به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، يكي از همرزمان شهيد ماندني تعبير زيبايي در خصوصش دارد. او ميگويد: زندگي شهيد محسن از جايي به صورت جديتر شروع شد كه لباس پاسداري به تن كرد. محسن ماندني يكي از شهداي مدافع حرم شهرستان سپيدان است كه در جبهه مقاومت اسلامي در سمت فرمانده يكي از گردانهاي تيپ فاطميون به شهادت رسيد. پيكر مطهر آقا محسن كه اولين شهيد سال 95 بود در روزهاي آغازين همين سال و همزمان با ايام سالروز وفات امالبنين(س) در زادگاهش تشييع و به خاك سپرده شد. همه از علاقه شهيد ماندني به اهل بيت خبر داشتند و ميدانستند كه بعيد است او باشد و دشمن به خيال تعدي به مزار خاندان گرامي رسول اسلام به سر برد. اين روزها كه در سالروز شهادت محسن ماندني قرار داريم گفت و گويي را با منيژه اميني مادر، محمد كاظم ماندني، پدر و اميد اميني، خواهرزادهاش انجام دادهايم كه پيش رو داريد.
منيژه اميني، مادر شهيد
گويا شما يك خانواده عشايري داشتيد؟ اگر ميشود كمي از خانواده و شرايط زندگي شهيد بگوييد.
من متولد ۱۳۱۵ در شهرستان سپيدان هستم. آشنايي و ازدواج من و پدر بچهها در سال ۱۳۴۳ و به طور سنتي انجام گرفت. آن هم در حالي كه كوچنشين و عشاير بوديم. حاصل اين زندگي يك فرزند دختر و پنج فرزند پسر است و شهيد محسن فرزند پنجم من است. ايشان متولد اول مهر ماه سال 1356 است. محسنم دوران ابتدايي خودش را در مدارس عشايري خواند و سپس براي ادامه تحصيل به مدرسه عشايري شيراز رفت.
مادر اگر بخواهيد شهيدتان را تعريف كنيد، چه واژههايي گل ميكنند؟
نميدانم برايتان از شهيد چه بايد تعريف كنم كه حق مطلب هم ادا شده باشد. تمام فرزندان براي پدر و مادر عزيزند ولي بعضي از آنها رفتارهايي دارند كه بيشتر نمايان و مشخص هستند. اگر بدون كم و كاست برايتان بگويم، حرفهايم را اهالي محل و تمام كساني كه با محسن برخورد داشتند تأييد ميكنند كه ايشان واقعاً مردمدار، مهربان، رئوف، خندهرو و باگذشت بود. محسن من بعد از اتمام دبيرستان وارد دانشگاه علم و صنعت شيراز شد و بعد از يك سال انصراف داد و در سال ۱۳۷۹وارد سپاه شد و همزمان در كنار خدمت پاسداري تا مقطع كارشناسي ارشد ادامه تحصيل داد.
شما از اعزام ايشان به جبهه دفاع از حرم مطلع بوديد؟
محسنم به خاطر مهرباني، علاقه و احترامي كه نسبت به من و پدرش داشت ما را از اعزامش باخبر نكرد. نميخواست ما نگرانش شويم يا ناراحتي برايمان به وجود بيايد. براي همين همه حرفهايش را با خواهرزادهاش اميد اميني در ميان گذاشت. محسن من فقط يك بار اعزام شد و در همان يكبار هم به شهادت رسيد. بهمن سال 1394بود. آمد و خداحافظي كرد، اما حرفي از مقصدش نزد. نبودنهايش و مرور نبودنش در اولين سالگردش براي من بسيار سخت و تلخ است. من هنوز هم گريه ميكنم براي فرزند شهيدم. تاب و تحمل شهادت اين دردانهام را نداشتم.
