، او یکی از سه رأس مثلث شعر انقلاب است؛ شاعر «همصدا با حلق اسماعیل» که رهبر انقلاب پس از ارتحالش، پیام تسلیتی به این شرح صادر فرمودند و درگذشت وی را داغی برای جامعه ادبی و هنری انقلاب دانستند:
نقل است که وقتی به او گفته بودند که به عنوان شاعر برگزیده دفاع مقدس انتخاب شده است و قرار است جایزه بگیرد، گفته بود: «تیر و ترکشش را دیگران خوردند و حالا جایزهاش را ما بگیریم!؟»
سید حسن حسینی در قالبهای گوناگونی مانند غزل، مثنوی و رباعی و البته در موضوعات متنوعی شعر سروده است که برخی از آثار او هم دارای مضامینی از طنز است.
همچنین تسلطش به زبان عربی سبب شد تا ترجمه گزیده آثار جبران خلیل جبران را از زبان عربی برگردان کند؛ اثری که آن نیز در بازار نشر و با عنوان «حمام روح»، در برابر دیدگان علاقه مندان است.
و اکنون نمونهای از غزلهای روح نوازش را به تماشا مینشینیم:
شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟
نیست از هیچ طرف راه برونشد ز شبم
زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته این ایل و تبارم چه کنم؟
من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو اَم
چون به دیدار تو افتد سر و کارم چه کنم؟
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟
و این نیز سرودهای دیگر از او در مقام یک شاعر آئینی است که در آن به ماه محرم، به عنوان ماه سرآغاز سال قمری اشاره می کند:
برای خاطرم غم آفریدند
طفیل چشم من نم آفریدند
چو صبح آنجا که من پرواز دارم
قفس با بال، توأم آفریدند
گهر موج آورد، آئینه جوهر
دل بی آرزو کم آفریدند
وداع غنچه را گل، نام کردند
طرب را ماتم غم آفریدند
کف خاکی که بر بادش توان داد
به خون گِل کرده آدم آفریدند
چسان تابم سر از فرمان تسلیم
که چون ابرویم از خم آفریدند؟
جهان خونریز بنیادست، هشدار
سر سال از محرّم آفریدند ...
این هم نمونهای است از اشعار طنز دکتر سیدحسین حسینی که بسیار تأمل برانگیز و اندیشه محور است؛ شعری که بخشهایی از آن را مرور میکنیم:
در اتوبان سلوک
شاعری هرولهای کرد و گذشت
زاهدی چپ شد و مرد
عارفی پنچری روح گرفت
شاعری شعرِ جهانی میگفت
هم بدان گونه که میافتد و دانی میگفت
شاعری شوریده
از خودش بر میگشت
کاغذی در کف داشت
پی یک شاعر دیگر می گشت
پیش چشم شاعر
جدولی حل میشد
عشق مختل میشد
شاعری شایعه بود
نقد تکذیبش کرد
تاجری سر میرفت
شاعری حل میشد
ناقدی نیزه به دست
در المپیک غم اول میشد
شاعری خم میشد
منشی قبله عالم میشد
شاعری خون میگفت
زاهدی ایدر و ایدون میگفت
قصه ی لیلی و مجنون میگفت
سالکی خسته به دنبال حقیقت میرفت
در مجاری اداری گم شد
شاعری مادر شد
پدر بچه خود را سوزاند!
شاعری نی میزد
عارفی مینالید
زاهدی بست پیاپی میزد...
سیدحسن حسینی سرانجام پس از دیدن ۴۸ بهار در زندگی، در بهار سال ۱۳۸۳ و در نُهمین روز از فروردین ماه، به دیدار معبود شتافت و جاودانی شد. روحش شاد و یادش گرامی.