گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: شهدای دفاع مقدس تداوم دهندگان راه نهضت حسینی در دوران انقلاب اسلامی بودند. جوانان و دانشجویان بی ادعا و بدون نام و نشانی که در جبهه ها حاضر شدند و به شهادت رسیدند. شهید محمد همایون پور دانشجوی رشته شیمی یکی از این جوانان بود که وقتی در جمع رزمنده ها صحبت تحصیلات میشد میگفت به اندازه خواندن و نوشتن سواد دارم در صورتی که دانشجوی سال آخر و بورسیه کانادا برای ادامه تحصیل شده بود. در این راستا خبرنگار دفاع پرس با زهرا همایون پور خواهر شهید محمد همایون پور رزمنده دفاع مقدس به گفتوگو نشسته است. ماحصل این گفت و گو را در ادامه می خوانیم.
دفاع پرس:خواهر شهید همایون پور در مورد خصوصیات اخلاقی محمد برایمان بگویید؟
محمد متولد سال 1344 درمحله ستارخان است در دبیرستان تزکیه درس خواند.خصوصیات اخلاقی برجسته ای داشت فوق العاده با ایمان، مودب، منظم و باخدا بود. محمد بردبار و صبور و اهل تهذیب نفس و پرهیزگاری بود نه تنها خودش گناه نمی کرد، بلکه سعی می کرد دیگران را نیز در این مسیر کمک کند، انسانی اهل خودسازی و تهجد بود. مثلا اگر کسی در حال غیبت کردن بود، محمد به وی نزدیک می شد طوری که کسی نفهمد دست روی گوشش می گذاشت می گفت:داری گوشت برادر مرده ات رامی خوری غیبت نکن و جمع را ترک میکرد.
دفاع پرس:چه زمانی محمد به جبهه رفت ؟
تابستان 1363 در حالی که دوم دبیرستان بود به عنوان رزمنده بسیجی به جبهه غرب اعزام شد و در عملیاتهای مختلف همانند «فتح مهران،پنجوین،کربلای چهار» حضور داشت. سال چهارم دبیرستان درس های کنکورش را درجبهه خواند. یکی از دوستانش به ما گفت: چهارشب نخوابید تا سحر درس میخواند روزه هم میگرفت. هنگامی که صدایم کرد نوری را در صورتش دیدم محمد درس خواندن را یک وظیفه همراه با جبهه رفتن میدانست و خودش این گونه عمل میکرد.
دفاع پرس: از خاطرات دانشگاه محمد برایمان تعریف کنید؟
محمد دانشگاه امیرکبیر رشته مهندسی شیمی پلیمر قبول شد. روزی در سر کلاس درس استادش که خانمی بوده است پای تخته مطالبی را می نویسد، محمدبرای این که نگاهش به استاد نیافتد مطالب را نمیبیند و جزوه دوستش را می گیرد و می نویسد. سال آخر دانشگاه زمینه تحصیل در کانادا برایش فراهم و بورسیه شد اما نرفت. به دوستش گفته بود: من چگونه با وضعیت خانم های کانادایی بروم آنجا درس بخوانم و غصه بخورم.
محمد سال65 در عملیات فتح مهران خدمه تانک شد، در همان زمان از ناحیه پا زخمی و مدتی پایش درگچ بود و با عصا به دانشگاه میرفت. خودش میگفت:با عصا قدم هایم بلندتر شده زودتر به دانشگاه میرسم همه مردم نگاهم میکنند میخندند. بعد از امتحانات پایان دوره مادرم به وی گفت: شما تازه گچ پایت را باز کردی، ابتدا به مشهد برای زیارت امام رضا (ع) برو و کمی استراحت کن تا وضعیت جسمانی ات بهتر شود بعد به جبهه برو محمدگفته بود: رزمنده ها در جبهه خسته و نیاز به مرخصی دارند من باید به جبهه بروم تا آنها بتوانند برای استراحت و مرخصی به خانه هایشان بروند.
آخرین باری که به جبهه رفت به دلیل تحصیلات دانشگاهی و این که مدت زمان زیادی در جبهه بود مسئول دسته شد. رزمنده ها دور هم نشسته و صحبت تحصیلات پیش آمده، برادرم گفته بود: این قدر سواد دارم که بتوانم بخوانم و بنویسم. دوستانش بعداز شهادتش فهمیدند وی تحصیلات دانشگاهی داشته،اما به خاطر تواضعش نگفته که دانشجوی سال آخر هستم.
یادم میآید، کفشی پاره داشت و این قدر کفشش کهنه و
خراب بود که وقتی باران می آمد داخلش آب میرفت .کفش جدید که خرید خاکی اش
کرد من 10 سالم بود از وی پرسیدم چرا این کار را میکنی؟ گفت: خیلی ها نمیتوانند کفش نو بخرند. احترام خاصی به پدر و مادرم میگذاشت. یک
مرتبه که پدرم جوشکاری می کرد به محمد دو قطعه فلز داده بود نگه دارد دستش سوخته
بود پدرم وقتی فهمید گفت:چرا چیزی نگفتی؟گفته بود نمی خواستم کار نیمه تمام
بماند خیلی مسئولیت پذیر و در انجام کارها جدی بود.
خاله ام رابطه صمیمی و خوبی با شهید داشت. وقتی محمد شهید شد خیلی گریه و بی قراری میکرد، از شدت گریه زیاد چشمانش عین کاسه خون شده بود شبی خواب شهید را میبیند که به او توصیه کرده و گفته: «نمی خواهد این همه گریه و زاری ناله کنی تلاش کن نمازت را اول وقت بخوانی».
دفاع پرس: از نحوه شهادت محمد بگویید؟
نهم مهر سال 1366براثر اصابت ترکش گلوله خمپاره 60 درمنطقه شلمچه هنگام گرفتن وضو برای اقامه نماز ظهر به شهادت رسید.
روزی که محمد به شهادت رسید، همرزمانش بیان
کرده بودند در آخرین سجده نماز صبح حدود نیم ساعت سر به سجده گذاشته و برنمی
داشت. ما (رزمنده ها) فکر کردیم خوابش برده، اما کمی که دقت کردیم متوجه شدیم با
خدای خودش خلوت کرده و مشغول راز و نیاز است.
ظاهرا هنگام وضو گرفتن خمپاره ای در نزدیکی اش منفجر و تمام بدن پراز ترکش میشود. همرزمش گفته بود: رفتم بالای سرش دیدم دارد چیزی زیرلب می گوید گوشم را کنار صورتش بردم اما نفهمیدم چه میگفت و چند لحظه بعد به فیض شهادت رسید در حالی که لبخندی برلب داشت.
رضایت مادران شهدا سکوی پرواز و سعادت فرزندانشان به شمار می رود ،مادر و پدرم با ایمان و اعتقاد فرزندانشان را در زمان جنگ به خدا می سپردند و بعد از شهادت شان هم این گونه عمل و صحبت می کردند،مادرم همیشه می گوید «فرزندانم امانت خدا بودند و زمان شهادت خداوند امانتش را پس گرفته است.»
پدر و مادرم همیشه صبر کردند و با آرامش، دوری و
فراغ فرزندانشان را تحمل کردند این قدر مادرم صبور بود،که بیشتر افراد فکر میکردند مادرم از غصه دق کند، چون اصلا بی تابی و گریه زاری نمیکرد، بلکه به تاسی از
خاندان اهل بیت (ع) راضی به امر الهی بود و به عنوان اسطوره صبر، آرامش و اخلاق در محله ستارخان همه او را می
شناسند.
محمد همایون پور توانسته بود تعهد و تخصص را باهم داشته باشد او جنگ و دانشگاه را با هم پیگیری میکرد و این قدر توانست اوج بگیرد که به جای بورسیه کانادا بورسیه بهشت شود و تنها شش ماه بعد از شهادت محمد برادرش علی در هفتم فروردین 1367 در منطقه شاخ شمیران عراق به شهادت رسید.
بیوگرافی شهید
نام:محمد
نام خانوادگی :همایون پور
نام پدر:عباس
تاریخ تولد:1344
محل شهادت :شلمچه
تاریخ شهادت:9 مهر 1366
محل تحصیل: دانشگاه صنعتی امیرکبیر
مقطع تحصیلی: لیسانس
رشته تحصیلی: برق
انتهای پیام/191