محمدكاظم ماندني، پدر شهيد
خود شما هم در دفاع مقدس رزمنده بوديد؟
من متولد 1308 هستم، اما نتوانستم در دوان دفاع مقدس حضور پيدا كنم. ما كوچنشين و عشاير بوديم. ولي برادركوچكترم در جبهههاي دفاع مقدس حضور پيدا كرد و در نهايت به شهادت رسيد. يعني رحمتالله حسيني عموي پسرم هم شهيد شده بود. رحمتالله در سال 1366 در كردستان شهيد شد.
مادر شهيد ميگفتند شما از اعزام ايشان بيخبر بوديد؟
بله، من از مقصد سفر محسن اطلاع نداشتم. خب اگر ميدانستم خيلي نگران ميشدم. فرزندم پاره تن من است، اما سوم عيد سال گذشته يعني سال 1395، خبر شهادت محسن را برايم آوردند. تمام مراسم شهيد به لطف خدا با شكوه هر چه تمامتر برگزار شد و جا دارد از طريق شما از سپاه و لشكر استان فارس كه زحمات زيادي كشيدند و محبت بيكران خودشان را نسبت به ما و خانواده شهيد ابراز كردند كمال تشكر را داشته باشم و همچنين از امام جمعه عزيز و تمام مردم ولايتمدار سپيدان و سردار دانشمندي فرمانده رشيد لشكر ۱۹ فجر فارس. البته در روز خاكسپاري به علت ازدحام جمعيت و كهولت سن نتوانستم با شهيد وداع كنم ولي روز قبلش در سپاه سپيدان وداع داشتم.
آقاي ماندني خانواده شما هم قطعاً از حرفها و كنايه ناآگاهان بينصيب نمانده است؛ پاسخ شما به عنوان پدر شهيد به آنها چيست ؟
من سال 1365 برادرم را و امروز فرزندم را در راه دفاع از اسلام تقديم كردم و امروز حال و اوضاع پدران شهيد را به خوبي درك ميكنم. هيچ چيز دنيايي بهاي جان آدمي نخواهد شد، آيا حقوق، خانه، ماشين و اينها بهاي جان انسان است!؟ خير، امام علي (ع) فرمودند: «بهاي جان شما بهشت است، آن را به كمتر از آن نفروشيد.»؛ من سؤالي از آنان كه اينگونه فكر ميكنند ميپرسم آيا حاضريد ميلياردها تومان به شما بدهند و بگويند آنجا بايستيد تا شما را تيرباران كنيم، قبول ميكنيد؟ قطعاً قبول نميكنند. چون جان خود را باارزشتر ميدانند. قطعاً فرزندان عزيز اين كشور كه به دفاع از حرم آل الله ميروند چيزي بالاتر از ماديات را با چشم دل ديدهاند كه جانفشاني ميكنند. آنها خوب ميدانند كه دفاع از اسلام مرز ندارد و حدي براي آن نميشناسند.
براي مدافعان حرم راه و سيره حسين بن علي(ع) الگو است كه فرمودند مثل مني هرگز با مثل يزيدي بيعت نميكند. مدافعان حرم آلالله جان ميدهند ولي هرگز زير يوغ و فرمان يزيديان زمان نميروند. پسرم محسن واقعاً از حرف تا عمل به همه ثابت كرد كه عاشق و محب اهل بيت (ع) است و حتي قبل از اعزامشان مبلغي از حقوق ماهيانهاش را به جبهه مقاومت اسلامي اختصاص داد. محسن با اصابت تركش تكتيرانداز دشمن از ناحيه گردن در تاريخ اول فروردين ماه سال 1395به شهادت رسيد و اولين شهيد مدافع حرم سال 1395شد.
شهيد متأهل بود؟
بله؛ از ايشان دو فرزند به نام اميرحسين چهار سال و نيمه و فاطمه يك سال و نيمه به يادگار مانده است. انشاءلله به لطف خدا و تلاش و همت همسر بزرگوار شهيد و طبق وصيت فرزند شهيدم يادگاران ايشان پايبند به احكام و مباني اسلام و ولايتمدار تربيت شوند. همسر شهيد با صبر زينبي خود تربيت و مسئوليت بچهها را بر عهده دارد كه از ايشان براي همه مجاهدتهايش در كنار شهيدم سپاسگزارم.
