من انقلابی‌ام-370/ گفت‌وگوی دفاع پرس با خواهر شهید مدافع حرم «محمد اسدی»؛

آرزوی «شیر فاطمیون» برای نبرد با صهیونیست‌ها

«رویای مشترک‌ من و محمد شرکت در جنگ با رژیم صهیونیستی بود. او عاشق مبارزه با کفر بود.»
کد خبر: ۲۳۳۴۵۲
تاریخ انتشار: ۰۸ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۱:۲۵ - 28March 2017
آرزوی محمد جنگ با صهیونیست‌ها بود/ او را «شیر فاطمیون» می‌نامیدندبه گزارش خبرنگار اعزامی دفاع پرس به راهیان نور، ششمین از هشت فرزند خانواده‌ای مذهبی و متولد سال 1364 بود. کارشناسی رشته حقوق را از دانشگاه پیام نور مشهد اخذ کرده بود. متدین و اهل عمل بود. مرجعش رهبر، مخلص، با غیرت، با بصیرت، کم توقع، بسیار با مرام و با معرفت و بخشنده بود و در بین دوستانش به شجاع و جسور بودن شهره بود و دوستان خاصش او را «شیر فاطمیون» می‌نامیدند.
 
ادب او زبانزد عام و خاص بود. شهیدان مورد علاقه‌اش، محمود کاوه و عبدالحسین برونسی بود. چهار بار برای جنگ با داعش به عراق اعزام شد. در عراق او را ابو زینب و در سوریه او را غلام عباس می‌نامیدند. او ارادت خاصی به علمدار کربلا حضرت ابوالفضل العباس(ع) داشت. ورزشکار و شاعر بود و به زبان عربی تسلط کامل داشت به همین دلیل رجزهای زیادی به زبان عربی در مقابل تکفیری‌ها می‌خواند.
 
او اهل مطالعه و حضوری فعال در فعالیت‌های فرهنگی مذهبی دانشگاه، بسیج، هیات و مسجد داشت. عاشق شهادت و مبارزه با کفر و تکفیری بود. او مدافع حرم حضرت زینب(س) بود. او شهید «محمد اسدی» جانشین محور تیپ امام حسن مجتبی(ع) لشکر سرافراز فاطمیون و فرمانده گردان خط شکن غلامان عباس(ع) بود.
 
در دوران کودکی رویای مشترک او و خواهر کوچکش اعظم حضور در جنگ فلسطین و مبارزه با رژیم صهیونیستی بوده است.
 
«اعظم اسدی» در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع پرس اظهار داشت: وقتی از او به عنوان راوی و همرزم شهدا برای یادواره‌های شهدا دعوت می‌شد با زبانی ساده و بیانی پر از محبت از شهدا می‌گفت و چنان درباره آنان بیان می‌کرد که هرکس به سخنانش گوش می‌داد، بی اختیار اشک می‌ریخت.
 
وی افزود: دوران دانشجویی محمد همزمان با آغاز جنگ سوریه شد و زمینه‌ای فراهم شد تا او به رویای مشترکمان جامه عمل بپوشاند. محمد از فعالیت‌هایش به خانواده چیزی نمی‌گفت؛ به همین دلیل از تلاشش برای رفتن به سوریه اطلاعی نداشتیم اما برای رسیدن به هدفش جنگ در عراق علیه تکفیری‌ها را انتخاب کرد.
 
خواهر این شهید مدافع حرم فاطمیونی تصریح کرد:‌ از سال 92 و در مدت 18 ماه 4 بار به عراق اعزام شد و در این مدت از تلاشش برای رفتن به سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) دریغ نکرد. برای رفتن به سوریه رضایت قلبی پدر و مادر برایش اهمیت داشت و احترام خاصی برای پدر و مادرمان قائل بود. ما 3 خواهر و 5 برادر بودیم. محمد برای کسب رضایت پدرم، فقط یک جمله گفت و آن این بود که پدر بگذار پسرت که خمس پسرانت باشد در راه اسلام فدا شود. و پدرم راضی شد.
 
وی اضافه کرد: مادرم از خانواده‌ای روحانی و اهل علم و ایمان بود و تاکید داشت که کار باید درست و سنجیده باشد و مخالف نظر رهبری نباشد. لذا به محمد برای رفتن به سوریه اجازه نمی‌داد و 2 دلیل برای مخالفتش اعلام می‌کرد: اول اینکه که رهبر باید علنی برای سوریه اعلان جهاد کند و محمد در پاسخ به مادر گفت که رهبر به دلایل مختلفی از اعلام علنی خودداری می‌کنند و دومین دلیل مادرم این بود که باید خواب ببینم و به من درستی این کار ثابت شود.
 
خواهر شهید مدافع حرم «محمد اسدی» بیان داشت: چند روز بعد خواهر بزرگ‌مان که در نیشابور زندگی می‌کند با مادرم تماس گرفت و گفت که مادرم خواب دیدم باغی در بیرون از شهر داریم و آن باغ اتاق اتاق شده است. یکی از اتاق‌ها به نام محمد و محمل بی بی زینب(س) شده است. در خواب پرسیدم که چرا محمل خانم زینب(س) اینجاست که گفتند مگر نمیدانی که پسران این خانواده مدافعان حرم زینب شده‌اند به همین دلیل حضرت به ایشان سر زده است. بهزاد برادر دیگرم که طلبه بود نیز با شناسنامه افغانی برای رفتن به سوریه پیگیری کرده بود. محمد و بهزاد با شنیدن خواب خواهرم به مادرم گفتند این همان حجتی بود که می‌خواستی.
 
وی تصریح کرد: من از هدفی که محمد انتخاب کرده بود خیلی خوشحال بودم و برای اینکه حجت را بر مادرم تمام کنم، قرآن را باز کردم و این آیه آمد که «جهاد شد و عده‌ای هجرت نکردند و مرگشان فرا رسید...» مادر با شنیدن این آیه اجازه داد تا محمد به سوریه برود.
 
خواهر این شهید مدافع حرم فاطمیونی تصریح کرد: عاقبت بخیری محمد برایم مهم بود. محمد عزیز و دوست داشتنی بود. محمد قبل از رفتنش چله گرفت و 40 روز به نماز و عبادت و روزه پرداخت. در این چهل روز محمد روز به روز تغییر می‌کرد و تغییراتش چشمگیر بود. مشخص بود که تزکیه نفسش به سرانجام رسیده است. محمد علاقه‌ی عجیبی به حضرت فاطمه زهرا(س) داشت و وصیت کرده بود «دوست دارم من هم مانند مادرم حضرت زهرا(س) پیکرم مجهول المکان و در نزد بی بی زینب(س) بماند.»
 
وی اضافه کرد: بالاخره در خان طومان و در جنوب حلب در اول ماه مبارک رمضان سال 1395 به شهادت رسید و همانگونه که خودش خواسته بود جاویدالاثر شد.
 
بغض خواهر کوچک محمد ترکید ولی همچنان تبسم داشت و با اقتدار و با صلابت از راه برادرش می‌گفت و در پایان با بیان اینکه شهادت محمد ذره‌ای ناراحتم نکرده است، گفت: بعد از شهادتش دلم برای بصیرت، روشن دلی و ولایت‌مداریش تنگ می‌شود و از مردم می‌خواهم در انتخاباتی که پیش رو داریم حضور فعال داشته باشند و بهترین را انتخاب کنند. کسی که صدای انقلاب را به گوش جهانیان برساند و انقلابی باشد.
 
انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار