به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، 13 فروردین ماه سال 1367 مقر تخریب لشکر 10 سیدالشهدا(ع) در شهر «بیاره» عراق توسط هواپیماهای بعثی بمباران شیمیایی شد. «جعفر طهماسبی» از نیروهای تخریب لشکر 10 سیدالشهدا خاطره ای را از این بمبارات روایت کرد که در ادامه می خوانید.
روز 13 فروردین بود که با تعدادی از نیروها برای جمع کردن چادر بچه هایی که روز قبل شهید شده بودند به مقر رفتیم. از طرفی روز سیزده بدر و از طرفی شب نیمه شعبان بود که خواستیم روحیه بچه ها را کمی عوض کنیم.
به مهدی «صور اسرافیل» اشاره کردم و ایشان هم روی ما را زمین نگذاشت و شروع به خواندن سرود کرد. گفت برادرها من هرچه می گویم شما بگویید، گرفت، گرفت.
مهدی می خواند «فلق دوباره رنگ خون گرفت» و همه بچه ها یک صدا می گفتند «گرفت، گرفت» و زیر خنده می زدند. بعد هم چون شب نیمه شعبان بود با هم سرود" ای ولی عصر" رو خوندیم .
به مقرکه رسیدیم همه چیز بهم ریخته بود با کمک بچه ها چادرها را روی پایه هایش بلند کردیم. چادرها که سر پا شد با منظره ای مواجه شدیم که اشک را از چشمانمان سرازیر کرد. دیدیم جانمازها کنار هم در یک ردیف پهن شده و این حکایت از آن داشت که دوستان شهید ما برای اقامه نماز جماعت ظهر و عصر مهیا شده بودند و وقت نماز مقر بمباران شده بود.
چادرها و وسایل شهدا را جمع کردیم و به طرف شهر بیاره برگشتیم. نزدیک غروب بود که به نزدیک مقرمان در بیاره رسیدیم. دیدم ماشین ها چراغ می زنند که جلوتر نروید. گویا دشمن شیمیایی زده بود. باز به دلمان بد آمد که اینبار هم مقر ما را زدند. به جلوی مقر رسیدیم. ماشین را نگه داشتیم. من زودتر از همه پایین پریدم و از سر بالایی جلو مقر به بالا دویدم.
دیدم چادر تدارکات روی درخت آویزان است و یکی هم به پشت روی زمین افتاده. دلم ریخت و بچه ها را صدا زدم. دیدم کسی جواب نمیدهد. وارد ساختمان شدم همه جا تاریک بود و صدایی نمیآمد. کف اتاق تعداد زیادی پتو افتاده بود. پتوها را وارسی کردم. اطاق خالی بود. از ساختمون بیرون آمدم، بچه های دیگه هم رسیدند و همه جا را وارسی کردیم. یکی از دوستان بچه ها را صدا زد همه رفتند بالای ارتفاع ولی کسی آنجا نبود. خاطرمان جمع شد که تلفات زیاد نیست. رفتیم سر وقت چادر تدارکات، شهید رضا استاد به پشت افتاده بود و صورتش خونی بود. او را داخل پتو پیچیدیم و به معراج شهدا بردیم.
قرارمان بود که شب نیمه شعبان برای ولادت
امام زمان (ع) جشن بگیریم که هواپیماهای دشمن
برنامه ما را به هم زدند. آن روز نزدیک 50 نفر از بچه های تخریب لشگر 10 سیدالشهداء(ع)
مصدوم شیمیایی شدند. تعدادی از نیروها که حالشان خراب بود و حالت تهوع داشتند را با
مینی بوس به بهداری فرستادیم و ما هم که حالمان زیاد بد نبود همانجا ماندیم.
نماز مغرب و عشا را که خواندیم وضعمان به هم ریخت و سرفه های شدید و خارش پوست شروع شد. حالت تهوع و درد چشم هم اضافه شد و مجبور شدیم که به بهداری مراجعه کنیم. ما را به پاوه و بعد هم کرمانشاه فرستادند و در نهایت در بیمارستان امیرکبیر اراک بستری شدیم.
در بمباران دو مقر تخریب لشکر 10 سیدالشهدا علیه السلام 14 نفر شهید و بیش از 50 نفر هم مصدوم شیمیایی شدند.
انتهای پیام/ 141