وصيتنامه شهدا آخرين كلامشان در اين دنياست، اگر ميشود نكاتي از وصيتنامه شهيد را برايمان شرح بدهيد.
ايشان در وصيتنامهشان علاوه بر اشاره به مسائل و وجوهات شرعي و يتيم نوازي، بيشتر به ولايت فقيه و تداوم راه شهدا تأكيد داشت. بحق گفتهاند هر چيز كه در جستن آني، آني. ايشان واقعاً عاشق شهادت بود وقتي كه شهيد محمد صاحبكرم اولين شهيد مدافع حرم سپيدان به شهادت رسيد و سه نفر از همرزمان ديگرش در مرز سيستان بلوچستان توسط گروهك جندالشيطان به شهادت رسيدند، ايشان حال و هوايي خاص پيدا كرده بود، به طوري كه امام جمعه عزيز شهرمان حاج آقاي موسوي انور را قسم داده بود كه برايش دعا كند تا دومين شهيد مدافع حرم سپيدان باشد. به هرصورت حضور متوالي در مرزباني سيستان بلوچستان و حضور عاشقانه و عاقلانه در سوريه ايشان را به آرزويش رساند. پسرم بسيار دلسوز نظام مقدس انقلاب اسلامي بود. سبك و سيره زندگي ايشان واقعاً خدامحوري و شهدايي بود. شهيد خانه من هيچ دلبستگي به دنيا نداشت و در واقع اسير دنيا نبود بلكه برعكس امير بر دنيا بود. گواه ادعاي اين حقير كمكهاي متوالي و تأكيدات مالياش در وصيتنامهاش است. من همه اينها را نشئت گرفته از عدم وابستگي به دنيا و تعلق خاطر و ارادتش به خدا و اهل بيت عصمت و طهارت ميدانم.
خوب است يادي كنيم از برادر شهيدتان رحمتالله حسيني. چطور نام فاميلشان با شما متفاوت بود؟
برادرم از پدر مشترك ولي از مادر ناتني بود و فاميلش را از مادرشان گرفت. رحمتالله متولد 1344 بود. بيست و يك ساله بود كه در تيرماه 1365 به جبهه اعزام شد. ابتدا هم به كردستان رفت. همراه با لشكر ۱۹ فجر استان فارس تيپ امام حسن (ع). در نهايت به تاريخ 4 بهمن سال 1366 در عمليات بيت المقدس 2 در ماووت عراق با اصابت تركش به شهادت رسيد. رحمتالله در دارالرحمه شيراز به خاك سپرده شد. از ايشان وصيتنامهاي به دست ما نرسيد چراكه وصيتنامهشان در سنگر محل شهادتش مفقود شد. از شهيد فرزندي به نام اسماعيل به يادگار مانده است.
اميد اميني، خواهرزاده شهيد
گويي جز شما كسي ديگر از راهي شدن و اعزامشان به سوريه خبر نداشت؟
بله، بنده تنها كسي بودم كه شهيد موضوع رفتنش را با من در ميان گذاشت. وقتي كه موضوع را گفت از دلايل رفتنش هم خبر داد. نميخواهم برخي از حرفهايش را بگويم تا فكر نكنند بحث ريا در ميان است. شايد يكي از دلايلي كه ايشان چندان تمايلي به اظهار و بيان مقصد و چرايي مسيري كه انتخاب كرده بود نداشت به نوع تفكراتي برميگردد كه متأسفانه در برخي از مردم وجود دارد.
