداقل ۲۶ سال، فرد را زمینگیر میکند. اگر ما برای تعیین درصد، از ضریب کاهنده استفاده میکنیم، اینجا باید از ضریب افزاینده استفاده کنیم. حداقل این است که به ازای هر سال که از عمر جانباز میگذرد، یک درصد به درصد جانبازی او اضافه کنیم.
 
یک فرد عادی پس از ۳۰ سال فعالیت، بازنشسته میشود و منطق نظام این است که این فرد بدون انجام فعالیت، تأمین مالی شود؛ در مورد جانبازان این وضعیت در گذر زمان چند برابر اثرگذار است و این اصلاح درصد باید اتفاق بیفتد.
 
نکته چهارم توجه به این نکته است که چرا مدیران اجرایی فقط به شک عملی پزشکان متکی هستند. پزشکان در برخی موارد میگویند ما شک داریم که این عامل شیمیایی از جبهه باشد. این موضوع با سازوکارهای اجرایی و تحقیقات قابل حل است.
 
امروز تنها مسیر ارائه خدمات بنیاد و تنها راه سنجش نیازهای ایثارگر، بر اساس قانون درصد جانبازی تعیین شده است. بهنظر میرسد «درصد»، شاخص و ملاک خوبی برای تعیین شاخص ایثارگری نیست آیا راهکارهایی برای حل این مشکل وجود دارد؟
 
برخی از مدیران اجرایی هرچند دلسوز هستند، ولی این استدلال ناصحیح را دارند که اگر ما به یک جانباز اعصاب و روان بگوییم درصد جانبازی شما ۷۰ است، این فرد تلاشی برای بهبود خود انجام نمیدهد و تمارض میکند. این در حالی است که جامعه وضعیت حاد جانبازان اعصاب و روان را پذیرفته و این تنها بنیاد است که این موضوع را نمیپذیرد و حاضر نیست درصد واقعی این افراد را اعمال کند.
 
ما مملکت فقیری نیستیم و نیاز جانبازان در مقابل درآمدهای ما قابل توجه نیست. الآن ۳۴ سال از شروع جنگ و ۲۶ سال از پایان آن میگذرد. اگر ما همه منطقهای قبلی را کنار بگذاریم، رزمندهای که ۳۰ سال از فعالیتش و آسیبهایی که دیده است میگذرد، باید حقوق متوسطی برای ادامه زندگی دریافت کند. بچههایی که در دوران دفاع مقدس سرباز یا بسیجی بودند، زیر فشار هستند؛ چون اینها با حقوقی بسیار کم وارد جنگ شدند و شامل درجههایی که ارتشیها و سپاهیها داشتند، نشدند، امروز در وضعیت معیشتی سختی به سر میبرند.
 
واقعاً جا دارد نظام جمهوری اسلامی بهعنوان تقدیر از این مردان بزرگ که امروز هم ستون فقرات اقتدار نظام در مقابله با تهدیدها و تحریمها هستند، همه رزمندگان را از طریق بیمههای درمانی، صندوقهای بازنشستگی و دستگاههای اعزام کننده، مورد پوشش قرار داده و مشکلات آنها را حل کند
نظر شما
پربیننده ها