روستاي محل زندگيتان جز شهيد ماندني شهيد ديگري هم دارد؟
روستاي ما هشت شهيد تقديم كرده و تعدادي جانباز دارد. بعدها به خاطر همين ايثار و از جان گذشتگي مردمانش، نام روستا به شهرك شهدا تغيير پيدا كرد. نام شهيدان علي بابا اميني، شهيد محراب اميني، شهيد قربانعلي اميني، شهيد حشمتالله اميني، شهيد رحمتالله حسيني، شهيد علي مراد اميني، شهيد علي اميني بر تارك افتخارات اين روستا ميدرخشيد كه ستاره شهيد مدافع حرم هم به جمع اين آسمانيان افزوده شد.
در صحبتهايتان گفتيد كه شهيد ماندني موضوع رفتنش را علني نكرد چون نگران حرف بدخواهان بود، به نظر شما چرا بايد جانش را در راهي به خطر ميانداخت كه طعنه هم پشتش است؟
با توجه به شناختي كه من از شهيد دارم پاسخ سؤال شما را از دو بعد ميدهم؛ اول اينكه محسن دغدغه داشت و اين دغدغهمندي انسان را آسماني ميكند. معتقد بود آدم نبايد بيدرد باشد و كشور سوريه خط اول جبهه مقاومت اسلامي عليه اسرائيل و استكبار است. از طرفي ديگر سوريه در زماني كه هيچ كدام از كشورهاي عربي از ما حمايت نميكردند، از ايران در مقابل بعثيها حمايت كرد بنابراين عقل سليم حكم ميكند ما هم از آنها دفاع كنيم. همچنين رهبر عزيز فرمودند اگر مدافعان حرم نبودند امروز بايد در همدان و كرمانشاه با دشمن ميجنگيديم. بنابراين شهيد احساس نياز كرد كه برود و رفت. و اما عاشقانهاش... امان از اين عشق... عشقي كه حكم به رفتن ميكند. . . كدام انسان آزادهاي است كه با چشم دلش نبيند صداي هل من ناصر امام زمانش را. غم اسارت عمه سادات حضرت زينب (س) جانكاهترين مصيبتي است كه به اهل بيت (ع) وارد شده است. بنابراين عشاقي چون شهيد ماندني رفتند تا تاريخ غمبار عاشورا دوباره تكرار نشود. شهيد محسن در شيراز در سراوان و نهايتاً در سوريه به دنبال شهادت بود و در آخر به آرزويش رسيد.
به عنوان تنها كسي كه از نيت ايشان براي دفاع از حرم مطلع شديد، چه عكسالعملي در برابر تصميمش داشتيد؟
وقتي از رفتن و نيتش با من صحبت كرد، تشويقش كردم. چراكه ما قراري عاشقانه با هم داشتيم. من فرازي از خطبه حضرت امير المومنين(ع) را برايش فرستادم كه جمجمهات را به خدا امانت بده و دندانهايت را به هم بفشار و انتهاي لشكر را نگاه كن. اين همكلامي درد تنها بودن و جا ماندنم را برايم تازه كرد. قرار ما روزانه قرائت زيارت عاشورا بود و اينكه ايشان هم در نبرد با داعش من و همه حسينيان را ياد كند.
دايي شهيدتان چه ويژگيهايي داشت؟
ايشان انصافاً مردمدار بود و نسبت به گرفتاري و مشكلات آشنايان و اطرافيان هرگز بيتفاوت نبود. حسن خلقش زبانزد تمام آناني است كه ايشان را ديدهاند. كمكهاي مالي كه به گرفتارها انجام ميداد بعد از شهادتش نمايان شد و خصوصاً در منطقه سيستان بلوچستان ايشان انصافاً از خودشان مايه گذاشتند و بسيار رئوف بود. دايي سال ۸۵ ازدواج كرد و هيچگاه نگران دنيا نبود. از اصليترين شاخصههاي اخلاقي ايشان ولايتمداري و دفاع از مظلوم در هر نقطهاي از دنيا بود كه آن را وظيفه ديني و انسانياش ميدانست. شهيد معتقد بود كه اگر امروز ما در سوريه و عراق با دشمنان نجنگيم فردا بايد در ايران با آنها رو به رو شويم.
انتهای پیام/